(بخش یکم)
«لازم دیدم با نوشتن این چند خط شما را به مجاهده در راه ایمانی برانگیزم که یکبار برای همیشه به مقدسین سپرده شده است. زیرا برخی کسان که محکومیتشان از دیرباز رقم خورده، مخفیانه در میان شما رخنه کردهاند. اینان خدانشناسانی هستند که … عیسای مسیح، یگانه سرور و خداوند ما را انکار مینمایند»
یهودا ۳ و ۴
مقدمه
چند روز پیش ویدئوی ضبط شده از سخنان کشیشی ایرانی را که در یک برنامهٔ ماهوارهای تعلیم میداد، و یکی از دوستانم برای من فرستاده بود، تماشا میکردم. کشیش به برادر عزیزی که از طریق تماس تلفنی تعالیم بدعتآمیز او را درباره الوهیت مسیح زیر سؤال برده بود، پاسخ میداد. او با استناد به آیات کلام خدا با اطمینان کامل به تعلیم مطالبی درباره شخصیت و مقام مسیح مشغول بود که بیشک نمیتوان آنها را چیزی جز کفر و بدعت به شمار آورد. کشیش که با افتخار به بیسوادی خود در الهیات اذعان داشت با قطع و یقین کامل (و با به کار بردن مکرر عبارت صد در صد) بر اینکه مسیح اولین مخلوق خداست و پسر خدا بودن او صرفاً لقبی است که به طور افتخاری و به خاطر تولد از باکره به وی داده شده، استدلال میکرد. او خداوندی مسیح را صرفاً به معنی سَروَری، و عاری از هرگونه دلالت بر خدا بودن او میدانست، و او را قطعاً مادون پدر و کسی که خدا به او به نوعی (که معنی آن چندان روشن نبود) الوهیت بخشیده است، به شمار میآورد. او همچنین تعلیم میداد که این الوهیت بر روی صلیبْ مسیح را ترک کرده است. جالبتر از همه اینکه در مصاحبه با شخصی دیگر در برنامهای دیگر صراحتاً اذعان شد که این تعالیم عیناً همان چیزی است که شخصی به نام آریوس در اوایل تاریخ کلیسا تعلیم میداده است. آریوس، بدعتگذار معروف قرن چهارم میلادی است که کلیسا در شورای نیقیه که از نمایندگان تمام گروههای کلیسایی تشکیل شده بود، تعالیم او را رد کرد و و بر ضد این تعالیم اعتقادنامهٔ بسیار مهم نیقیه را تدوین نمود که بسیاری از مسیحیان در نیایشهای کلیسایی هر یکشنیه بدان اقرار میکنند.
تعالیم بدعت آمیز این کشیش و امثال او دانسته یا نادانسته قلب «ایمانی را که یک بار برای همیشه به مقدسین سپرده شده»، یعنی الوهیت و خداوندی مسیح را نشانه گرفته، و تیشه بر ریشهٔ نهال نورسیده جنبش مسیحی ایرانی گذاشته است. بر همهٔ ایمانداران و مخصوصاً معلمان راستین کلام خداست که به «مجاهده» در راه این ایمان گرانبها که به ما به امانت سپرده شده برخیزند و تعالیم خدانشناسانهٔ کسانی را که مخفیانه در میان ما رخنه کرده و در لباس شبان و کشیش و مفسر کلام خدا به طور علنی و عمومی به انکار اساسیترین مبانی ایمان مسیحی کمر بستهاند، افشاء و ابطال کنند.
نکته در اینجاست که از دیرباز استدلال بر همه این تعالیم غلط با استناد به آیات کتابمقدس و تفسیر آنها انجام شده و میشود. پس این حقیر بر آن شدم تا با نوشتن این سطور به رد و ابطال ادعاهای پوچ ایشان و چرایی نادرستی تفسیر آنها از کلام و یادآوری اصول درست تفسیر در ارتباط با شناخت شخصیت و مقام حقیقی مسیح خداوند بپردازم. در آنچه از پی میآید، اصول مهم تفسیر کلام در این خصوص، که خود آنها بر شناخت درست از تمامیت همین کلام و درک عمیق از جهانبینی مسیحی استوار است، یکی پس از دیگری به اختصار توضیح داده خواهد شد و در هر مورد به تفسیر آیاتی که پیروان امروزی آریوس با استناد به آنها الوهیت کامل مسیح را انکار میکنند، خواهیم پرداخت.
۱. تفسیر کلام بر اساس تمامیت کلام:
اولین اصل تفسیر درست کلام خدا و استخراج اصول اعتقادی از آن این است که تفسیر کلام باید بر اساس تمامیت کلام صورت گیرد. یعنی کلام است که کلام را تفسیر میکند. این بدان معناست که قسمتهای مبهم کلام باید در پرتوِ قسمتهای روشن و روشنتر تفسیر گردد و نه بر عکس. اگر حقیقتی در بسیاری قسمتها بروشنی بیان شده، باید قسمتهایی را که در آن خصوص مبهماند در پرتو آن حقیقتِ روشن تفسیر کرد، نه آنکه قسمتهای روشن را در پرتو قسمتهای مبهم تفسیر کنیم. بعلاوه، تفسیر کلام با کلام بدین معنا نیز هست که مکاشفات پیشرفتهتر و کاملتر خدا در انجیل و دیگر نوشتههای عهدجدید باید مبنای تفسیر مکاشفات مقدماتی خدا در تورات و کتب انبیا و دیگر نوشتههای عهدعتیق قرار گیرند. به عنوان مثال، حقیقت تثلیث به طور کلی و الوهیت مسیح به طور خاص هنوز بروشنی در عهدعتیق مکشوف نشده است، هرچند سایهها و نشانههایی از آن در برخی کتب آن یافت میشود. بنابراین ما نمیتوانیم برای درک این موضوع به طور عمده بر بیانات عهدعتیق تکیه کنیم، بلکه باید عهدعتیق را با توجه به مکاشفهٔ کاملتر خدا از خودش در عهدجدید تفسیر کنیم.
بعلاوه، باید دانست که اعتقاد به خدا بودن مسیح صرفاً بر شماری آیات منفرد و مبهم در این گوشه و آن گوشهٔ کتابمقدس مبتنی نیست، بلکه بر شهادت روشن تمامیت کلام خدا. وقتی این کلام را به دقت و با توجه به اصول تفسیری که در این مقاله بدانها خواهیم پرداخت میخوانیم و در آنها تأمل میکنیم به الوهیت مسیح میرسیم. در این خصوص میتوان به قسمتهای زیادی از کلام رجوع کرد، از پیشگوییهای انبیای عهدعتیق گرفته (مثلاً اشعیا ۹: ۶؛ میکا ۵: ۲) تا سخنان و کارهای خود مسیح در اناجیل (یوحنا ۸: ۵۸؛ ۱۰: ۳۰؛ ۱۴: ۹)، تا توضیح و تفسیر رسولان مسیح درباره شخصیت او در قسمتهای مختلف رسالات (که جلوتر بررسی خواهد شد). من در اینجا میخواهم صرفاً به عنوان نمونه به چند قسمت از کلام که در آنها الوهیت مسیح بروشنی بیان شده به اختصار بپردازم تا هم مقصود من از روشن بودن شهادت کلام در این خصوص واضحتر گردد و هم پایهٔ محکمی برای ادامهٔ بحث گذاشته شود.
یکی از متون بسیار روشن در مورد الوهیت مسیح و برابری او با خدا فیلیپیان ۲: ۵ – ۱۱ است:
او که همذات با خدا بود،
فیلیپیان ۲: ۵ – ۱۱
از برابری با خدا به نفع خود بهره نجست؛
بلکه خود را خالی کرد،
و صورت غلام پذیرفته، به شباهت آدمیان درآمد.
و چون در سیمای بشری یافت شد،
خود را فروتن ساخت و تا به مرگ،
حتی مرگ بر صلیب، مطیع گردید.
پس خدا نیز او را به غایت سرافراز کرد،
و نامی برتر از همهٔ نامها بدو بخشید؛
تا به نام عیسی هر زانویی بر روی زمین خم شود،
و هر زبانی اقرار کند که عیسی خداوند است،
برای جلال خدای پدر.
اینجا میبینیم که پولس، رسول خداوند، سرودی را که به اعتقاد بسیاری پیش از او نیز در کلیسا خوانده میشده است، نقل میکند. در این سرود بروشنی از همذات بودن و برابری مسیح با خدا پیش از آمدن او به این جهان سخن رفته است و سرود پس از اشاره به خویش-خواری و اطاعت مسیح از خدا تا به مرگ صلیب و سرافرازی او پس از مرگ، با بیان این موضوع به پایان میرسد که روزی هر زانویی در برابر مسیح خم خواهد شد و هر زبانی به خداوندی او اقرار خواهد کرد، چیزی که یهوه (همان خداوند عهدعتیق) در اشعیا ۴۵: ۲۲ – ۲۳ به سوگند اکید و منحصراً («جز من خدایی نیست») درباره خودش میگوید.
قسمت بسیار جالب دیگری از کلام خدا که الوهیت مسیح را بروشنی بیان کرده است، باب ۱ رساله به عبرانیان است. در اینجا نویسنده در استدلال بر برتری مقام مسیح از همهٔ فرشتگان، نخست مسیح را در نقطهٔ مقابل همهٔ پیامبرانْ پسر خودِ خدا میخواند، پسری که «وارث همه چیز» است و خدا به واسطهٔ او جهان را آفریده است (عبرانیان ۱: ۱ و ۲). او «فروغ جلال خدا» و «مظهر کامل ذات او» است و «همه چیز را با کلام نیرومند خود نگاه میدارد» (۱: ۳) او «به دست راست مقام کبریا» نشسته است و از «نامی برتر» و «مقامی والاتر» از همهٔ فرشتگان برخوردار است (۱: ۳ و ۴). نویسنده سپس قسمتهایی از عهدعتیق را نقل میکند و آنها را درباره مسیح و خطاب به او میشمارد. او با نقل از مزمور ۲ و اول سموئیل ۷ میگوید که خدا در کلام خود به مسیح گفته است «تو پسر من هستی» و نیز اینکه «من او را پدر خواهم بود و او مرا پسر» (عبرانیان ۱: ۵ و ۶). او «فرزند ارشد» پدر است که چون او را به جهان میآورد همه فرشتگان را امر میکند که او را بپرستند (عبرانیان ۱: ۶). سپس نویسنده با نقل آیاتی از مزامیر حُجّت میآورد که در کلامِ خودِ خدا در خطاب به این پسر گفته شده: «ای خدا، تخت سلطنت تو جاودانه است»، و نیز اینکه: «تو، ای خداوند، در آغاز بنیان زمین را نهادی، و آسمانها صنعت دستان توست! آنها از میان میروند، اما تو برجا میمانی! آنها همه چون جامه مندرس خواهند شد! … اما تو همان هستی، و سالهای تو را پایانی نیست!» (عبرانیان ۱: ۸ – ۱۲). شایان توجه است که در این قسمت بنا به تفسیر عبرانیان از مزامیر نه تنها عناوین «خدا» و «خداوند» در خطاب به مسیح به کار رفته، بلکه صفات و کارهایی به او نسبت داده شده که فقط در مورد خدا صادق است.
به عنوان آخرین نمونه از متون بسیار روشن در مورد الوهیت مسیح به دو قسمت از کتاب مکاشفه یعنی ۱: ۱۲ – ۱۸ و ۵: ۱۱ – ۱۴ میپردازیم که در آنها مسیح هم در جلالی الهی توصیف گردیده و هم از سوی والامقامترین فرشتگان و همه مخلوقات همراه با پدر (تختنشین) پرستیده میشود. بهترین توضیح برای این دو متن صرفاً نقل خود آنهاست و خواننده خود میتواند بر اساس آنها در مورد الوهیت مسیح قضاوت کند:
پس رو به عقب برگردانیدم تا ببینم آن چه صدایی است که با من سخن میگوید؛ و چون برگشتم، هفت چراغدان طلا دیدم، و در میان آن چراغدانها یکی را دیدم که به پسر انسان میمانست. او ردایی بلند بر تن داشت و شالی زرین بر گرد سینه. سر و مویش چون پشم سفید بود، به سفیدی برف، و چشمانش چون آتش مشتعل بود. پاهایش چون برنج تافته بود، در کوره گداخته، و صدایش به غرش سیلابهای خروشان میمانست. و در دست راستش هفت ستاره داشت و از دهانش شمشیری برّان و دو دم بیرون میآمد، و چهرهاش چونان خورشید بود در درخشش کاملش. چون او را دیدم همچون مرده پیش پاهایش افتادم. اما او دست راستش را بر من نهاد و گفت: بیم مدار، من اولم و من آخر، و من آن که زنده اوست. مرده بودم، اما اینک ببین که زندهٔ جاویدم و کلیدهای مرگ و جهان مردگان در دست من است (مکاشفه ۱: ۱۲ – ۱۸).
آنگاه نظر کردم و صدای خیل فرشتگان را شنیدم که گرداگرد آن تخت فراهم آمده بودند، و گرداگرد آن موجودهای زنده و آن پیران. شمار آنها از هزاران هزار و کرورها کرور بیشتر بود. و با صدای بلند چنین میگفتند:
آن برهٔ ذبح شده،
مکاشفه ۵: ۱۱ – ۱۴
سزاوار قدرت و حکمت و توانایی است،
و سزاوار جلال و حرمت و ستایش.
سپس شنیدم هر مخلوقی که در آسمان و بر زمین و زیر زمین و در دریاست، با هر آنچه در آنهاست، چنین میسرودند که:
ستایش و حرمت،
و جلال و قدرت،
تا ابد از آن تختنشین و بره باد.
و آن چهار موجود زنده گفتند: آمین، و آن پیران بر زمین افتادند و نیایش کردند
تفسیر هر قسمت دیگری از کلام خدا در ارتباط با شخصیت و هویت مسیح باید در پرتو قسمتهای روشنی مانند اینها صورت بگیرد و نه برعکس. ما نمیتوانیم بر اساس یکی دو آیهٔ مبهم که در مورد آنها تفسیرهای مختلفی وجود دارد دربارهٔ الوهیت مسیح به نتایج دیگری برسیم و بعد بر اساس آنها به تفسیر معوج این قسمتهای روشن بپردازیم، کاری که پیروان امروزی آریوس به کرات بدان مبادرت میورزند.
برای مثال، حکمت در باب ۸ کتاب امثال سلیمان از همان اوایل تاریخ کلیسا به عنوان یکی از سایههای مسیح و نقش او در آفرینش جهان تلقی شده است. حکمت پیش از آفرینش جهان وجود داشته و به هنگام آفرینش نزد خدا چون معمار بوده است. مفسیرین تقریباً اتفاق نظر دارند که یوحنا در باب یکم از انجیلش و پولس در رساله به کولسیان ۱: ۱۵ و ۱۶ به این باب از امثال و سنت حکمتی مبتنی بر آن نظر داشتهاند و مسیح را با این حکمت یکی شمردهاند. برخی از منکران الوهیت مسیح مانند آریوس تصویر حکمت در باب ۸ امثال را دستمایه قرار داده و بر اساس برخی اظهارات مبهم این باب در مورد حکمت که در قسمتهای بعدی این مقاله بررسی خواهد شد، بر مخلوق بودن مسیح استدلال کردهاند. حال آنکه برخورد تفسیری درست با متن امثال ۸: ۲۲ – ۲۵ آن است که این متن را در پرتو مکاشفهٔ پیشرفتهتر خدا در متون مذکور در بالا و مخصوصاً در یوحنا ۱: ۱ تفسیر کنیم و نه بر عکس. به عبارت دیگر، ما باید سایه را در پرتو اصل تفسیر کنیم نه اصل را در پرتو سایه. اگر یوحنا ۱: ۱ مانند دیگر متون بررسی شده در بالا به صراحت به ما میگوید که «کلام خدا بود» (یوحنا ۱: ۱)، نمیتوان بر اساس برخی جزئیات مبهم متن امثال ۸ به نتیجهای بر خلاف یوحنا و متون بالا رسید.
۲. تمام کتابمقدس از مسیح سخن میگوید:
اصل تفسیری بسیار مهم دیگر این است که تمام کتابمقدس درباره مسیح است و بر او شهادت میدهد. خود مسیح به ما چنین تعلیم داد (یوحنا ۵: ۳۹ و ۴۶؛ لوقا ۲۴: ۲۵ – ۲۷). این بدان معناست که نه تنها مطالب موجود در عهدعتیق به فهم ما از مسیح مدد بسیار میرساند، بلکه برعکس این هم صادق است، یعنی مسیح کلید فهم درست ما از تمامی کتبمقدس است. یعنی ما باید با استفاده از مکاشفهٔ کامل خدا در مسیح به تفسیر همهٔ قسمتهای دیگر کتابمقدس بپردازیم. البته مقصود این نیست که در انجام این کار طریق افراط را در پیش بگیریم و در هر موضوعی به دنبال سایهای از مسیح باشیم. بلکه باید در این مورد از عهدجدید و سنت رسولان و پدران برجستهٔ کلیسا در قرون اولیه درس تفسیر بیاموزیم. حکمت در باب ۸ امثال یا فرشتهٔ خداوند در تورات و برخی کتب دیگر ( رجوع کنید به پیدایش ۱۶: ۷ – ۱۴؛ ۳۲: ۲۲ – ۳۱؛ داوران ۱۳: ۲ – ۲۳) و نبوتهای مسیحایی در مزامیر (مزمور ۲، ۱۶، ۲۲، ۸۹، ۱۱۰) از مهمترین این سایهها هستند. ولی نکته مهمی را باید در تفسیر این متون و اطلاق آنها به مسیح در نظر داشت و آن اینکه نمیتوان تمام جزئیاتی را که در این متون یافت میشود بی کم و کاست به مسیح نسبت داد. زیرا این متون در درجهٔ اول دربارهٔ مسیح نیستند بلکه تنها سایههایی از مسیح در آنها وجود دارد و از همین رو برخی از جزئیات موجود در آنها نه مربوط به مسیح بلکه مربوط به زمینهٔ اولیه آنهاست. به عنوان مثال، در مزمور ۸۹ با یکی از نبوتهای مسیحایی روبروییم. در این مزمور خدا درباره خدمتگزار محبوب خود داوود مطالبی را بیان میکند که تنها در مسیح که ذریه و فرزند خَلَف داوود است به تحقق کامل میرسد و بنابراین داوود در این مزمور سایه یا نمونهای از مسیحای موعود است:
خدمتگزار خویش داوود را یافتهام
مزمور ۸۹
و او را به روغن مقدس خویش مسح کردهام
دست من با او خواهد بود
و بازوی من او را نیرومند خواهد ساخت،
دشمن از او بهره نخواهد کشید
و ظالم بر او ستم نخواهد کرد….
امانت و محبت من همراه او خواهد بود
و در نام من شاخ او بر افراشته خواهد شد…
او مرا ندا در داده خواهد گفت: تو پدر من هستی،
خدای من و صخرهٔ نجاتم،
من نیز او را فرزند ارشد خویش خواهم ساخت،
رفیعترین درمیان پادشاهان جهان.
محبت خود را به او تا به ابد پاس خواهم داشت،
و عهد من با او پایدار خواهد بود.
سلسلهٔ او را تا به ابد استوار خواهم ساخت،
و تخت او را همچون روزهای آسمان.
اگر فرزندانش شریعت مرا ترک کنند …
آنگاه عصیان ایشان را به چوب تنبیه خواهم کرد.
ولی بر این اساس که آیه ۲۲ میگوید «ظالم بر او ستم نخواهد کرد» نمیتوان استدلال کرد که مسیح مصلوب نشده است. یا از اینکه مطابق آیهٔ ۲۵ داوود خدا را صخرهٔ نجات خود میخواند نتیجه گرفت که مسیح خودش هم به نجات احتیاج دارد. یا بر این اساس که آیه ۳۰ از فرزندان داوود سخن میگوید، استدلال کرد که مسیح حتماً ازدواج کرده و فرزندان داشته است! تمام جزئیات مربوط به سایه در مورد اصل مصداق ندارد بلکه باید بر اساس اصل تشخیص داد که کدام جزئیات به مسیح مربوط است و کدام جزئیات فقط در مورد داوود صدق میکند.
به همین شکل نمیتوانیم همهٔ جزئیات مربوط به حکمت در باب ۸ امثال را بی کم و کاست به مسیح نسبت دهیم، بلکه باید تشخیص دهیم که چه جنبههایی از شخصیت و کار مسیح در این باب متجلی شده و چه جنبههایی در مورد مسیح قابل اطلاق نیست. زیرا این متن در درجهٔ اول نه از مسیح بلکه از حکمت خلاق خدا سخن میگوید که پیش از آغاز جهان وجود داشته، خدا جهان را بواسطهٔ آن خلق کرده، و در جهان خلقت به ودیعه گذاشته شده است. برای مثال، در شماری از ترجمههای انگلیسی و نیز ترجمهٔ فارسی مژده (انجیل شریف) به پیروی از ترجمهٔ یونانی هفتادتنان LXX حکمت در ۸: ۲۲ نخستین مخلوق خدا خوانده شده است. ترجمهٔ مژده میگوید: «خداوند در زمانهای خیلی قدیم، قبل از هر چیز مرا آفرید و من اولین مخلوق خداوند هستم». آیا میتوان براین اساس مسیح را صرفاً یکی از مخلوقات خدا محسوب کرد و الوهیت و برابری او را با خدا به کل زیر سؤال برد؟
اولاً با توجه به اهمیت مسیحشناختی این متن و طنینهای موجود از آن در یوحنا ۱ و کولسیان ۱ و نیز مجادلاتی که در قرن چهارم بر سر تفسیر درست آن وجود داشته است، باید نخست مطمئن شد که آیا چنین ترجمهای برگردانی دقیق از زبان اصلی است یا اینکه تفسیر هم تا حدی در آن راه یافته است. نیز باید پرسید که آیا این تنها ترجمهٔ ممکن از این متن است یا اینکه برگردانهای دیگری هم از آن امکانپذیر است. با انجام کمی تحقیق و رجوع به کتب تفسیر معتبر و مقایسه با ترجمههای دیگر درمییابیم که ترجمههای دیگری نیز از متن مورد نظر وجود دارند که حتی محتملتر به نظر میرسند. این ترجمهها به جای پیروی از ترجمهٔ یونانی هفتادتنان LXX که در خیلی قسمتها ترجمهای آزاد است، میکوشند به عبری آیه که زبان اصلی نگارش است، نزدیکتر بمانند. برای مثال، کتابمقدس قدیمی فارسی که ترجمهای تقریباً تحتاللفظی است آیات ۲۲ و ۲۳ را چنین ترجمهٔ است: «خداوند مرا مبداء طریق خود داشت، قبل از اعمال خویش از ازل؛ من از ازل برقرار بودم، از ابتدا، پیش از بودن جهان». ترجمهٔ هزاره نو نیز که میکوشد به اصل عبری نزدیک بماند، چنین میگوید: «خداوند مرا در آغاز راه خویش تولد بخشید، پیش از کارهای خود در زمانهای قدیم. من از ازل شکل گرفتم (پانویس: یا «مقرر گشتم»)، در ابتدا، پیش از آغاز جهان». ترجمههای انگلیسی KJV ، NIV و ESV نیز که از اعتبار بالایی در زبان انگلیسی برخوردارند، به دو ترجمهٔ اخیر فارسی بسیار نزدیکترند. چنانکه میبینیم هیچ اشارهای به خلق شدن حکمت در این ترجمهها وجود ندارد. یک ملاحظهٔ تفسیری مهم نیز مؤید این ترجمهها است و آن اینکه در بقیهٔ باب نیز به نظر نمیرسد حکمت خودش از جملهٔ آفریدگان باشد بلکه تمام تأکید بر این است که او پیش از آغاز جهان مولود شده و در زمان خلق جهان وجود داشته و نزد خدا معمار بوده است. میان تولد و خلق تفاوت بسیار وجود دارد که از اهمیت مسیحشناختی بالا برخوردار است و در یکی از نکات بعدی بررسی خواهد شد. ولی در هر صورت، سخن از خلق حکمت نیست. با توجه به همهٔ ملاحظات بالا باید به این نتیجه رسید که معنی برخی جزئیات متن امثال ۸ و آنچه دربارهٔ حکمت میگوید محل بحث است و نمیتوان در مورد آنها با قطع و یقین سخن گفت و در مجموع به نظر نمیرسد که این متن حکمت را نخستین مخلوق خدا معرفی کند.
ثانیاً نکته مورد نظر ما به طور خاص این است که حتی اگر کلمه یا کلماتی در این متن به دور از هر شک و تردیدی از مخلوق بودن حکمت سخن میگفت، ما مجاز نمیبودیم صرفاً بر این اساس مسیح را نیز به طور کامل مخلوق خدا بشماریم (البته بشریت مسیح مخلوق خدا هست)، همانطور که اجازه نداریم براساس برخی عبارات مزمور ۸۹ مسیح را محتاج نجات بدانیم یا صلیب او را انکار کنیم یا ادعا کنیم که او فرزندان داشته است. امثال ۸ در درجهٔ اول نه دربارهٔ مسیح بلکه درباره حکمت خداست که در جهان خلقت به ودیعه گذاشته شده است. تا جایی که این حکمت بیانگر ساختار و نظام حاکم بر جهان خلقت و روابط موجود میان مخلوقات خدا باشد میتوان آن را مخلوق خدا به شمار آورد. ولی تا آنجا که به حکمت خود خدا اشاره داشته باشد که این ساختار و نظام و روابط را خلق کرده، این حکمت یکی از صفات خود خدا و جزئی از ذات اوست و مخلوق نیست. در این صورت، حکمت تنها به این معنای دوم قابل اطلاق به مسیح خواهد بود و این همان معنایی است که یوحنا ۱: ۱ و کولسیان ۱: ۱۵ مد نظر داشتهاند.
۳. توجه به سنت رسولان و آموختن از معلمین بزرگ کلیسا:
تفسیر درست کلام مستلزم درک درست و عمیق نه تنها از آیات به طور منفرد و مجزا بلکه از الگوها و روابط مفهومی موجود میان قسمتهای مختلف آن است. برای درک این الگوها و روابط مفهومی یعنی همان الهیات کتابمقدسی نیاز داریم از دیگر معلمین بزرگ کلام در تاریخ کلیسا درس تفسیر بیاموزیم. در اینجا از همه مهمتر آموختن از سنت رسولان مسیح است که به صورت قانون ایمان از همان قرون اولیه شکل گرفته و سپس در اعتقادنامههای کلیسا به ما به ودیعه داده شده است. مقصود این نیست که سنت کلیسا مرجع نهایی ما باشد بلکه اینکه درک و تفسیر کلیسا از کلام خدا، چنانکه در اعتقادنامههای تدوین شده در شوراهای جهانی کلیسا در قرون اولیه به دست ما رسیده، باید راهنمای ما در فهم کلام باشد.
در خصوص شخصیت مسیح مهمترین اعتقادنامه کلیسا یعنی اعتقادنامهٔ نیقیه با صراحت تمام اعتقاد اصیل مسیحی به الوهیت کامل مسیح را بیان کرده است. این اعتقادنامه پس از ابراز ایمان به «یک خدا، پدر قادرمطلق، آفرینندهٔ آسمان و زمین و همهٔ چیزهای دیدنی و نادیدنی»، در مورد مسیح میگوید: « و ایمان داریم به یک خداوند، عیسای مسیح، پسر یگانهٔ (یا یگانهمولود) خدا، مولود ازلی از پدر، نور از نور، خدای حقیقی از خدای حقیقی، مولود و نه مخلوق، همذات با پدر، که بهواسطهٔ او همه چیز آفریده شد.» چنانکه میبینیم این اعتقادنامه که از جایگاه بس مهمی در نیایش کلیساها برخوردار بوده و هست، پسر را «مولود» و «نه مخلوق»، و «همذات با پدر» یعنی برابر با او میشمارد.
مسیحیت دیروز از پشت بوته بیرون نیامده بلکه دو هزار سال تاریخ دارد، و اندیشهٔ آتاناسیوسها، گریگوریها و آگوستینها، و تفکر لوترها و کالونها و بارتها را نمیتوان به آسانی و سهلانگارانه نادیده گرفت و در جهل کامل از این میراث با غرور و گستاخی ادعا کرد که همهٔ این بزرگان کلیسا و دهها استاد دانشکدههای الهیات مسیحی که روی این موضوعات سالیان دراز مطالعه کرده و میکنند، هیچ نفهمیدهاند و ما خودمان به تنهایی با کتابمقدس خودمان و با رجوع به یک یا دو لینک اینترنتی حقیقت این موضوعات بسیار عمیق را خیلی بهتر و بیشتر از همه این بزرگواران درک کردهایم. خدا ما کلیسای ایرانی را از چنین حماقت بزرگی محفوظ نگاه دارد! تفسیر درست کلام مستلزم سالها شاگردی در محضر این بزرگان است. پولس با اینکه یک رسول بود ولی در محضر گمالائیل دانش کلام را آموخته بود و به شاگرد و همکارش تیموتائوس نیز نصیحت میکند که «به آنچه از من شنیدهای چون الگوی تعلیم صحیح سخت بچسب» (دوم تیمو ۱: ۱۳) و « در آنچه آموخته و بدان ایمان آوردهای پایدار باش، چرا که میدانی آنها را از چه کسان فراگرفتهای» (۳: ۱۴). نیز به او سفارش میکند که آنچه از او فرامیگیرد به کسانی که قابل تعلیم دیگران باشند بیاموزد (دوم تیموتائوس ۲: ۲). درک درست کلام را مخصوصاً وقتی بخواهیم به عمق اعتقادات مسیحی وارد شویم و غموض و ظرایف آن را بشکافیم نمیتوان به تنهایی و صرفاً با تکیه به درک شخصی و ادعای هدایت روح و امثال اینها و بدون شاگردی در محضر معلمین کلیسا فراگرفت. اگرنه به بیراهه خواهیم رفت و شاید ناخواسته و نادانسته به نشر تعالیم بدعتآمیز که کلیسا قرنهاست درباره آنها اندیشه کرده و به نتیجه رسیده، مشغول خواهیم شد و کلیسای خدا را هم به انحراف از حقیقت خواهیم کشید.
۴. الهیات درست از بطن پرستش بیرون میآید:
حقیقت مهمی که اکثریت قاطع محققین در مورد آن توافق داشتهاند این است که مسیحیان از همان قرن اول میلادی مسیح را میپرستیده و به او همچون خدا دعا میکردهاند و بنابراین به نوعی برای او الوهیت قائل بودهاند.
این اولاً از کلام خدا بروشنی استنباط میشود. برای مثال در یوحنا ۲۰: ۲۸ میبینیم که توما وقتی شخصاً با عیسای قیام کرده روبرو میشود و عیسی از او میخواهد تا انگشت خود را در جای زخمهای او بگذارد، خطاب به عیسی میگوید: «خداوند من و خدای من!» همچنین در لوقا ۲۴: ۵۲ میخوانیم که همهٔ شاگردان با دیدن صحنهٔ صعود مسیح به آسمان «او را پرستش کردند.» نیز در اعمال ۷: ۵۹ و ۶۰ آمده که استیقان شهید به هنگام سنگسار شدن، چند لحظه پیش از مرگ خود، «دعا کرده، گفت: ای عیسای خداوند روح مرا بپذیر! سپس زانو زد و به آواز بلند ندا در داد که خداوندا، این گناه را به پای ایشان مگذار!» در افسسیان ۵: ۱۹ پولس رسول کلیسا را نصیحت کرده میگوید: «با مزامیر، سرودها و نغمههایی که از روح است با یکدیگر گفتگو کنید و از صمیم دل برای خداوند بسرایید و ترنم نمایید.» از آیهٔ بعد کاملا روشن است که در اینجا طبق معمول، عنوان «خداوند» برای مسیح به کار رفته است نه برای خدای پدر. فیلیپیان ۲: ۶ – ۱۱ که در بالا نقل شد به اعتقاد بسیاری از مفسرین سرودی است در وصف مسیح که پیش از پولس نیز در کلیساها خوانده میشد. این سرود با این عبارت تکاندهنده به پایان میرسد که «تا به نام عیسی هر زانویی خم شود، در آسمان، بر زمین، و در زیر زمین، و هر زبانی اقرار کند که عیسی مسیح خداوند است.» و بالاخره در مکاشفه ۵: ۱۱ – ۱۴ خواندیم که همهٔ فرشتگان اعظم و موجودات آسمانی و «هر مخلوقی که در آسمان و بر زمین و زیر زمین و در دریاست»، تختنشین و بره، یعنی خدای پدر و عیسای مسیح را ستایش و پرستش میکنند.
ثانیاً منابع تاریخی غیرمسیحی نیز بر این پرستش گواهی میدهند. پلینی جوانتر Pliny the Younger، فرماندار پونتوس واقع در ایالت بیتینیا در سالهای ۱۱۱ – ۱۱۳ میلادی، در نامهای به امپراطور، تراژان Trajan در حدود ۱۱۲ میلادی، از او درباره امور مربوط به فرمانداری خود مشورت میخواهد. در بخشی از این نامه، پلینی از امپراطور درباره نحوهٔ محاکمه و مجازات پیروان مسیح که به اتهام بیاحترامی به خدایان روم به مرگ محکوم میشدند، راهنمایی میجوید. او ضمن اشاره به نکات مختلف مینویسد که بنا به اظهار خود این مسیحیان «ماحصل گناه و خطایشان این است که آنان را رسم بر این بوده که در روزی خاص پیش از طلوع آفتاب گرد هم آیند و خطاب به مسیح همچون خدا سرود نیایشی بخوانند و با سوگند اکید خویشتن را به اجتناب از کار خلاف و کلاهبرداری و زنا و خیانت در امانت متعهد سازند» (پلینی جوانتر، نامهها، ۱۰: ۹۶). این سند تاریخی غیرمسیحی مؤید گواهی عهدجدید بوده، بروشنی نشان میدهد که پرستش مسیح و خواندن سرودهای نیایشی در وصف او و خطاب به او از همان ابتدا از رسوم کاملاً جا افتاده نزد مسیحیان بوده و پرستش مسیح همچون خدا چیزی نیست که در قرن چهارم زیر فشار کنستانتین ابداع شده باشد.
ثالثاً تحقیقات انجام شده در چند دههٔ اخیر نیز این را به ثبوت رسانده است. پروفسور مارتین هنگلMartin Hengel ، استاد اسبق دانشگاه توبینگن آلمان، و از صاحبنامترین محققین عهدجدید در اواخر قرن بیستم، به صراحت اعلام میدارد که منابع موجود به ما این امکان را میدهند که رد پای پرستش مسیح و اعتقاد به الوهیت او را در میان مسیحیان تا سال ۴۰ میلادی یعنی کمتر از ۱۰ سال پس از مصلوب شدن او دنبال کنیم (مارتین هنگل، سالهای بین عیسی و پولس، ۳۵ – ۳۷). پروفسور لری هرتادو Larry Hurtado استاد کرسی مطالعات عهدجدید در دانشگاه ادینبورگ، از برجستهترین مسیحشناسان معاصر، این نظر را تأیید میکند و در کتب و مقالات متعدد خود به تفصیل نشان میدهد که کلیسا از همان بدو پیدایش خود عیسی را میپرستیده است. در این مورد توافق کلی وجود داشته و دارد. آنچه محل بحث بوده کیفیت الوهیت مسیح و رابطهٔ او با خدا در نظر کلیسا است. بحث بر سر این بوده که آیا الوهیت مسیح از کمیت یا کیفیت پایینتری نسبت به خدا برخوردار است یا اینکه او در عین متمایز بودن از خدای پدر همذات با اوست. نکتهٔ مهم در اینجا آن است که کلیسا و مسیحیان همچون یهودیانِ پیش از خود همیشه پرستش را مختص خدای یگانه تلقی کردهاند. پرستش فقط نثار خدا میشود و خدا هم یکی است نه دو تا و سه تا و چند تا. بر همین اساس، کلیسا از همان ابتدا بر این پای فشرده که اگر مسیح را میپرستد از آن روست که مسیح پسر خدا و با او از یک وجود و ذات است. بزرگانی چون آتاناسیوس و گریگوریها و آگوستین در رد تعالیم بدعتگذارانهٔ آریوس و پیروان او که پسر را مخلوق پدر و دارای الوهیتی مادون او میشمردند، به پرستش مسیح توسط کلیسا استناد میکردند و میگفتند اگر چنین باشد پس کلیسا مخلوقی را میپرستد و این چیزی جز کفر محض نیست.
۵. شکاف مطلق میان خالق و مخلوق:
اصل تفسیری مهم دیگر این اعتقاد است که فاصلهٔ وجودی مطلق میان خالق و مخلوق وجود دارد. این یکی از اصول اساسی وجودشناسی مسیحی است که میان خالق و مخلوق هیچگونه مراتب واسط یا میانی وجود ندارد. این تأکید یهودیان و مسیحیان در نقطه مقابل دیدگاههای متأثر از فلسفهٔ افلاطونی و نوافلاطونی قرار میگرفت که به وجود نوعی سلسله مراتب وجودی میان خالق و مخلوق قائل بودند. اعتقاد به این سلسله مراتب وجودی میان خدا و دیگر موجودات معمولاً با این اعتقاد همراه بود که جهانِ مخلوق از وجود الهی صادر شده است به نوعی که طی مراتب نزولی این صدور ما با سلسله مراتب نزولی موجودات روبروییم که در بالاترین مرتبه آن خدا و در پایینترین مرتبهٔ آن عالم مادی قرار میگیرد. مسیحیان از همان ابتدا با این دیدگاه به مخالفت برخاستند و وجود خالق و مخلوق را از دو سنخ کاملاً متفاوت دانستند. این اعتقاد مسیحیان با اعتقاد به خلق از نیستی همراه بود. یعنی خدا جهان را از نیستی به هستی آورده و جهان نشأت گرفته و صادره از وجود و ذات خود خدا نیست. در هر صورت، میان خالق و مخلوق شکاف عظیمی وجود دارد که هیچ موجود مخلوقی قادر به پر کردن آن نیست. مطابق این اصل هیچ موجودی در حد فاصل خالق و مخلوق وجود ندارد. به عبارت دیگر، ما مدارج الوهیت یا مدارج مخلوق بودن نداریم. هر موجودی به یکی از این دو مقوله مطلقاً جدا از هم تعلق میگیرد، یعنی یا خالق است و یا مخلوق. فاصلهٔ وجودی میان این دو آنقدر زیاد است که به هیچ مخلوقی نمیتوان عمل خلق به معنای خلق از نیستی نسبت داد. هر گونه خِلط میان خالق و مخلوق به چندخداباوری (پلیتئیزم) و یا همهخداباوری (پانتهایزم) منجر خواهد شد. یعنی یا مخلوقاتی خواهیم داشت با درجات مختلف از الوهیت که در فعل آفرینش خدا شریکند، که این چیزی جز چندخداباوری نیست. و یا معتقد خواهیم بود که خدا و عالم خلقت اساساً با هم مخلوط و درهماند که این چیزی جز همهخداباوری نیست. ولی یهودیت و مسیحیت همیشه با این دو اعتقاد مخالفت کردهاند.
این شکاف وجودی میان خالق و مخلوق، میان خدا و هرآنچه غیر خداست، یکی دیگر از حقایقی بود که آتاناسیوس و گریگوریها بر مبنای آن به رد و ابطال تعالیم معلمین کذاب، آریوس و پیروانش پرداختند. آنها تأکید داشتند که اگر پسر خدا مخلوقی بیش نیست، او نمیتوانسته خالق همهچیز باشد و نسبت دادن آفرینش از نیستی به یک مخلوق خلاف عقل و کفر محض است. این با تفویض اختیار و مأمور شدن یک نبی از سوی خدا برای اینکه پیام او را به گوش مردم برساند و بدین معنا به نمایندگی از او سخن بگوید تفاوت بسیار دارد. سخن گفتن از جانب خدا به الوهیت نیاز ندارد حال آنکه آفرینش جهان از نیستی و برخی دیگر از افعالی که در ارتباط با خلق و صیانت از جهان به مسیح نسبت داده شده، مختص خدا و منحصر به اوست. مثلاً در عبرانیان ۱: ۲ و ۳ میخوانیم که نه تنها خدا جهان را بهواسطهٔ پسرش میآفریند بلکه این پسر «همه چیز را با کلام نیرومند خود نگاه میدارد». و نیز در کولسیان ۱: ۱۷ میبینیم که «همه چیز در او (یعنی در مسیح) قوام دارد». این کارهای مسیح مستلزم قدرت و حکمت مطلق است که بنا به تعریفْ منحصر و مختص به خداست و تفویض اخیتار در آنها ناممکن و بیمعناست. به عبارت دیگر، اینها دقیقاً افعالی است که در وجودشناسی یهودی و مسیحی اساساً مبنای تعریف وجود الهی و قدرت و حکمت مطلق اوست. و اگر مسیح واجد چنین صفاتی و فاعل چنین افعالی است، پس او باید برابر با خدا و واجد الوهیت کامل باشد.
در بخش دوم این نوشتار به بحث دربارهٔ «یگانهمولود» و «نخستزاده» بودن مسیح و تفاوت میان عناوین «خدا» و «خداوند» و برخی گفتههای عیسی که پیروان امروزی آریوس به آنها استناد میکنند خواهیم پرداخت.
با درود به شما استاد گرامی
ممنون از این مقاله عالی و پر برکت. حقیقتا مسیحیت ایرانی چقدر نیازمند آگاهی از تعالیم اشتباه و دروغین می باشد. از شما استاد گرامی برای دادن این آگاهی به جامعه مسیحی ایرانی سپاسگزارم.