در فرهنگنامههای مختلف واژۀ عدالت اینگونه تعریف شده است:
- مطابقت (یک عمل یا چیز) با حقوق اخلاقی، یا با عقل، حقیقت یا واقعیت؛ درستبودن؛ انصاف؛ درستی؛ اعتبار.[۱]“Justice III.9.a.” Oxford English Dictionary Online, www.oed.com/dictionary/justice_n?tl=true. accessed 6 Oct. 2025.
- انصاف، رفتار صحیح، یا توزیع عادلانۀ منابع… یک ویژگی اصلی خدا، که با عدالت کتابمقدسی و بهطرزی جداییناپذیری با رحمت خدا گره خورده و در رابطۀ بین خدا و بشر ریشه دارد.[۲]“Just, Justice,” Eerdmans Dictionary of the Bible, edited by David Noel Freedman et al, William B. Eerdmans Publishing Company, 2000, p. 757.
- آن کمال الهی که بهوسیلۀ آن خود را در برابر هرگونه نقض تقدسش حفظ میکند و از هر نظر نشان میدهد که او قدوس است… عدالت بهویژه در اعطای حق هر کس و رفتار با او مطابق شایستگیهایش تجلی مییابد.[۳]Louis Berkhof, Systematic Theology, New Edition, William B. Eerdmans Publishing Company, 996, p. 74-5.
اغلب تعریف یا تشخیص فقدان عدالت آسانتر است. یکی از اولین شکایاتی که در کودکی ابراز میکنیم این است: «این منصفانه نیست!» چه زمانی که یک کودک نوپا اسباببازی ما را به زور از ما میگیرد، چه زمانی که یک همکلاسی در مدرسه در صف جلوتر از ما قرار میگیرد، یا زمانی که یکی از همسالانمان کار ما را بهعنوان کار خودش جا میزند! ما از سنین پایین غریزۀ طبیعیمان را برای حفظ حقوق خود بهعنوان موجوداتی آزاد و مستقل که به صورت خدا آفریده شدهاند و شایستۀ احترام و عزتاند، نشان میدهیم. وقتی این صفات الهی نقض میشوند، ما با رنجی ناشی از حسی ذاتی به آنچه که آن را نادرست میدانیم اعتراض میکنیم.
وقتی صاحبخانهها ناگهان اجاره را تا سطح غیرقابلتحملی افزایش میدهند، کارفرمایان از پرداخت دستمزد عادلانه به پناهندگان خودداری میکنند و دولتها بهخاطر منافع شخصی منابع طبیعی را درست مدیریت نمیکنند، ما نیز مانند مزمورنویس به درگاه خدا فریاد میزنیم: «خداوندا، برخیز! خدایا، دست خویش برافراز. ستمدیدگان را فراموش مکن!» (مزمور ۱۰:۱۲)؛ یا وقتی حقوق اساسی مانند آزادی بیان، آزادی مذهب و آزادی تجمع مسالمتآمیز بارها انکار و سرکوب میشوند، فریاد میزنیم: «ای خدایا، مرا داد بده و به دفاع از حق من در برابر قوم خدانشناس برخیز؛ مرا از چنگ مردمان حیلهگر و ظالم برهان!» (مزمور ۴۳:۱).
همانطور که در مواجهه با بیعدالتی به درگاه خداوند دعا میکنیم، همزمان امید و توکل خود را نیز به کسی که «عادل و درستکار» است (تثنیه ۳۲:۴) و تخت او بر عدل و انصاف استوار است (مزمور ۸۹:۱۴) میگذاریم. ما معتقدیم که این گفته حقیقت دارد که «خداوند عدالت را دوست دارد؛ او سرسپردگان خود را رها نخواهد کرد» (مزمور ۳۷:۲۸)، و در نهایت، چنانکه در یکی از اولین اعترافات مسیحی، یعنی اعتقادنامۀ رسولان،[۴]“The Apostles Creed.” The Church of England, www.churchofengland.org/prayer-and- worship/worship-texts-and-resources/common-worship/common-material/apostles-creed. Accessed 6 Oct. 2025. آمده، مشتاقانه منتظر روزی هستیم که «او دوباره در جلال خواهد آمد تا زندگان و مردگان را داوری کند.» ما به این دلیل به این روز امیدوار نیستیم که همچون اشخاصی سادیستی (دگرآزار) از دیدن رنج یا تحقیر دیگران لذت میبریم، بلکه به این دلیل که داوری بخش ضروری عدالت است و بدکارانی را که از راههای خود توبه نمیکنند، به خاطر شرارتشان پاسخگو میکند. برای تحکیم عدالت و ایجاد صلح و رفاه برای همه، باید با گناه برخورد شود.
از آنجا که خدای ما عادل است و از آنجا که خلقت خود را برای شکوفایی تحت حاکمیت عادلانۀ نمایندگان خود، یعنی انسانها، طراحی کرده است، ما باید عدالت را در اولویت قرار دهیم و برای اجرای آن بکوشیم. شاید ما فراخوانده شدهایم که حقوق بخوانیم تا از طرف افراد ضعیف و آسیبپذیر بهشکلی قانونی دفاع کنیم یا سازمانهای فاسد و جنایتکاران را تحت پیگرد قانونی قرار دهیم. شاید ما فراخوانده شدهایم که روزنامهنگار شویم و بیعدالتیها را بررسی و افشا کنیم. شاید ما فراخوانده شدهایم تا یک گروه اقدام تشکیل دهیم که سیاستمداران را برای پیشبرد آرمان عدالت در قانونگذاری تحت فشار بگذارد. شاید هم مسیرهایی برای دسترسی بیشتر معلولان به منابع و خدمات ایجاد کنیم. شاید وسیلهای برای ارائۀ آموزش باکیفیت به افراد محروم ایجاد کنیم.
با اینحال، هر چقدر هم که این تلاشها و تلاشهای دیگر شریف و ارزشمند باشند، نمیتوانند به خودی خود جامعهای عادلانه را ایجاد یا حفظ کنند، و دلیل این امر است: عدالت تنها زمانی در حوزۀ عمومی تأثیر خواهد گذاشت که در قلمرو خصوصی و در زندگی شخصی ما اجرا شود- و از همه مهمتر، زمانی که عدالت در قلبهای خودمان حکومت کند.
قتل با خشونت فیزیکی و علنیِ یک شخص علیه شخص دیگر آغاز نمیشود؛ بلکه با توهین به برادر یا خواهرمان آغاز میشود. زنا با یک رابطۀ واقعی و جسمی بین دو نفر آغاز نمیشود؛ بلکه با میلی درونی به کسی که به ما تعلق ندارد، آغاز میشود. و بیعدالتی با زندانیکردن مخالفان توسط دولت آغاز نمیشود؛ بلکه با این باور یا فرض آغاز میشود که یک شخص از دیگری ارزشمندتر است، یا اینکه نیازها یا خواستهها یا باورهای یک شخص یا یک گروه از خواستهها و باورهای دیگران مهمتر است.
این رفتار تبعیضآمیز بهوضوح در مقیاسهای اجتماعی در فرهنگها و تاریخ مشاهده، تجربه و ثبت شده است. اما پذیرفتن این موضوع که ما، پیروان عیسی، نیز طبیعتاً بهعنوان انسان در بیعدالتیِ نسل بشر سهیم هستیم، و وقتی بهعنوان یک بدن جمع میشویم، اغلب بهصورت جمعی مرتکب بیعدالتی میشویم، دشوارتر است. اینکه ترجمههای مدرن انگلیسی بهطور مداوم عیسی را “خشمگین” توصیف میکنند، به این معنی که او از بیعدالتی خشمگین بود، تنها به دلیل ظلم رومیان به یهودیان نبود یا به این دلیل که مأمور مالیات بیش از حد پول دریافت کرده بود. این اتفاق زمانی رخ داد که شاگردان خودِ عیسی والدین را بهخاطر آوردن فرزندانشان برای دیدن او، سرزنش کردند. عیسی با خشمی بهجا به آنها پاسخ داد زیرا این امر فرضیات اساسی آنها را آشکار کرد، مبنی بر اینکه کودکان به اندازۀ بزرگسالان ارزشمند نیستند، و بهنوعی بزرگسالان برای وقت و برکات عیسی شایستهترند. عیسی بلافاصله عکس این موضوع را تأیید کرد: نه تنها کودکان در نظر خدا به اندازۀ بزرگسالان مهماند، بلکه بزرگسالان هستند که باید بهعنوان الگوهای ایمان به کودکان نگاه کنند.
دلیل تأسیس مقام شماسی را در نظر بگیرید. در روزهای اولیۀ کلیسا، یهودیان یونانیزبان از یهودیان آرامیزبان شکایت داشتند زیرا با بیوهزنانشان منصفانه رفتار نمیشد. آنها «از جیرۀ روزانۀ غذا بیبهره میماندند» (اعمال رسولان ۶:۱)، یعنی غذایی را که به بیوهزنان نیازمند به حمایت اجتماعی داده میشد، دریافت نمیکردند. اگرچه متن نشان نمیدهد که این سهلانگاری با نیت بدخواهانه رخ داده بود، اما واضح است که مسئلۀ بیعدالتی در میان مؤمنان وجود داشته است. این موضوع به اندازهای جدی گرفته شد که دوازده رسول و «تمام شاگردان» (اعمال رسولان ۶:۲) برای اصلاح آن گرد هم آمدند.
پولس در نامۀ اول خود به قرنتیان به نوع دیگری از بیعدالتی که در کلیسای اولیه رخ میداد، یعنی شام خداوند، میپردازد. برخی از مؤمنان در قرنتیان اولویت دسترسی به خوراک ضیافت مقدس را داشتند و از این فرصت برای پرخوری استفاده میکردند، بدون اینکه به دیگرانی که هنوز حضور نداشتند، توجه کنند. به احتمال زیاد، طبقات فقیرتر و بردگان به دلیل ساعات کاری خود مجبور بودند دیرتر به جلسه برسند و غذای کافی به آنها نمیرسید.
پولس از این موضوع بسیار عصبانی بود. او به قرنتیان گفت که آنها حتی نمیتوانند کاری را که انجام میدهند شام خداوند بنامند، زیرا بیعدالتی که در آن رخ میدهد، بسیار غیرمسیحی است. او آنها را چنین سرزنش میکند: «زمانی که شما در یک جا گرد هم میآیید، بهراستی برای خوردن شام خداوند نیست. زیرا هنگام صرف غذا، هر یک از شما بیآنکه منتظر دیگران باشد شام خودش را میخورد، بهگونهای که یکی گرسنه میماند، در حالیکه دیگری مست میشود. آیا خانهها برای خوردن و نوشیدن ندارید؟ یا اینکه کلیسای خدا را خوار میشمارید و اشخاص بیچیز را شرمسار میسازید؟ به شما چه بگویم؟ آیا برای این کار تحسینتان کنم؟ به هیچ روی تحسینتان نخواهم کرد.» (اول قرنتیان ۱۱:۲۰-۲۲)
پولس از بیعدالتی که مرتباً در کلیسای قرنتس اتفاق میافتاد، خشمگین بود و آن را در نامهای عمومی که هنوز هم توسط کلیسا خوانده میشود، افشا کرد. وقتی دوازده رسول از رفتار ناعادلانه با برخی از بیوهزنان در اورشلیم آگاه شدند، موعظه را متوقف کردند و همه را برای جلسهای در مورد این موضوع گرد هم آوردند. و عیسی آنقدر از رفتار ناعادلانۀ شاگردانش با کودکان عصبانی بود که آنها را در مقابل جمعیت حاضر سرزنش کرد. آیا این سه حادثه واقعاً اینقدر جدی بودند؟ ممکن است فکر کنیم که موضوعات آنقدرها هم جدی نبودند. از این گذشته، هیچکس آسیب جسمی ندید یا مورد آزار و اذیت قرار نگرفت. اما هر بار که فرد یا گروهی نیازها یا خواستههای یک فرد یا گروه را بر نیازها و خواستههای دیگران مقدم میدارد، انسانهایی که به صورت خالق خود آفریده شدهاند، مردان و زنان و کودکانی که در نظر او محبوب و گرانبها هستند، تحقیر میشوند.
در سراسر کتابمقدس، خدا به قوم خود یادآوری میکند که همۀ انسانها به یک اندازه ارزشمندند، و او حامی یتیمان، بیوهزنان، بیگانگان و فقرا است- افرادی که اغلب در نگاه جهانیان یا حتی در نگاه قوم خود خدا، کمتر شایستۀ عزت و احترام دیده میشوند. اما خدا از قوم خود انتظار دارد که شخصیت و ارزشهای او را به جهانیان منعکس کنند. بنابراین، ما پیروان عیسی نمیتوانیم ریاکارانه برای عدالت در عرصۀ عمومی مبارزه کنیم و در عینحال برادران و خواهران خود را تحقیر کنیم. اولین گامها برای پایهگذاری جامعهای مبتنی بر عدالت باید از پایگاههای پادشاهی خدا، یعنی کلیساهایی که خوانده شدهاند تا نمایندگان فرهنگ پادشاهی خدا و شیوههای آن باشند، آغاز شود. ما باید نیازها، آرزوها، امیدها، ایدهها و رؤیاهای دیگران را به اندازۀ نیازهای خود ارزشمند بدانیم و با آنها همانطور رفتار کنیم که میخواهیم با ما رفتار شود، زیرا عدالت با دومین فرمان بزرگ آغاز میشود: دوست داشتن همسایگانمان به اندازۀ خودمان.
آیا ما به عنوان یک نهاد کلیسایی جمع میشویم تا با یکدیگر مشارکت کنیم و از بارهای برادران و خواهرانمان آگاه شویم و در صورت امکان، در پی کاهش آنها باشیم، یا فقط برای برآوردهشدن نیازهای خودمان به کلیسا میآییم؟
آیا به مواهبی که خداوند به سایر اعضای بدن بخشیده است توجه میکنیم و آنها را به استفادۀ مناسب تشویق میکنیم، یا اینکه بهرغم نداشتن استعداد یا مهارت، جای شخص دیگری را میگیریم و خود را برای جلب توجه دیگران آماده میکنیم؟
آیا ما برای کودکانی که در جمع ما هستند، فضای مناسب و عاطفی ایجاد میکنیم، و حضورشان را محترم میشماریم و برای دعاکردن و تعامل با آنها وقت میگذاریم، یا اینکه به چیزی فراتر از آنها نگاه میکنیم و به چیزی که مهمتر میدانیم، مینگریم؟
آیا ما به افراد آسیبپذیر در میان خود توجه ویژهای داریم: معلولان، بیوهها، سالمندان، بیماران، مهاجران جدید، خانوادههای تکسرپرست… یا اینکه آنها باید خودشان را نشان دهند تا نیازهایشان مورد توجه قرار گیرد؟
آیا ما به کسانی که در خدمت تماموقتند یا در سازمانهای مسیحی کار میکنند، منصفانه مزد میدهیم، یا از حسن نیت و نیکوکاری آنها به این امید که هزینۀ کمتری برای ما داشته باشد، سوءاستفاده میکنیم؟
آیا ما اطلاعات ناخوشایندی دربارۀ دیگران ارائه میدهیم یا به اشتراک میگذاریم، یا وقتی این اطلاعات به گوشمان میرسد، جلوی غیبتکردن را میگیریم و با احترام با همه صحبت میکنیم؟
آیا ما بهترین برداشت را از گفتار، کردار و انگیزههای برادر یا خواهرمان داریم، یا بدترین برداشت را؟ آیا سریعاً به آنها مشکوک میشویم و از آنها انتقاد میکنیم؟
آیا ما دیگران را برای رهبری تشویق میکنیم و ارتقا میدهیم، یا تا جایی که ممکن است به سمت و قدرت خود میچسبیم و دیگران را از پذیرفتن مسئولیت منصرف میکنیم؟
آیا قبل از صحبتکردن یا راهنماییکردن، بهدنبال گوشدادن و فهمیدن هستیم؟
آیا ما از قربانیان اعمالنفوذ و سوءاستفاده حمایت میکنیم و رهبران سمی را مسئول رفتارشان میدانیم، یا ترجیح میدهیم به یک رهبر فاسد که به ما جایگاه یا نفوذ میدهد وفادار باشیم؟
آیا ما کودکانی را که رفتار پرخاشگرانه دارند، نوازش میکنیم و با نادیده گرفتن رفتارشان یا جبران خسارت قربانیانشان، بهدنبال ایجاد آرامش هستیم، یا به کودک خطاکار میآموزیم که اعمالش برای دیگران مضر است و اگر توبه نکند، عواقب آن را خواهد دید؟
آیا ما شفافیت را در تکتک تراکنشهای مالی تضمین میکنیم، یا بهخاطر آنچه که معتقدیم خیر کلی است، مدیریت مشکوک وجوه را توجیه میکنیم؟
آیا ما با گفتار و رفتار خود به دیگر رهبران مسیحی، کلیساها و سازمانها احترام میگذاریم، یا با اظهاراتمان، خدمات آنها را بیارزش میشماریم تا خود را بهتر جلوه دهیم یا دستور کار خودمان را ترویج دهیم؟
آیا ما به افراد بانفوذ و قدرتمند اولویت میدهیم و آنها را بیش از دیگران محترم میشماریم، یا با اعضای بدن عیسی با احترام و عزت برابر رفتار میکنیم؟
آیا ما اطمینان حاصل میکنیم که کسانی که در کلیسا یا سایر خدمات مسیحی تحت مراقبت ما خدمت میکنند، زمان کافی برای استراحت و تجدید قوا داشته باشند، یا اصل شبات (سبت) خدا را نقض میکنیم و آنها را مجبور به کار به روشهای ناسالم میکنیم؟
آیا ما کسانی را که به ما خدمت میکنند یا برای ما کار میکنند، سرزنش، توهین، تحقیر میکنیم یا میترسانیم تا به خواستۀ خودمان برسیم و برنامۀ خود را اجرا کنیم، یا حتی وقتی اشتباه میکنند، با محبت و احترام با آنها رفتار میکنیم؟
آیا برادران و خواهران خود را که از فرهنگها یا طبقات اجتماعی مختلف هستند از موقعیتها یا مسئولیتهای خاص محروم میکنیم، یا تنوع پادشاهی خدا را در جوامع و کلیساهای خود پرورش میدهیم و از آن استقبال میکنیم؟
آیا ما با مردم دوست میشویم و به آنها مهماننوازیِ سخاوتمندانه نشان میدهیم، چون از معاشرتشان لذت میبریم و میخواهیم برکتشان دهیم، یا انگیزههای پنهانی داریم که میخواهیم از آنها برای منفعتی که میتوانیم از این رابطه بهدست آوریم، استفاده کنیم؟
اینها صرفاً سؤالاتی برای تفکر نیستند. اگر واقعاً میخواهیم خداوند را خشنود کنیم و از برکات او برخوردار شویم، باید خود را بیازماییم و به آنها صادقانه پاسخ دهیم، زیرا نادیدهگرفتن بیعدالتی عواقب واقعی دارد. شاید ما نیز مانند بنیاسرائیل در زمان اشعیا، از خداوند پرسیدهایم: «چراروزه گرفتیم و تو ندیدی؟ جان خویش را رنجور ساختیم و درنیافتی؟» (اشعیا ۵۸:۳).
پاسخ خداوند به آنها این بود:
«از آنرو که شما در ایام روزۀ خویش، خشنودی خود را میجویید
و بر کارگران خود ظلم روا میدارید.
اینک به جهت نزاع و کشمکش روزه میگیرید،
برای اینکه شریرانه به یکدیگر مشت بزنید.
با چنین روزهای،
نمیتوانید صدای خود را در عرش برین بشنوانید.
آیا روزهای که من میپسندم این است؟
روزی که آدمی جان خود را رنجور سازد،
سر خویش را همچون نی خم کند،
و بر پلاس و خاکستر بخوابد؟
آیا این است آنچه روزهاش مینامید
و آن را روز مقبول خداوند میخوانید؟
اگر یوغ ستم و انگشت اشاره را از خود دور کنی،
و از بدگویی بپرهیزی؛
اگر تمامی همّ خود را وقف گرسنگان کنی
و جان ستمدیدگان را سیر سازی،
آنگاه نور تو در تاریکی خواهد درخشید
و شبِ تو همچون نیمروز روشن خواهد بود.» (گزیدهای از اشعیا باب ۵۸)
آیا خود را در مکانی تاریک و ظلمانی مییابیم؟ آیا احساس میکنیم که خداوند دعاهای ما را نمیشنود و به روزههای ما پاسخ نمیدهد؟ شاید باید از خود بپرسیم که آیا نیازهای دیگران را مانند نیازهای خودمان در نظر میگیریم؟ پیامی که در این باب به اشعیا داده شد برای اسرائیل بود، نه مصریان، بابلیها، کنعانیها یا سایر اقوام بتپرست. او پیامی به قوم خدا میداد که باید میدانستند چگونه رفتار کنند. آنها با خدای عادل و درستکار ارتباط داشتند و میدانستند که انتظارات او از آنها این است که بر اساس آن عمل کنند. آیا ما، قوم خدا در عهدجدید، با آنها تفاوتی داریم؟
خبر شگفتانگیز این است که نه تنها هشدارها و دستورالعملهای اشعیا برای ما هستند، بلکه وعدهها نیز برای ما هستند. خداوند به اطاعت ما توجه کرده و از آن برای تولید ثمرهای فراتر از تصوراتمان، استفاده خواهد کرد. او به قوم خود که عادلانه زندگی میکنند، وعده میدهد:
«…آنگاه نور تو همچون فجر طلوع خواهد کرد،
و صحت تو بهزودی خواهد رویید؛
پارساییات پیشاپیش تو خواهد خرامید،
و جلال خداوند از پشت نگاهبان تو خواهد بود.
آنگاه دعا خواهی کرد و خداوند تو را اجابت خواهد نمود؛
یاری خواهی طلبید و او خواهد گفت: ”اینک حاضرم!“»
زیرا دهان خداوند تکلم کرده است.
«خداوند پیوسته تو را هدایت خواهد کرد،
و جان تو را در بیابان سوزناک سیر خواهد نمود؛
به استخوانهایت قوّت خواهد بخشید،
و تو چون باغی خواهی بود سیراب
و چشمهای که آبش کم نشود.
قوم تو ویرانههای کهن را بنا خواهند کرد،
و بنیانهای ایام سَلَف را بر پا خواهند داشت.
و تو را بنا کننده دیوارهای شکسته خواهند خواند
و مرمتگر کوچهها به جهت سکونت.» (گزیدهای از اشعیا باب ۵۸)
این چشمانداز باشکوهی است از آنچه اتفاق خواهد افتاد وقتی که همسایه خود را مانند خودمان دوست داشته باشیم: ویرانهها بازسازی خواهند شد، شکافهای عمیق ترمیم میشوند، خیابانهای متروکه پر از زندگی خواهند شد و پایههای محکمی برای نسلهای آینده بنا خواهد شد. وقتی برای هر انسانی بهطور مساوی ارزش قائل شویم و خود را بهتر از هیچکس ندانیم، برکات نه تنها به ما، خانوادهمان یا کلیسایمان، بلکه به کل جامعه سرازیر خواهد شد. بگذارید محبت واقعی به همسایگانمان اصل راهنمای ما در تعاملاتمان با یکدیگر باشد، زیرا، به قول کیت و کریستن گتی در آهنگ Kyrie Elesion: «اگر خدای خود را با تمام قلب، ذهن و قوت خود دوست داشته باشیم و همسایگان خود را مانند خودمان دوست داشته باشیم، آنگاه این قانون محبت، ملتهای زمین را شفا خواهد داد و جلال مسیح آشکار خواهد شد.»[۵]Getty, Keith & Krysten. “Kyrie Eleison.” Hymns for the Christian Life, Getty Music and Thankyou Music, 2010.
پاورقی
| ↑۱ | “Justice III.9.a.” Oxford English Dictionary Online, www.oed.com/dictionary/justice_n?tl=true. accessed 6 Oct. 2025. |
|---|---|
| ↑۲ | “Just, Justice,” Eerdmans Dictionary of the Bible, edited by David Noel Freedman et al, William B. Eerdmans Publishing Company, 2000, p. 757. |
| ↑۳ | Louis Berkhof, Systematic Theology, New Edition, William B. Eerdmans Publishing Company, 996, p. 74-5. |
| ↑۴ | “The Apostles Creed.” The Church of England, www.churchofengland.org/prayer-and- worship/worship-texts-and-resources/common-worship/common-material/apostles-creed. Accessed 6 Oct. 2025. |
| ↑۵ | Getty, Keith & Krysten. “Kyrie Eleison.” Hymns for the Christian Life, Getty Music and Thankyou Music, 2010. |





