Free ebook download

اصالت تاریخی اناجیل چهارگانه

برنامه‌ای پیرامون ماهیت و ارزش تاریخی اناجیل و زندگی عیسی

روایت حماسه، خون و تراما

فیلمی در مورد نهضت مقاومت نروژ و انسانهایی که با انتخایهایشان به قهرمانان یا خائنان وطنشان تبدیل می‌شوند.

آشنایی با مدرسۀ الهیات نصیبین در ایران (۲)

شهر نصیبین در حال حاضر در جنوب ‫شرق کشور ترکیۀ امروزی و در مقابل شهر قمشلی سوریه و در پنجاه کیلومتری جنوب شرق ماردین واقع شده است

نقش زنان در خدمات کلیسایی

نقش زنان در خدمات کلیسایی همواره موضوعی چالش‌برانگیز بوده است. این مقاله با بررسی کتاب‌مقدس و تاریخ کلیسا، به نقش زنان برجسته‌ای همچون دبوره و استر اشاره کرده و دیدگاه‌های متفاوت سنت‌گرایان و برابرگرایان را تحلیل می‌کند. نویسنده بر اهمیت گفتگوی محبت‌آمیز و تجهیز زنان برای خدمت در پیشبرد ملکوت خدا تأکید دارد.

زمانی که خدمت مانع از رشد روحانی می‌شود

خدمت روحانی قرار است باعث رشد شخصی و بنای دیگران شود، اما گاهی این خدمت به‌جای برکت، باعث آسیب و توقف رشد روحانی می‌شود.

سنت کلیسایی، طی اعصار، به شیوه‌های متعدد کوشیده تا مفاهیم ایمان را با بشارت انجیل، به مؤمنین انتقال دهد. آیین عبادی ( لیترجی) برای تجربۀ ایمان به‌واسطۀ برگزاری آیین‌های نیایشی و آیین‌های فیض‌بخش، بهترین مناسبت بوده است. در کنار این آیین‌ها، فعالیت‌های دیگری چون تعلیم در خصوص ایمان و اصول دین، ایمانداران را با مفاهیم ایمان مسیحی آشنا ساخته و مدد کرده تا در آیین‌های فیض‌بخش کلیسایی حقیقت آن مفاهیم را به‌صورت زنده و عملی تجربه کنند. می‌توان گفت که آیین عبادی قلۀ تجربۀ روحانیِ شخص ایماندار است و یکی از مهمترین بخش‌های آیین عبادی، آیین کلام است. به‌واسطۀ آیین کلام و وعظ، جماعت مؤمنین کلام خدا را می‌شنوند و همین شنیدن از کلام خداست که به گفتۀ پولس قدیس، سبب ایمان می‌شود.‏ 

سنت مسیحی، به‌ویژه مسیحیت شرق، همۀ ابعاد وجودی انسان را دعوت به این مشارکتِ ایمان می‌کند و در انتقال مفاهیم به همۀ ابعاد وجودی انسان توجه دارد. مهمترین نمود آن همان بشارت عینی است در آیکون‌ها (شمایل و تمثال و اَشکال مذهبیِ قابل‌رؤیت). همان‌گونه که بشارتِ ایمان با شنیدن کلام، و در آیین‌ها، بذر حقیقت را در دل ایماندار می‌نشاند، سنت آیکونوگرافی (شمایل‌نگاری) همین بشارت را با قوۀ دیداری به انسان منتقل می‌کند. در واقع، شمایل‌ها نه فقط تصاویر زیبا یا مورد احترام در آیین‌های مسیحیت شرقی، بلکه خودِ بشارت (به مفهوم کریگما، یا محتوای موعظۀ رسولان) و دروازه‌ای است به‌سوی فهم مفاهیم اصیل ایمان، و نقطه‌ای که امور روحانی و بشارت کلام در تصویر متمرکز می‌شود، که هر جزء آن پیام‌آور و بشارت قسمتی از ایمان است. بدین‌سبب است که آباء کلیسا شمایل‌ها را پنجره‌هایی رو به آسمان توصیف کرده‌اند، بدین‌معنا که شمایل پنجره‌ای به‌سوی فهم مفاهیم بنیادین و تعالیم کتاب‌مقدس و ایمان مسیحی است که نه فقط گوش بلکه حس بینایی مخاطب را نیز به مشارکت و تعمق در این رازها فرامی‌خواند. پدران قرون اولیۀ کلیسا شناخت آنتروپولوژیک (انسان‌شناسانه) و روان‌شناختیِ جامعی از انسان داشتند. شنیده‌ها در هیاهوی سخنان بسیار از یاد می‌رود ولی خاطرۀ تصویر بر ذهن و دل می‌ماند. آدمی بیشتر با تصاویر ارتباط برقرار می‌کند و این امر مهم بود که توجه پدران و سنت کلیسا را به اهمیت شمایل‌ها جلب کرد. سنت شمایل‌نگاری مسیحیت شرق، در دنیای غرب به‌صورت دیوارنگاری (آفرسکو) درآمده است. در هر دو سنت، شمایل‌نگاری و دیوارنگاری، ارتباط درونی بسیار قوی بین سه اصل کتاب‌مقدس، آیین عبادی ( لیترجی) و تصویر وجود دارد. این سه اصل و رابطۀ مفهومیِ قوی بین آنها این تصاویر را از پَس قرن‌ها، جزو منابع مهم شناخت تاریخ تفکر و ایمان مسیحی ساخته است. علاوه بر اینها، اهمیت اصلی، در واقع، بُعد روحانی و تعلیمی آن است. چنانکه در قرن اخیر، در دنیای مسیحیت غرب، علاوه بر تحقیق و تعمق در هنر مسیحی، توجه بسیاری به بازشناسی شمایل‌های شرقی از خاستگاه‌های متفاوت بیزانسی و روسی و … شده است. 

در طول قرن‌ها، واقعۀ مرگ و قیام عیسای مسیح، به‌عنوان بنیان ایمان کلیسا، در مرکز توجه شمایل‌نگارها و نقاشان بوده است، و آثار بسیار و پرمعنایی در این‌باره به رشتۀ تحریر درآمده و هر دو سنت روایت روحانی بسیار عمیقی از جنبه‌های مختلف این واقعۀ عظیم ارائه داده‌اند. در قسمتی از اعتقادنامۀ رسولان، کلیسا چنین اعترافی دارد: «… در زمان پنطیوس پیلاطس رنج کشید، مصلوب شد، مرد و به جهان مردگان نزول فرمود، و در روز سوم از مردگان قیام کرد …» این بندها که بنیادی‌ترین مفاهیم ایمان کلیساست و هر مسیحی در آیین عبادی به آنها معترف است، طی اعصار در شمایل‌نگاری و دیوارنگاری جایگاه بسیار مهمی داشته‌اند. سنت شرق، واقعۀ نزول سرور ما عیسای مسیح، به جهان مردگان را در شمایلی به همین عنوان متبلور ساخته که در بین شمایل‌های مربوط به راز مرگ و قیام از مهمترین‌ها محسوب می‌شود. در هنر مسیحی غرب بیشتر به واقعۀ برخاستن مسیح از مرگ پرداخته شده تا نزول او به جهان مردگان. مسیح که با پرچم ظفر بر مرگ از قبر بیرون آمده و در مقابل سربازانِ غرق خواب، چنانکه در آثار لورنزتی، نقاش دیوارنگار قرن چهاردهم، تصویر شده، بر زنان ظاهر می‌شود. این تصویر غالبِ هنر مسیحیت غرب است.

 در طرف دیگر، سنت شرق در شمایل‌نگاری، تصویر مسیح در جهان مردگان را در حالی‌ ارائه می‌دهد که بر قدرت مرگ و تاریکی ظفر یافته و برای رهایی آدم و حوا و همۀ درگذشتگانِ در امید، به آن جهان نزول کرده و بر ابواب مرگ چیره شده است. به بیانی دیگر، پیروزی مسیح بر مرگ و رهاسازی آدمی از اسارت گناه به‌عنوان قلب راز گذار عیسای مسیح، در شمایل‌نگاری شرق نمایان می‌شود. مسیح بر جهان مردگان نزول می‌کند و زنجیر اسارت آدم را پاره کرده، او را نجات می‌دهد. چنین تعبیری ریشه در آیاتی از عهدجدید دارد. چنانکه پطرس رسول در نامۀ اولش می‌گوید: «زیرامسیح نیز برای گناهکاران یک‌بار زحمت کشید، یعنی عادلی برای ظالمان تا ما را نزد خدا بیاورد. در حالی‌که به حسب جسم مرد لیکن به حسب روح زنده گشت و به آن روح نیز رفت و موعظه نمود به ارواحی که در زندان بودند» (اول پطرس باب سوم آیات هجدهم و نوزدهم). این آیه، در واقع، بنیان اعتراف اعتقادنامۀ رسولی است و در  شمایل‌نگاری کلیسای شرق نمود می‌یابد. نقطۀ مرکزی راز تجسم، مرگ و قیام مسیح، رهایی انسان است، رهایی از اسارت مرگ در گناه. تعمق در این راز طی قرن‌ها باعث شده کلیسا به زبان‌های مختلف، این پیام تاریخی را منتقل کند. 

پویایی شمایل نزول به جهان مردگان بر دو حرکت استوار است. همان‌گونه که اعتقادنامه تصریح می‌کند: «نزول به جهان مردگان و صعود به آسمان.» این دو چشم‌انداز در شمایل به‌وضوح نمایان است. مسیح شخصیت مرکزی شمایل، نزول می‌کند تا با آزادسازی آدم، که سمبل بشریتِ هبوط‌کرده در گناه است، او را از زنجیر اسارت به‌سوی مقامی بالاتر که همان صعود به حیات ابدی و مشارکت الهی است، رهنمون شود. اگر از بالا و از پایین به حرکت موجود در شمایل نگاه کنیم، هر دو مفهوم نزول و صعود در شخص مسیح به‌خوبی نمایان است. پولس رسول در نامه‌اش به افسسیان می‌نویسد: «بنابراین، می‌گوید چون او به اعلی‌علیین صعود نمود اسیری را به اسیری برد و بخشش‌ها به مردم داد. اما این صعود نمود چیست جز اینکه اول نزول هم کرد به اسفل زمین. آنکه نزول نمود همان ‌است که صعود نیز کرد، بالاتر از جمیع افلاک تا همۀ چیزها را پر کند.» (باب چهارم آیات هشتم تا دهم). 

این دو حرکت، یعنی نزول و صعود، به ما کمک می‌کند تا از دو بُعد بر این راز در تاریخ نجات، تعمق کنیم. انسان سقوط‌کرده و گمشده، اسیر گناه، و در انتظار، به‌واسطۀ عمل پسر انسان در راز مرگ و قیام نجات می‌یابد. در روی دیگر، نزول مسیح بر دنیای مردگان، پیام این دارد که عیسای مسیح با مرگ خود، در زمان مرگش، در آن ساعات سکوت محض بعد از جمعۀ صلیب، به‌واقع بر دنیای مردگان نزول کرد که بدان بشارتِ حیات دهد. اگرچه ممکن است بشارتِ حیات دادن در مرگ، متناقض به‌نظر آید ولی حقیقتِ راز نجات همین است و درک آن جز با روشنگری روح‌القدس و تجربۀ ایمان میسر نمی‌شود. حقیقت راز تجسم و راز مرگ و قیام در قلب ایمان مسیحی جای دارد و ایمان مسیحی را خارج از این راز نمی‌توان دریافت. خدایی که نزول می‌کند و در جسم در میان آدمیان خیمه می‌زند. این خداست که در پی آدمی است، در پی آدمی که مقام اولیۀ خود را از دست داده و در دنیای مرگ به اسارت درآمده است. حقیقتاً محبتی والاتر از این نیست و خدایی جز این را نمی‌توان تصور کرد و یا شاید حتی خدا نامید.

مناجات صبح شنبۀ مقدس که از متون کهن کلیسایی است، چنین می‌گوید: «خداوندا! تو بر زمین آمدی تا آدمی را نجات بخشی و چون او را بر زمین نیافتی تا دنیای مردگان به جستجویش نزول کردی.» مفهوم واقعی  آموزه کنوسیس و رحمت بی‌بدیل و بی‌نهایت خداوند در راز تن‌گیری (تجسم)، مرگ و قیام نهفته و در عین‌حال نمایان است. خدای در جستجوی انسان که نه تنها خود را خالی می‌کند بلکه تا به موت، و موت صلیب، مطیع می‌شود و تا اسفل‌السافلین نزول می‌کند تا همان سقوط‌کردۀ اسیر در زنجیر مرگ را بشارتِ حیات دهد و او را رهایی بخشد. 

شمایل‌ها حکایت از شنبۀ مقدس دارند. شنبۀ رازآلود که سراسر سکوت است. این نگاره ما را به یاد جملۀ عیسی می‌اندازد که فرمود: «آمین آمین، به شما می‌گویم اگر دانۀ گندم که در زمین می‌افتد نمیرد، تنها مانَد، لیکن اگر بمیرد ثمر بسیار آوَرَد.» ( انجیل یوحنا باب دوازدهم آیۀ بیست و چهارم). و مناجات شنبۀ مقدس چنین عباراتی دارد: «همچون دانۀ گندم دفن شده در بطن زمین، تو خوشه‌‌ای سرشار از بار آوردی، به‌واسطۀ زنده کردن مردگانِ نسل آدم. اکنون تو، چون خورشید در خاک پنهان گشته‌ای و شبِ مرگ، روی تو را پوشانده است اما طلوع خواهی کرد، با پرتوی عظیم‌تر، ای نجات‌دهنده.»   

شمایل‌ها ما را یاد آوری می‌کنند که در سکوت رازآلود شنبۀ مقدس و سکوت‌های روحانی که ایماندار تجربه می‌کند، نه نشانه‌ای از بیهودگی و بی‌ثمری، چنانکه شاگردان را نیز چنین وسوسه‌ای آمد، بلکه نشانی از کار خداوند است در سکوت. دقیقاً زمانی که شاگردان امید از دست داده بودند، که مسیح موعود که هزاره‌ها در انتظارش بودند مصلوب و حکایت تمام شده بود، خداوند در حال انجام عملی بس عظیم بود. شاگردان طی تجربه‌شان با مسیح، در شهرها و روستاها، بارها دیده بودند که او در روز شنبه برخلاف عادت و باور یهودیان کار کرده، شفا داده و نجات بخشیده بود و … اما در آن شنبۀ سکوت فراموش کرده بودند که مسیح سرور شنبه، یعنی روز شباّت، نیز هست. او برای نجات انسان، گفتمان‌های دیرین را کنار می‌گذارد. شمایل‌ها ما را یادآوری می‌کنند که در زمان‌هایی که می‌پنداریم سکوت است و ناامیدی، خداوند کار عظیمی انجام می‌دهد. 

شمایل نزول، راز مرگ و قیام مسیح را از منظر ملاقات نشان می‌دهد. حکایت قیام خداوند از مرگ تنها برای نشان‌دادن قدرت الهیِ او نیست زیرا او به مرگ حاجتی نداشت و مرگ نیز بر وی قدرتی. بلکه مقصود ملاقات آدم است. ورود مسیح به دنیای مردگان در این تصویر، حاکی از ملاقات آدم نوین با آدم کهنه است. برخیزاندنِ آدم کهنه و حوا، مادر همۀ آدمیان، و بازگرداندن‌شان به مشارکت الهی، به همان تصویر اولیه که روز نخستینْ آدم را عطا نمود؛ هدف و مقصود این راز بزرگ است.

شاید بهتر باشد برای تعمق در قدرتِ حیات در وادی مرگ و دنیای مردگان بیشتر در جزئیات تصویر دقت کنیم. شخصیت مرکزی شمایل، مسیح است که در مرکز تصویر قرار دارد. ردای سفید او روایت قیام و پیروزی بر مرگ است و حکایت از الوهیت او دارد. مسیحی که چون آفتاب صبح می‌درخشد و بر تن جامه‌ای مزین به طلا دارد، که نشان پادشاهی اوست، نشانِ رسیدنِ پادشاهی او حتی به دیار مردگان و بشارت به آنانی است که در دنیای مرگ در انتظار او و سلطنتش بودند. دیگر خبری از زخم‌ها و عریانی در صلیب نیست. تن او نمایانگر جلال قیام‌کردۀ اوست. دنیای تاریکی مرگ به یمن حضور او روشن شده است و اگر دقت کنیم، می‌بینیم که سیاهی و تاریکی دنیای مردگان زیر پای مسیح مانده، که نشان ظفر او بر تاریکی است. او دروازه‌های جهنم را درهم‌شکسته و تاریکی پشت آن را به زیر کشانده است. غلبۀ پادشاه ما بر دروازه‌های جهنم به‌واسطۀ صلیب است، و از این‌رو است که دروازۀ جهان مردگان زیر پای عیسی به شکل صلیب تصویر شده است. همان دروازه‌ای که به فرمودۀ پطرس رسول، بر مؤمنین مسیحی استیلایی نخواهند داشت. او دروازۀ مرگ را شکست و خود دری شد به‌سوی آسمان، همچون شبان نیکو که گمشدگانش آواز او را می‌شناسند و از آن در وارد حیات می‌شوند. در آن زمینۀ تاریکی چیزهایی می‌بینیم که همانا نشانه‌های زنجیر اسارت گناه آدمی است. اگر به پاهای عیسی چنانکه در شمایل تصویر شده، دقت کنیم، یک پای او نشان نزول اوست و پای دیگرش برگشته و نشان صعود اوست. تصویر، عیسایی در حال حرکت را نشان می‌دهد نه عیسایی ساکن. همۀ حیات مسیح بر زمین روایت حرکت اوست. او همیشه در حرکت بود و بنا به گفتۀ انجیل‌نویسان حرکت او به‌سوی اورشلیم بوده، به سمت شهر پادشاهی و تختش که همان صلیب است. همان صلیب که در دستان فرشته می‌بینیم، همان صلیب که سلاح پیروزی او بر مرگ است. در بعضی از شمایل‌ها عیسی صلیب را خود بر دست دارد و با آن وارد دنیای مردگان می‌شود. صلیب نشان قوت و حکمت است که با آن بر دروازه‌های تاریکی پیروز شده است. 

عیسای مسیح، دستان آدم و حوا را گرفته است و روی به‌سوی بازگشت دارد. دستان مسیح به همان شکل است که بر صلیب باز شده بود و این همان قوتی است که قبر آدم و حوا را شکسته و به همان قوت آنان را برخیزانده است. دستان آدم و شکل دستش شاید اثر معروف میکل‌آنژ را در عبادتگاه سیستینِ واتیکان، بنا بر روایت پیدایش، به یادمان آورد. جامه‌های آدم و حوا حکایت از مقام آنها پیش از سقوط دارد و دستگیری مسیح برای برخیزاندن آنها و ردای آبی‌شان یادآور این است که خدا آدمی را به صورت خود و برای پادشاهی و مشارکت آفریده بود. حال، در مسیح و در عمل فیاضش بازگشت به همان مقام میسر شده است. نگاه آدم و حوا به صورت عیسی است، همان نگاهی که با گناه از خدا روی برگرداند. حال همین نگاه با روی عیسی درآمیخته و وصل مجدد میسر شده است. روی عیسی به‌سوی آدم و حوا نشان مهربانی و بخشش اوست، مبنی بر اینکه اگرچه آدمی با گناه روی از خدا برگرداند، اما روی و نگاه مهربان خدا در پی آدمی است. در واقع، خداوند با راز تجسم‌اش، همراه آدم شد، در این سفر رقت‌بار و تبعید. او خود به تبعیدگاه آدمی آمد تا نسل آدم را از این تبعید و سرگردانیِ موت رهایی بخشد. در یکی ازسرودهای نیایشی کلیسای شرق گفت‌وگویی هست بین آدم و مسیح که بسیار تأثیرگذار و منقلب‌کننده است. در جایی از این سروده، آدم می‌گوید: «همانا صدای پای کسی را می‌شنوم که به‌سوی ما روانه است» و در این هنگامه، دروازه‌های دنیای مردگان می‌شکافد و مسیح پیروزمند با صلیب وارد می‌شود. در ادامه، در جایی مسیح خطاب به آدم می‌گوید: «از مردگان برخیز، منم خدای تو که از برای نجات تو فرزندت گشتم… برخیز که از این وادی مرگ روانه شویم، برخیز که من در توام و تو در منی (یوحنا باب چهاردهم آیۀ بیستم)، ما یک تن خواهیم شد، و دیگر جدایی نباشد… برخیز که از این وادی درگذریم و به‌سوی آنانی رویم که در جشن‌اند… پدر آسمانی من در انتظار فرزند گمشده است… ضیافت عروسی و خیمۀ ابدی برپاست و پادشاهی آسمان، که پیش از ایام و اعصار وجود داشت در انتظار شماست…» دستان مسیح و دستان آدم نشان ملاقات خدا و انسان و پیوستن دستان آنهاست؛ نشان رحمت و بخشش نامنتهای الهی برانسان، ملاقات خدا با انسان. 

در دو طرف اثر، دو گروه از اشخاص را می‌بینیم که گویی در انتظار بودند و همگی در سخن‌اند. اینان همان‌هایی بودند که در فروتنی و ایمان و امید درگذشته‌اند، آنانی که کلام خداوند را زیستند و با حیات‌شان بشارت امید دادند. برخی از آنان را می‌بینیم که انسان‌های عهدعتیق‌اند. در سمتی می‌توان داوود پادشاه و سلیمان پادشاه را دید که تاج بر سر دارند و در کنارشان یحیای تعمیددهنده، هم او که در میان نسل زن، بزرگتر از او نبود، هم او که دوست خداوند بود. او که به موقع تعمید با دست سرورمان را نشان داد و گفت که «اینک برۀ خدا»، اکنون نیز همان انگشت و دست برۀ ذبح‌شده و جلال‌یافته را نشان می‌دهد. می‌توان پیامبرانی چون اشعیا و ارمیا و دیگران را دید که آمدنش را نبوت کرده بودند. می‌توان هابیل را دید در قامت جوانی که خونش بر زمین ریخت و نمایانگر همۀ کسانی است از نسل آدم، که به دست انسانِ در گناه، کشته شدند. حال، همه روی او را که در انتظارش بودند و در امیدش آرمیدند، می‌بینند. از این‌روست که آیین نیایشی می‌گوید: «در میان انبیا، از یکی فریاد برمی‌آمد که از بطن هاویه بشنو دعایم را و به فریادم گوش فراگیر، و دیگری چنین می‌سرود که از اعماق به‌سوی تو فریاد برمی‌آورم ای خداوند، بشنو صدایم را، و دیگری چنین که: روی خود را بر ما بتابان که جملگی نجات خواهیم یافت.»

در همۀ این اشخاص می‌توان جملگیِ انسان را دید. انسان‌های تمامی اعصار را که در مسیح، آن نوبر قیام‌کرده از مردگان، نجات یافته‌اند. صورت همۀ آنها منور و لبان‌شان در حرکت است که نشان سرایش سرود امید و پیروزی است. در یک آیین نیایشی بسیار قدیمی از پاتریارکیه، چنین آمده: «وقتی مسیح، پادشاه جلال، از بهر پیروزی بر هاویه فرود آمد، فرشتگان ندا داده به دروازه‌ها گفتند که: بگشایید در برابر قدم‌های او. جمع نیکان، زندانیانِ در چنگال مرگ، با صدای آمیخته به اشک می‌سراییدند که: تو آمدی، ای بسیار محبوب که در اشتیاقت بودیم، ای آن که در این تاریکی، در این شب، همواره در طلبت بودیم تا رهایی‌مان بخشی از زنجیرهای این زندان. تو را با آه کشیدن می‌خواندیم و با مراثی طولانی می‌جستیم. تو امید ما ناامیدان شدی و تسلّی عظیم برای ترسندگان. هللویاه»

شمایل نزول بر هاویه، با الهامات فراوان از کلام مقدس و آیین‌های نیایشی دارای جزئیات متعددی است و هر جزء آن حکایتی دارد و روایتی، و با تعمق و در سکوت می‌توان پی برد به اینکه همگی بیانگر راز ایمان ماست. از آن‌رو است که شمایل را پنجره‌ای به‌سوی عالم روحانی می‌دانند. در انواع متفاوت این شمایل گاه با جزئیات دیگری نیز مواجه می‌شویم. مثلاً در بعضی از شمایل‌ها زیر پای عیسی، که همان قدرت مرگ است، می‌توان فرشتگان به زنجیرکشیده را دید، که با همان زنجیری که زمانی نسل آدم را به زنجیر کشیده بودند، گرفتار آمده‌اند. این نگاره‌ها بیانگر رذایلی است که ایمان‌مان ما را از آنها برحذر می‌دارد. در واقع، به‌واسطۀ پیروزی مسیح در راز مرگ و قیام، در انسانیت نوین ما، جای رذایل به فضایل داده می‌شود. این امر نیازمند راه رفتن است با مسیح قیام‌کرده، راه رفتن در اثر قدم‌های وی و لحظه‌ای بازننشستن. زیرا کامل‌کنندۀ ایمان‌مان، چنانکه در شمایل می‌بینیم، همواره در حرکت است و این حرکت و هم‌قدمی ما با اوست که ما را به شباهت و بلندای قامت او رهنمون می‌شود. این دعوت ایمان ماست و بشارت مسیح قیام‌کرده. با ایمان بر اینکه آن برۀ ذبح‌شده، تاج جلال یافته و بر تاریکی‌های زندگی ما پیروز گشته است. ما با او در راز تعمید مردیم تا در حیاتش سهیم شویم. حیاتی که از ایام قدیم بشارتش را شنیده بودیم و روز نخست برای چنین حیاتی به صورت او آفریده شدیم. 

در آیین عبادی کلیسای بیزانس، در شب منتهی به قیام، آیینی برگزار می‌شود بدین‌قرار: در شب قیام، در بیرون کلیسا، جماعت گرد هم می‌آیند و شمع‌های خود را روشن و به سمت درِ کلیسا حرکت می‌کنند. پشت درهای بستۀ کلیسا، انجیل متی باب بیست‌وهشتم آیات یکم تا بیستم خوانده می‌شود. پس از اتمام قرائت، راهبی که مراسم را به‌جای می‌آورد به درِ کلیسا نزدیک می‌شود و صلیب در دست به درِ کلیسا می‌کوبد و می‌گوید: «ای دروازه‌ها، سرهای خود را برافرازید، ای درهای ابدی، برافراشته شوید تا پادشاه جلال داخل شود.» آنگاه شخصی از داخل کلیسا چنین پاسخ می‌دهد: «این پادشاه جلال کیست؟» و راهب پاسخ می‌دهد: «خداوند نیرومند و دلاور، خداوند که در جنگ دلاور است.» و این عمل سه بار تکرار می‌شود و بار سوم راهب جواب می‌دهد: «خداوند لشکرها، اوست شاه جلال.» و در این ساعت درهای کلیسا باز می‌شود و درون کلیسا نورانی است و پر از عطر بخور.

این مراسم می‌تواند همان مفهوم شمایل را برای هر شخص داشته باشد. در راز مرگ و قیام خداوند، هر یک از ما دعوت شده‌ایم تا حیات تازه‌ای را، به‌واسطۀ ایمان‌مان به مسیح قیام‌کرده، زندگی کنیم. او با قوتش بر درهای زندگی ما می‌کوبد؛ مخصوصاً بر درهایی که در پَسِ‌شان تاریکی‌هایی قلب ما را به زنجیر کشیده‌اند، شبیه همان درهای هاویۀ تاریک و سیاه که فقط با قدم‌های عیسی باز می‌شوند. این درها فقط با قدم‌های عیسی است که باز می‌شود و قدرت اوست که می‌تواند این درها را بگشاید و نور رویش تاریکی‌های هاویۀ درون را روشن کند. گاه در مقابل‌مان وادی‌هایی هست که تاریکی‌شان فریاد می‌کند و گوش‌هایمان بسته است مبادا که بشنویم! و این ناامیدی پدید می‌آورد و یأس وجودمان را در بر می‌گیرد. ولی نباید فراموش کنیم که هیچ هاویه‌ای نمی‌تواند در برابر قدرت قیام‌کردۀ مسیح استقامت کند و درهم‌نشکند. چنانکه در شمایل دیدیم و در آیین‌های عبادی و نیایشی می‌شنویم، اساساً مسیح برای ورود و تسخیر و تبدیل این هاویه‌هاست که به جستجوی انسان، به جستجوی ما، آمده. این است رحمت متعال که برای نجات آدمی تا به هاویه نزول می‌کند. از این‌رو است که کلام به ما می‌آموزد که دیگر تاریکی را هیچ قدرتی نیست زیرا نور مسیح تابیده است. و این‌همه، دعوت ماست که در ایمان و امید زنده زندگی کنیم، در بشارتی که بدان فرا خوانده شده‌ایم. بر آن که قیام‌کرده را ملاقات کرده باشد ناامیدی و پریشانی قدرتی ندارد. سرودی بیزانسی از پدران کلیسا می‌گوید: 

«دوش با تو در خاک شدم ای مسیح و امروز برمی‌خیزم با تو که برخاسته‌ای. دوش با تو مصلوب گشتم، در پادشاهی‌ات، مرا نیز سهیم جلال کن ای نجات‌دهنده.»