Free ebook download

آزادی تعالی‌بخش

این فیلم بر اساس زندگی دهقانی اتریشی به نام «فرانس یگراشتتر» ساخته شده

نقدی بر مسیح کیهانی – قسمت هشتم

آیا اندیشه کیهانى به تجسم مسیح باور دارد؟ به واقع تجسم مسیح به چه معناست؟

آیه‌ای معروف با تفسیری غلط!

زمانی که هنوز اسقف کلیسا بودم، در مصاحبه با روحانیونی که برای مشاغل مختلف کلیسایی داوطلب می‌شدند، سؤال می‌کردم: «اگر قرار بود به جزیره‌ای دورافتاده بروید، کدام فصل از کتاب‌مقدس را همراه می‌بردید؟» برای اینکه سؤالم جالب‌تر شود اضافه می‌کردم: «حالا فرض کنید رومیان ۸ را...

من همراه شما هستم

تسلی‌بخش‌ترین کلام برادر یا خواهری مسیحی که شما را در زمان سختی یا آزمایش تسلی داده است چیست؟ اینکه «خدا خوب است؟» «این ارادۀ او برای شماست؟» «من برایت دعا می‌کنم؟» اگرچه این جملات، بسته به شرایط، مناسبند، اما ممکن است راه دیگری نیز وجود داشته باشد که ما می‌توانیم...

نقدی بر مسیح کیهانی – قسمت هفتم

آیا اندیشه کیهانى به تجسم مسیح باور دارد؟ به واقع تجسم مسیح به چه معناست؟

پیش‌نمایش فیلم سکوت

تأملی بین دو سکوت

رمان “سکوت” به قلم شوساکو اندو نویسندۀ کاتولیک ژاپنی، یکی از رمانهای ماندگار و معروف قرن بیستم محسوب می‌شود که به زبانهای مختلف ترجمه شده است. این اثر چند ماه پیش، پس از ترجمه شدن به زبان فارسی، وارد بازار کتاب ایران شد. اما رخدادی که مسبب بر سر زبانها افتادن این اثر شد، ساخته شدن فیلمی بر اساس آن و به کارگردانی کارگردان معروف، مارتین اسکورسیسی بود که از دسامبر ۲۰۱۶ بر پرده سینماها ظاهر شد. در بخش معرفی کتاب این شماره، به معرفی و بررسی این رمان و فیلم خواهیم پرداخت.

نویسندۀ رمان سکوت، شوساکو اندو، در سال ۱۹۲۳ در ژاپن به دنیا آمد و در سال ۱۹۹۶ چشم از جهان فرو بست. در دوازده سالگی تحت‌تأثیر مادرش به عنوان یک کاتولیک تعمید گرفت. زندگی در ژاپن به عنوان یک کاتولیک دشواریهای بسیاری برای او داشت چون در جامعۀ سنتی ژاپن، مسیحیان پیوسته تحت فشار و جفا بوده، به عنوان اقلیتی کوچک با چالشهای بسیاری رو به رو می‌شدند. اندو پس از پایان جنگ جهانی دوم برای تحصیل به فرانسه رفت. اما به عنوان یک ژاپنی نتوانست با فرهنگ غربی انس بگیرد، خصوصاً اینکه شاهد برخوردهای نژادپرستانه و منفی در جامعۀ فرانسه بود. عدم‌پذیرش در دو فرهنگ متفاوت، تأثیر عمیقی بر شخصیت و در نتیجه آثار او گذاشت، و یکی از درونمایه‌های بارز آثار او، زندگی به عنوان یک کاتولیک ژاپنی در بطن فرهنگ سنتی ژاپن، و زندگی به عنوان یک ژاپنی در بطن فرهنگهای غیرژاپنی بود. به عبارت دیگر، دغدغۀ هویت فرهنگی که او به عنوان یک کاتولیک ژاپنی با آن رو به رو بود، یکی از موضوعات کلیدی رمانهای اوست. او رمانهای بسیاری به نگارش درآورد که از این رمانها، می‌توان به “سَمّ و دریا”، “سامورایی”، “آتشفشان”، “سایه‌ها” و “سکوت” اشاره کرد که دو کتاب آخر به فارسی نیز ترجمه شده است. اندو یکی از مشهورترین نویسندگان ژاپنی است که آثارش، چه در ژاپن و چه در خارج از ژاپن، خوانندگان بسیاری دارد و رمان سکوت او یکی از بهترین رمانهای قرن بیستم محسوب می‌شود.

 اگرچه رد پای ایمان کاتولیکی شوساکو اندو در همۀ آثارش به شکلهای مختلف هویدا است، اما شاید رمان سکوت او از این لحاظ بیش از آثار دیگرش دغدغه‌های او را به عنوان یک کاتولیک ژاپنی نشان می‌دهد.

موضوع رمان به حوادث تاریخی و خونبار اوایل قرن شانزدهم برمی‌گردد. اگرچه ژاپنی‌ها در طول تاریخ به شکلهای مختلف با مسیحیت آشنایی و تماس داشته‌اند، اما نخستین بار در سال ۱۵۴۹، فرانسوا گزاویه، کشیش ژزوئیت وارد ژاپن شد. در نتیجۀ خدمات گزاویه و کشیشان دیگر، ژاپنی‌های بسیاری به آیین کاتولیک می‌گروند و کلیساهای بسیاری در ژاپن تأسیس می‌شود. داده‌های تاریخی به ما می‌گویند که در سال ۱۵۸۲، ۱۵۰۰۰۰ ژاپنی مسیحی شده بودند و صدها کشیش و راهب پرتغالی آنها را خدمت می‌کردند. در سالهای بعدی تعداد این مسیحیان ژاپنی باز هم افزایش یافت و بنا بر برخی روایتها، تعداد آنها بالغ بر ۳۰۰۰۰۰ تن شد. در سال ۱۵۹۷، اولین جفای جدی به ضد مسیحیان ژاپنی آغاز شد که با گذشت زمان ابعاد گستر‌ده‌تری به خود گرفت و در نهایت تبدیل به جفایی سراسری و وحشتناک شد که هدفش ریشه‌کن ساختن مسیحیت در ژاپن بود. در این جفاها، مسیحیان ژاپنیِ بسیاری کشته شدند و تاریخ روایات هولناکی از شکنجه و قتل‌عام مسیحیان ژاپنی نقل می‌کند. برخی روایات تاریخی از کشتار و قتل‌عام دهها هزار مسیحی ژاپنی سخن می‌گویند که به خاطر ایستادگی بر ایمانشان جان خود را از دست دادند. این کشتارها با سبعیت و با هدف ایجاد ترس و وحشت در بین مسیحیان انجام می‌شد و استفاده از روشهای مختلف شکنجه نیز با آنها همراه بود. در مجموع، آزار و کشتار مسیحیان ژاپنی از شدیدترین نمونه‌های جفا در تاریخ کلیسا محسوب می‌شود. اگرچه در نتیجۀ این کشتارها مسیحیت در ژاپن کاملاً ریشه‌کن نشد، اما به مذهبی مخفی و زیرزمینی تبدیل گشت که پیروان آن در صورت شناسایی شدن مورد آزار و شکنجه قرار می‌گرفتند. در طی این جفاها، تعداد زیادی از راهبان و کشیشان پرتغالی و اسپانیایی نیز که در ژاپن حضور داشتند، دستگیر و کشته شدند. برخی از آنان به صلیب کشیده شدند و برخی دیگر نیز تحت شکنجه‌های مختلف قرار گرفته، زیر شکنجه جان باختند. بعدها کلیسای کاتولیک، به برخی از آنها و نیز به برخی از شهدای ژاپنی عنوان قدیس را اعطا نمود.

رمان اندو به رخدادهای این دوره و جفای شدیدی که بر مسیحیان ژاپنی روا شد، می‌پردازد. رمان در قالب نامه‌های یک کشیش ژزوئیت وقایع را روایت می‌کند. این کشیش که رودریگز نام دارد، به همراه کشیش دیگری که گارپ نام دارد، عزم سفر به ژاپن می‌کنند. علت اصلی سفر آنان شنیدن شایعاتی در مورد ارتداد کشیش شناخته‌شده‌ای به نام فریرا است که نقش مهمی در زندگی روحانی رودریگز و همکار و دوستش گارپ داشته است. آنها که سالها در مدرسۀ علوم دینی زیر نظر پدر فریرا تعلیم یافته‌اند، و پدر فریرا به نحوی پدر روحانی آنها محسوب می‌شود، به هیچ عنوان نمی‌توانند اخبار مربوط به ارتداد او را باور کنند و فکر می‌کنند گزارشهای رسیده از ژاپن در مورد او نادرستند. آنان پس از ملاقات با یکی دیگر از کشیشان ارشد ژزوئیت در گوام، قصد خود را از رفتن به ژاپن برای یافتن پدر فریرا بیان می‌کنند. این کشیش ارشد به آنها اطمینان می‌دهد که این گزارشها درست هستند و با توجه به خطرناک بودن وضعیت در ژاپن، آنها را از رفتن به آنجا منع می‌کند. اما این دو کشیش جوان مصمم‌اند حقیقت را دریابند، تا شاید بتوانند به دیگران ثابت کنند که این گزارشها در مورد پدر فریرا نادرستند، لذا با یک کشتی عازم ژاپن می‌شوند. در این سفر، فردی ژاپنی که کی‌چی‌جیرو نام دارد، قرار است نقش راهنما را برای آنها ایفا کند و شایعاتی هست که او جزو کسانی است که قبلاً مسیحی بوده، اما ایمان خود را زیر فشار آزارها و شکنجه‌ها انکار کرده است. آنها با راهنمایی این شخص مخفیانه وارد ژاپن می‌شوند و از همان ابتدا در نزدیکی روستایی که پر از مسیحیان ژاپنی است، سکنی می‌گزینند. جماعت درمانده و نیازمند روستا، ردپایی از فریرا نمی‌توانند به آنها بدهند و دو کشیش تمام وقتشان را صرف خدمت به این روستاییان و روستاییان مناطق دیگر می‌کنند تا زمانی که مقامات ژاپنی برای دستگیری آنان و آزار مسیحیان ژاپنی به سراغشان می‌آیند. ادامۀ داستان، موضوع ایستادگی ایمان در برابر رنج و شکنجه و مرگ و احتمال ارتداد در این شرایط است. کشیش گارپ در نهایت در کنار مسیحیان ژاپنی دیگر کشته می‌شود. اما پدر رودریگز هر روز شاهد شکنجه و مرگ مسیحیان ژاپنی است. او نیز آمادۀ کشته شدن در راه ایمانش است، اما مقامات او را نمی‌کشند. بزرگترین شکنجۀ او، دیدن آزار و مرگ مسیحیان ژاپنی است. در نهایت، مقامات به او این پیشنهاد را می‌دهند که اگر او می‌خواهد آزار و مرگ مسیحیان ژاپنی خاتمه یابد باید ایمان خود را انکار کرده، بر تمثال مسیح پای بگذارد. عاقبت نیز پدر رودریگز این عمل را انجام می‌دهد و بر تمثال مسیح پای می‌گذارد، اما نه برای اینکه از مرگ می‌هراسد، بلکه برای اینکه نمی‌خواهد با ایستادگی‌اش باعث شکنجه و مرگ اشخاص بیشتری شود. در این حین نیز پدر فریرا را می‌بیند که او را تشویق به انجام این کار می‌کند. نقطۀ اوج رمان، لحظه‌ای است که او در زیر فشار روحی و روانی تحمل‌ناپذیری می‌خواهد پای خود را بر تمثال مسیح بگذارد، و ناگهان صدایی درونی که گویی صدای مسیح است با او سخن گفته، می‌گوید: «بر من پای بگذار! من بهتر از هر کس دیگری رنج تو را می‌فهمم. من اصلاً برای اینکه انسانها مرا پایمال کنند، به این جهان آمدم. و برای اینکه شریک رنج انسانها شوم، صلیب خود را برداشتم.»

این خلاصه‌ای از موضوع رمان سکوت است. اما در رمان مضامین اخلاقی و الهیاتی و فلسفی بسیاری مطرح می‌شوند که نویسنده به صراحت در موردشان موضع‌گیری نمی‌کند، بلکه راوی وضعیتی است که تصمیم‌گیری در مورد آن بسیار دشوار است. در واقع شخصیتهای رمان در شرایطی قرار می‌گیرند که نمی‌دانند تصمیم درست چیست. نویسندۀ رمان نیز موضع‌گیری صریحی در مورد شرایط پیچیده‌ای که شخصیتهای رمان با آن رو به رو می‌شوند، نمی‌کند، بلکه بنابر سنت غالب در رمان‌نویسی عصر مدرن، راوی رخداد و واکنش انسانها به این رخدادهاست، و داوری را به خودِ خواننده وا‌گذار می‌کند. اگرچه او دیدگاه خودش را دارد، اما آن را به صراحت بیان نمی‌کند و فضای ابهام‌آلودی را می‌آفریند که در آن هر خواننده‌ با عمیق‌ترین شکها و باورهایش رو به رو شود، و با قرار دادن خودش در موقعیتهای توصیف‌شده در رمان، به تفکر و تأمل در شرایط انسانها پرداخته، آنها را درک کند. تمام تلاش اندو این است که خواننده را درگیر رخدادها کند و بین خواننده و شخصیتها همذات‌پنداری به وجود آورد. سؤال مهمی که بر کل فضای رمان غالب است، سؤالی است که پدر رودریگز بارها از خود و خدا می‌پرسد. او متعجب است که چرا خدا سکوت کرده است و در این شرایط فاجعه‌بار کاری نمی‌کند یا سخنی نمی‌گوید. عنوان رمان نیز بیانگر این سؤال بزرگ پدر رودریگز است، و در جایی به خدا می‌گوید: «سنگینی سکوت تو غیرقابل‌تحمل است». اما در جایی از رمان این سکوت شکسته می‌شود و مسیح با رودریگز سخن می‌گوید و او را تشویق می‌کند تا بر تمثالش پای بگذارد. اما این موضوع به گونه‌ای در فضای رمان مطرح می‌شود که خواننده با اطمینان نمی‌تواند بگوید که این صدا واقعاً صدای مسیح است یا فقط آنچه که در ذهن رودریگز می‌گذرد.

رمان چشم‌انداز متفاوتی را در مورد موضوع ایستادگی در ایمان و آمادگی برای شهادت مطرح می‌کند. پدر رودریگز در شرایطی قرار می‌گیرد که اگرچه آمادۀ پذیرفتن شهادت و مردن در کنار مسیحیان ژاپنی است، اما جفاکنندگان او را در شرایطی قرار می‌دهند که او هر چقدر بیشتر در مورد ایمانش پافشاری می‌کند، مسیحیان بیشتری کشته شده، شکنجه‌های وحشتناکتری به ضدشان اعمال می‌شود. برای رودریگز شهید شدن در این شرایط حتی عملی خودخواهانه می‌تواند باشد، چون با شهید شدن، او به‌یکباره راحت می‌شود، حال هر بلایی که می‌خواهد سر دیگران بیاید. ولی او با عمل ارتداد، کاری را انجام می‌دهد که ورای تحملش است، اما باعث نجات زندگی دیگران می‌شود. در چنین شرایطی ارتداد او عمل پرمحبتی است، چون باعث نجات جانهای بسیاری می‌شود، و پافشاری او بر شهادت ظاهراً عمل اشتباهی است، چون به مرگ انسانهای بیشتری می‌انجامد. به یک معنی، رودریگز حتی با عمل ارتدادش، به جوهرۀ ایمان مسیحی وفادار می‌ماند و گویی صدای مسیح نیز او را به انجام این عمل تشویق می‌کند. اما سؤالی که در اینجا مطرح می‌شود این است که اگرچه نتیجۀ آنی عمل او آزاد شدن گروهی از انسانها از شکنجه و مرگ است، اما در نهایت و در دراز مدت، نتیجۀ عمل او چه تأثیری بر آیندۀ مسیحیت در ژاپن می‌گذارد؟ دهقانانی که خود را آمادۀ پذیرش مرگ کرده بودند، در مورد این عمل او چه می‌اندیشند؟ آیا زیستن به هر قیمت و شرایطی قابل توجیه است؟ او و دهقانانی که زندگی به قیمت انکار ایمانشان به آنها داده می‌شود، چگونه می‌خواهند به زندگی‌شان ادامه دهند؟ به یاد شعری از احمد شاملو می‌افتم:

«گر بدین‌سان باید زیست پست،
من چه بی‌شرمم اگر فانوس عمرم را به رسوایی نیاویزم
بر بلند کاج خشک کوچۀ بن‌بست.»

اینها سؤالاتی است که در ذهن خوانندگان بسیاری مطرح می‌شود، اما اندو پاسخی واضح به آنها نمی‌دهد، و هر خواننده را با پاسخهایی که ممکن است به این سؤال بدهد، تنها می‌گذارد. در واقع، وظیفۀ رمان‌نویس دفاع از یک انتخاب یا محکوم کردن آن نیست. رودریگز و انسانهای دیگرِ رمان، هر یک در شرایطی خاص دست به انتخابهای دشواری می‌زنند که شاید اگر ما به جای آنها بودیم، همان انتخاب یا حتی انتخابهای بهتر یا بدتری را انجام می‌دادیم. 

این رمان از منظری دیگر نه رمانی در مورد شهادت، بلکه رمانی در مورد اجتناب از شهادت است. و نیز رمانی در مورد انسانهای صادق اما ضعیفی است که ظرفیت تحمل رنج و درد در آنها محدود است و در شرایطی خاص، اگرچه ایمان در قلبشان وجود دارد، ولی به خاطر ناتوانی در تحمل رنج، به‌ظاهر آن را انکار می‌کنند. در واقع در طول تاریخ مسیحیت، آثار بسیاری در تحسین شهدای کلیسا به نگارش درآمده است و رمانهای بسیاری چون “کجا می‌روی”، اثر هنریک سنکویچ، به شرح حماسی زندگی مردان و زنانی پرداخته‌اند که جان خود را برای ایمانشان فدا کرده‌اند، و همان‌گونه که ترتولیان گفته است: «خون شهدا نهال کلیسا را آبیاری می‌کند». اما تاکنون هیچ نویسندۀ‌ مسیحی به سراغ کسانی نرفته است که تحت شرایطی ایمان خود را انکار کرده باشند، و نیز چنین کسان را به شخصیتهای اصلی رمانش تبدیل کرده باشد. این اشخاص معمولاً به عنوان اشخاصی منفور و ضعیف و ملعون شناخته شده‌اند، و در کنار شور حماسی شهیدانی که علی‌رغم تحمل شکنجه‌ها و آزارهای بسیار جانشان را فدا کرده‌اند، این اشخاص حتی ارزش نداشته‌اند که کوچکترین اشاره‌ای به آنها شود. اما آیا به‌راستی این اشخاص در شرایط آزار و جفا ایمان خود را به شکل کامل از دست می‌دهند؟ چه عوامل و انگیزه‌هایی باعث می‌شود که آنان ایمانشان را انکار کنند؟ خدا در مورد آنها چگونه می‌اندیشد؟ اندو در رمان سکوت سعی می‌کند به صدای این گروه تبدیل شود. فردی مانند کی‌چی جیرو، مرتب می‌لغزد و بر تمثال مسیح پای می‌گذارد، اما پیوسته به دنبال کشیشان است و در عشاء‌ربانی شرکت می‌کند و می‌خواهد به گناهانش اعتراف کند. در جاهایی از رمان و نیز در فیلم اسکورسیسی، شخصیت او رقت‌آور و حتی نفرت‌انگیز به نظر می‌رسد و پدر رودریگز نمی‌تواند رفتارهای متناقض او را درک کند. اما در پایان رمان، علی‌رغم وجود خطرات، او باز به سراغ پدر رودریگز می‌رود تا نزد او اعتراف کند. در بخشی دیگر از رمان، او این اعتراف تلخ را نزد رودریگز می‌کند که اشخاص قوی نمی‌توانند رنجی را که اشخاص ضعیف می‌برند، درک کنند. آنها آنقدر قوی هستند که تا به آخر می‌ایستند، اما اشخاص ضعیف شکنجه‌ای درونی را تجربه می‌کنند که پایانی ندارد. آنها از خود متنفرند و به‌شدّت احساس پشیمانی ‌می‌کنند، اما چارۀ دیگری ندارند و به شیوۀ دیگری نمی‌توانند زندگی کنند.

نویسندۀ معروف مسیحی، فیلیپ یانسی، علاقۀ زیادی به اندو و آثارش و خصوصاً رمان سکوت او دارد. از دیدگاه یانسی، اندو عظمت محبت و فیض مسیح را درک کرده است. شاگردان مسیح نیز او را رها کرده، می‌گریزند، اما او باز آنها را می‌پذیرد و باز مقام رهبری پطرس را بعد از قیام خود از مردگان به او یادآوری کرده، او را در این خدمت تأیید می‌کند. مسیح با وجود اینکه پیشاپیش از خیانت یهودا آگاه است، اما پیوسته با محبت با او رفتار می‌کند و در شب تسلیم شدنش، پایهای او را نیز می‌شوید.

دیدگاه دیگری که در مورد رمان سکوت مطرح می‌شود این است که اندو به عنوان یک مسیحی ژاپنی تلاش می‌کند تا تصویری تلطیف‌شده‌تر و مهربانانه‌تر از خدای مسیحیت ارائه کند، چون از دیدگاه او، تصویرکاتولیسیسم از خدا خشک و خشن است و برای فرهنگ ژاپنی چندان جذاب نیست. او به عنوان یک مسیحی ژاپنی از یکسو تحت فشار فرهنگ ژاپنی و سنتهای انعطاف‌ناپذیر آن بود که همیشه برخوردی ناپذیرنده با مسیحیان ژاپنی داشت؛ از سوی دیگر درخواستها و مطالباتی که در کاتولیسیسم سنتی از یک مسیحی کاتولیک انتطار می‌رود، در بطن جامعه‌ای سنتی چون جامعۀ ژاپن، فرد را با مشکلات عدیده‌ای رو به رو می‌ساخت. رمان سکوت به یک معنا وضعیت انسانهایی است که بین یک فرهنگ متصلب و نامدارا و کاتولیسیسمی که گاه بسیار دگماتیک می‌شود، قرار گرفته‌اند، و این تنگنا برای برخی از آنها غیرقابل‌تحمل است. صدای همدلانۀ مسیح که با پدر رودریگز سخن می‌گوید، بیانگر تصویری متفاوت از مسیحیت است که وضعیت انسان قرار گرفته در این تنگنا را درک می‌کند و نمی‌خواهد او بیشتر از این رنج بکشد.

دیدگاه دیگری در مورد این رمان وجود دارد که این رمان را بیانگر نگاه انتقادی اندو نسبت به مسیحیت غربی می‌داند. همان‌گونه که اشاره شد، تجربۀ زندگی اندو در فرانسه و غرب تجربه‌ای ناخوشایند بود و او اگرچه یک مسیحی کاتولیک بود، اما به خاطر ژاپنی بودنش، تبعیض و طردشدگی را در این جامعه تجربه کرد. از این رو، وی نگاهی انتقادی به انسان غربی و مسیحیت غربی دارد. در رمان به‌جز کی‌چی‌جیرو، تقریباً مسیحیان ژاپنیِ دیگر ثابت‌قدمانه و با شجاعت به استقبال مرگ می‌روند و از شهادت استقبال می‌کنند، اما پدر فریرا و رودریگز هر یک به دلایل خاص خودشان، در نهایت ایمانشان را انکار کرده، در خدمت مقامات حکومتی درمی‌آیند. در بحثهایی که در مورد عدم تجانس مسیحیت با فرهنگ ژاپنی در رمان مطرح می‌شود (این بحثها در روایت سینمایی اثر، چندان موفق از کار درنمی‌آیند ولی در متن رمان جالب و جذابند)، این مشکل مطرح می‌شود که میسیونرهای غربی درک درستی از فرهنگ ژاپنی ندارند و چندان متوجه نیستند که چه در ذهن دهقانان ژاپنی می‌گذرد. بنابراین، برخی رمان سکوت را نقد اندو بر نگرش مسیحیان غربی می‌دانند. سکوت آزاردهنده‌ای که پدر رودریگز را کلافه کرده، برای مسیحیان ژاپنی زجرآور نیست و آنها با رضای‌باطن و اطمینان و بدون انتظار اینکه خدا باید در مورد این شرایط سخن بگوید، به استقبال مرگ می‌روند. گویی ذهن تحلیل‌گر کشیش ژزوئیت غربی نمی‌تواند توضیحی برای این شرایط بیابد، اما ایمان سادۀ مسیحیان ژاپنی این آزارها و جفاها را به عنوان بخشی از دعوت خود می‌بیند و اعتراضی به این شرایط ندارد. در واقع مفهوم سکوت در ذن بودیسم که به شکلهای مختلف در فرهنگ ژاپن دیده می‌شود، باعث می‌شود تا مسیحیان ژاپنی به گونه‌ای دیگر به سکوت بنگرند. آنان در این سکوت آرامش و معنا می‌بینند و این سکوت بیشتر از آنکه آنها را وحشتزده کند، به آنان اطمینان بخشیده، آرامشان می‌کند.

به هر حال این رمان، رمانی چندلایه و پر رمز و راز و پیچیده است که نمی‌توان انتظار داشت احکام جزمی و اخلاقی صریح صادر کند. اساساً یکی از ویژگیهای هر اثر هنری ماندگار و ارزشمند این است که تفسیرهای متفاوتی می‌توان از آن داشت و مخاطبان مختلف هر اثر در فرهنگها و زمانهای گوناگون، با توجه به ویژگیهای فردی و فرهنگی خاص خودشان، در سطوح مختلف معنایی با اثر هنری رابطه ایجاد می‌کنند و افقهای ذهنی‌اشان تعیین‌گر برداشتهایی است که می‌توانند از یک اثر هنری داشته باشند. رمان سکوت نیز اثری است که به خاطر غنای مفاهیم مطرح شده در آن و نیز به خاطر اینکه در قالب رمان مدرن نوشته شده است، در معرض تفاسیر و برداشتهای گوناگونی قرار دارد که هر یک بخشی از واقعیتهای رمان را منعکس می‌کنند. به قول مولانا: «هر کسی از ظن خود شد یار من».

در مورد روایت سینمایی این اثر نیز به نکاتی چند اشاره کنیم: کارگردان معروف آمریکایی، نسخه‌ای سینمایی از این اثر را به سینمادوستان عرضه کرده است که باعث گشته رمان سکوت بیشتر مورد توجه قرار بگیرد. اسکورسیسی که خود را کاتولیک می‌داند، پس از خواندن این رمان، همیشه آرزو داشته نسخه‌ای سینمایی از آن بسازد. اما تقریباً ۱۷ سال طول کشید که مقدمات ساخته شدن این فیلم مهیا شود و او در نهایت در سال ۲۰۱۶ این فیلم را ساخت. او به عنوان یک کاتولیک، بسیاری از دغدغه‌های دینی خود را در این رمان منعکس می‌بیند و سعی می‌کند این دغدغه‌ها را به زبانی سینمایی بیان کند. او در سال ۱۹۸۸ نیز، بر اساس رمان نیکوس کازانتزاکیس، فیلم بحث انگیز “آخرین وسوسۀ مسیح” را ساخت که در زمان نمایش با اعتراضات بسیاری رو به رو شد. اسکورسیسی در مصاحبه‌ای با کشیش کاتولیک جیمز مارتین، فیلم سکوت را مرحله‌ای جدید از سلوک ایمانی خود می‌داند و سعی می‌کند به برخی از دغدغه‌های دینی خویش بپردازد. او همچنین در مورد علاقۀ ویژه‌ای که در سنین نوجوانی به زندگی میسیونرهای کاتولیک داشت، سخن می‌گوید، و می‌گوید این فیلم فرصتی است تا این علاقه را در قالب بازنمایی سینمایی رمان سکوت به تصویر کشد.

در کل اسکورسیسی سعی می‌کند به بسیاری از مضامین رمان سکوت وفادار بماند و در مجموع نگاه همدلانه‌ای به پدر رودریگز و آنچه بر او می‌گذرد، دارد. در پایان فیلم، جسد پدر رودریگز را می‌بینیم که باید برای سوخته شدن از منزلش خارج شود. سپس دستان به‌هم‌پیوستۀ او را می‌بینیم که صلیبی در میانش قرار گرفته است، و دوربین اسکورسیسی با گرفتن یک نمای نزدیک، بر این موضوع تأکید می‌کند که رودریگز علی‌رغم انکار ایمان خود و زندگی در فضایی که او را به ارتداد وادار کرده، هنوز ایمانش را حفظ کرده و با ایمان این جهان را ترک می‌کند. این صحنۀ آخر، روایت اسکورسیسی از عاقبت رودریگز است، چون در رمان سکوت به چنین رخدادی اشاره نمی‌شود و تنها در نسخۀ سینمایی است که اسکورسیسی سکوت اندو را در مورد آنچه که در قلب رودریگز می‌گذرد، با تصویری این‌چنینی می‌شکند. پدر رودریگز از جهتی شبیه شخصیتهای دیگر فیلمهای اسکورسیسی است. در اکثر فیلمهای او، شخصیتهایی را می‌بینیم که از احساس گناه آزاردهنده‌ای رنج می‌برند. برای مثال، بوکسورِ فیلم “گاو خشمگین” (با نقش‌آفرینی بازیگر محبوب اسکورسیسی، رابرت دونیرو) و پلیسهای فیلمهای “جزیرۀ شاتر” و “متوفی” (با نقش‌آفرینی دیگر بازیگر محبوب اسکورسیسی، لئوناردو دُکاپریو) همه اسیر احساس گناهی هستند که از آن نمی‌توانند رها شوند. رودریگز نیز پس از ارتدادش اسیر این احساس گناه می‌شود و فقط یاد می‌گیرد با آن زندگی کند.

یکی دیگر از ویژگی‌های فیلم اسکورسیسی، حضور دوربین سرد و بی‌روحی است که صحنه‌های آزار و شکنجه و کشتار مسیحیان را با خونسردی ثبت می‌کند. به یک معنی، این نحوۀ به تصویر کشیدن مرگ و خشونت بیانگر جنبه‌ای از فرهنگ ژاپنی است که رنج و درد را با آرامش و متانت تحمل می‌کند. از سویی دیگر بیانگر ادای دین اسکورسیسی به استادان بزرگ سینمای ژاپن، چون کوروساوا و اوزو است که بدین شکل خشونت را به تصویر می‌کشیدند.

دیگر نکتۀ جالب فیلم استفاده از صداهای طبیعت به جای موسیقی فیلم است که باز بیانگر تأکیدی است که در فرهنگ ژاپن در مورد توجه به طبیعت و گوش فرادادن به صدای آن وجود دارد. 

از رمان سکوت فیلم دیگری نیز در سال ۱۹۷۱ ساخته شد که کارگردانی ژاپنی، به نام هیرا شینودا، آن را کارگردانی کرده است.

در کل در مورد رمان و فیلم سکوت نظرات متفاوتی در بین مسیحیان دیده می‌شود. برخی چون اسقف کاتولیک روبرت بارون که در زمینۀ نقد فیلم صاحب‌نظر است، پیغام فیلم را مسامحه در مورد ایمان و آسان‌گیری در مورد پدیدۀ ارتداد می‌بیند. از نظر بارون، عمل پدر رودریگز و پدر فریرا به گونه‌ای توجیه می‌شود که شهادت قهرمانانۀ مسیحیان ژاپنی زیر سؤال می‌رود. او در نقدی که بر این فیلم نوشته، در آخر این سؤال را می‌پرسد که اگر ارتداد پدر رودریگز و پدر فریرا قابل‌توجیه است، پس مرگ دردبار سه دهقان ژاپنی در دریا که یکی از صحنه‌های پرشکوه فیلم است، بی‌معناست. برخی دیگر از مسیحیان نیز این فیلم را توجیه‌کنندۀ این دیدگاه می‌دانند که ایمان حقیقتی است که به حیات فردی و خصوصی اشخاص مربوط می‌شود و اگر انسانها نمی‌توانند آن را در جمع مطرح کنند، در ماهیت اصلی ایمان مشکلی پیش نمی‌آید و اساساً نیازی به این کار نیست. یا به عبارت دیگر، پیغام اصلی رمان و فیلم، تبعید ایمان به حوزۀ حیات خصوصی است که در این صورت هیچ خطری برای دنیای بیرون ندارد. دنیای بیرون را باید به ارزشهای سکولار واگذاشت و در قلمرویی دیگر باید حیات دینی را تعریف نمود. اما گروهی دیگر پیغام رمان و فیلم را پیغامی کاملاً مسیحی می‌دانند. از دیدگاه آنها صدایی که با پدر رودریگز سخن می‌گوید، صدای خود مسیح است و این فیلم نگاه عمیقی به مفهوم فیض پذیرشگر و بخشایندۀ خدا دارد. از دیدگاه آنها خدا رنج انسانهایی را که در زیر بار جفا لِه می‌شوند درک کرده، می‌بیند و آنها را محکوم نمی‌‌کند. از نظر آنان پیغام اصلی رمان و فیلم سکوت، نگاهی واقع‌گرایانه به طبیعت ضعیف بشر و رحمت و بخشش عظیم خدا نسبت به انسان است.