مسیح به شاگردانش فرمود تا به اقصی نقاط جهان رفته، همۀ قومها را شاگرد سازند (متی۲۸:۱۹) و به آنان تعلیم دهند تا هر آنچه را که عیسی به شاگردانش فرمان داده، به جا آورند (۲۸:۲۰). گاهی کلیسا انجام مأموریت بزرگ را صرفاً به معنای اعلان بشارت انجیل، و سپس تعلیم دادن و جذب ایمانداران مسیحی در قالب ساختارهای مختلف کلیسایی، تعریف کرده است. اگرچه اعلان بشارت انجیل نقطۀ آغازین مأموریت بزرگ است، اما به معنای تحقق کامل آن نیست. همچنین کسانی که ایمان میآورند، خوانده نشدهاند تا تنها شنوندگان تعلیم صحیح باشند، بلکه تا آن را به جا آورند (متی۲۸:۲۰) و به قول یعقوب، تا: « به جا آورندگان کلام باشند و نه فقط شنوندگان آن» (یعقوب۱:۲۲). به علاوه، عضویت در کلیسایی خاص و شرکت هفتگی در جلسات کلیسایی و دادن هدایا به کلیسا نیز از آنچه منظور نظر کلام خدا است، فاصلۀ بسیار دارد. کلیسا به معنای عهدجدیدی آن، بدنی است زنده و پویا که اعضایش در مشارکت با یکدیگر و در رابطۀ بیواسطه با سر(که همان مسیح باشد)، رشد میکنند، و خدا نقشه و ارادۀ خود را توسط همین بدن به انجام میرساند. بنابراین، اگر چه بشارت و تعلیم وعضویت در کلیسا از اهمیت ویژهای برخوردارند و در تحقق مأموریت بزرگ نقشی عمده و اساسی دارند، اما همگی تنها نقطۀ آغاز و تداوم و به کمال رساندن فرآیندی هستند که کلام خدا آن را ”شاگردسازی“ میخواند. مسیح میخواهد تمامی آنانی که به او ایمان میآورند، با او وارد رابطهای شوند که به رابطۀ یک استاد و شاگرد میماند. رابطهای که نتیجۀ درک خداوندی مسیح و ضرورت حاکمیت او بر تمامی عرصههای زندگی یک ایماندار و همچنین بازآفرینی شخصیت و ارزشهای زندگی او در پرتو رابطهای زنده با مسیح است. یک ایماندار تنها با داشتن چنین رابطهای با مسیح و در اطاعت از کلام او میتواند مفهوم شاگردی را در زندگی خود تحقق بخشد.
اگرچه در مورد مفهوم واژۀ شاگرد و ابعاد مختلف آن میتوان بسیار سخن گفت، اما در این نوشتار کوتاه، تنها به بیان مختصر برخی از ویژگیهای کلیدی شاگردی مسیح بسنده میکنیم:
شاگرد قابلیت یادگیری دارد:
شاگرد به معنای عام کسی است که آمادگی و نیز توان و کشش ذهنی یاد گیری را دارد. در نظامهای آموزش و پرورش دنیا، وضعیت دانشآموزی که قادر به درک و فهم و فراگیری مطالب ارائه شده از سوی معلّمان نیست، مورد بررسی دقیق مسئولان آموزشی قرار میگیرد. چنین دانشآموزی ممکن است دچار عقبماندگی ذهنی باشد و یا از یکی از اختلالات یادگیری رنج ببرد. گاهی هم ممکن است به خاطر مشکلات حاد خانوادگی و مسائل روانی، دانشآموز تمرکز لازم را برای فراگیری مطالب نداشته باشد. چنین دانشآموزانی حتی اگر در بهترین محیطهای آموزشی قرار بگیرند و بهترین معلّمان نیز به آنها آموزش بدهند، باز هم مطلب چندانی یاد نخواهند گرفت، چون کسی که فاقد کشش ذهنی مناسب یا قابلیتهای فکری پایه است، قادر به فراگیری مطالب درسی ارائه شده نخواهد بود. در زندگی روحانی نیز این اصل بنیادین در آموزش و پرورش، به شکل دیگری نمود مییابد. عیسی در طول خدمت خود و در ارتباط با شاگردانش با این مسئله روبهرو بود. او بارها در مورد رخداد مرگ و قیام خود با آنان سخن میگوید اما شاگردان قادر به درک سخنان او نیستند (مرقس۸:۳۱و۳۲؛ ۹:۳۱و۳۲). در جایی دیگر میبینیم که شاگردان معنای رخداد ورود مسیح به اورشلیم را به درستی درک نمیکنند. برای مثال، یوحنا در انجیل خود مینویسد: «شاگردانِ او نخست این چیزها را درنیافتند» (یوحنا۱۲:۱۶). شاگردان بارها در مورد تعالیم عیسی دچار سوءتفاهم و کجفهمی شدند، با این حال، عیسی صبورانه حقایق مربوط به پادشاهی خدا را به آنان تعلیم میدهد و به ایشان میگوید که پس از رفتنش، روحالقدس بر آنها نازل خواهد شد و «همهچیز را به آنها خواهد آموخت» (یوحنا۱۴:۲۶) و آنان را به تمامی حقیقت راهبر خواهد شد (یوحنا۱۶:۱۳). در واقع پس از نزول روحالقدس در روز پنتیکاست است که شاگردان قادر به درک بسیاری از حقایق و نیز تعلیم صحیح آن به دیگران میشوند. در زندگی مسیحی نیز هر ایمانداری که از روح خدا از نو مولود نشده و روحالقدس فکر و قلب او را منوّر نساخته، قادر به درک حقایق روحانی نمیتواند باشد. روحالقدس است که به انسان خداوندی عیسی را آشکار میسازد (اوّل قرنتیان۱۲:۳) و به او این توانایی را میبخشد تا حقایق روحانی را درک کند (اوّل قرنتیان۲:۱۰-۱۵) چراکه انسان نفسانی قادر به درک امور روحانی نیست. بنابراین، اگر انسان در محضر بهترین معلّمان و واعظان نیز تعلیم بگیرد، توشۀ چندانی از حقایق روحانی برداشت نخواهد کرد و قادر به درک عوالم روحانی نخواهد نگردید. وضعیت او مانند شاگرد مدرسهای خواهد بود که به خاطر اختلال یادگیری یا عقبماندگی ذهنی، مطالب ارائه شده در کلاس را فرا نمیگیرد. به عبارت دیگر، فردی که تجربۀ تولد تازه را ندارد و روحِ خدا قلب و فکرش را تنویر نبخشیده است، در پادشاهی خدا به شاگردی میماند که قابلیت ذهنی و ظرفیت روحانی برای درک حقایق پادشاهی خدا را ندارد و در ارتباط شخصی با مسیح نمیتواند شاگرد او باشد و از او بیاموزد. اگرچه انسانها در سطوح ارتباطی گوناگونی میتوانند با مسیح ارتباط برقرار کنند، اما در مورد رابطۀ شاگردی مسیح، عملکرد فعالانۀ روحالقدس و تولّد تازه ضروری است و بدون آن نمیتوان در مورد شاگردسازی سخن گفت. به عبارت دیگر، افراد مختلفی میتوانند به کلیسا بیایند که حقجو بوده، یا به مسیحیت علاقه دارند و یا مسیح به عنوان معلّم اخلاق برایشان جذاب است. بشارت انجیل، موعظه و دادن تعلیم صحیح میتواند منجر به این شود که آنها ایمان بیاورند و تولّد تازه را تجربه کنند، اما تنها پس از گذر از تمامی این مراحل است که میتوان در مورد فرآیند شاگردسازی در زندگی این اشخاص سخن گفت.
شاگرد اطاعت میکند:
مفهوم شاگردی در عهدجدید نه تنها به معنای شنیدن برخی حقایق و درک و پذیرش آنهاست، بلکه همچنین به معنای اطاعت و شکلدهی به شخصیت و زندگی بر اساس این حقایق است. هنگامی که عیسی نخستین شاگردان خود را به شاگردی فرا میخوانَد، آنها روش قبلی زندگی خود را ترک میکنند و برای شروع زندگیای جدید با ”استاد“، به دنبال او راه میافتند (متی۹:۹؛ لوقا۵:۱۰و۱۱). مسیح از شاگردانش اطاعت و سرسپردگی نسبت به خود را طلب میکرد. بنا بر تعالیم عیسی، شاگرد حقیقی کسی است که خود را انکار میکند و هر روزه صلیب خود را برگرفته، از پی عیسی میرود (لوقا۹:۲۳). در شاگردی مسیح، انکار نفس و آمادگی برای بها دادن از اهمیت به سزایی برخوردار است. کسی که حاضر نیست در مسیر پیروی از عیسی، از خواستههای شخصی خود بگذرد، لایق نیست شاگرد عیسی خوانده شود (متی۱۰:۳۸). بدون اطاعت از عیسی و آمادگی برای پرداخت بهای این اطاعت، شاگردی مسیح بیمعناست. در بسیاری از موارد، انسانها معنای شاگردی عیسی را درک میکنند اما چون حاضر به اطاعت از او و پرداخت بهای لازم نیستند، نمیتوانند شاگرد مسیح باشند و بدینگونه فرآیند شاگردی از همان ابتدا عقیم میماند (لوقا۱۸:۱۸-۲۳). عیسی به آنانی که میخواهند از او پیروی کنند با جدیّت هشدار میدهد که باید بدانند چه میکنند و با آگاهی کامل در مسیر شاگردی او قدم بگذارند (لوقا۱۴:۲۸-۳۳). بنابراین، کسی که آمادۀ اطاعت از استاد نیست، نمیتواند شاگرد خوبی برای او باشد و شاگردی مسیح، رابطهایست که بدون اطاعت، نمیتواند تداوم بیابد و عمیقتر شود. البته هیچ مسیحیای کامل نیست و ممکن است در زندگیاش قسمتهایی باشد که آنها را هنوز به طور کامل تسلیم خداوند نکرده است، اما کسی که درک کرده که در فرآیند شاگردی، اطاعت جایگاهی محوری دارد، سعی میکند قلبی مطیع داشته باشد و در اطاعت از مسیح رشد کند. اما فردی که قلبی نامطیع دارد و به هیچ عنوان نمیخواهد برنامهها و نقشهها و خواستههای فردی خود را کنار بگذارد، فرآیند شاگردی در او شکل نمیگیرد. شاگردی تعهدی مادامالعمر برای اطاعت از مسیح است.
شاگرد فروتن است:
در واژۀ شاگرد، مفهوم فروتنی مستتر است. وقتی کسی عنوان شاگرد را بر خود میپذیرد و آن را بخش مهمی از هویت خود قلمداد میکند، این نیاز را در خود میبیند که پیوسته یاد بگیرد و از کسی پیروی کند که از او بیشتر میداند و بهتر میفهمد. معنای شاگردی مسیح این است که ما در تمام طول عمر خود در حال آموختن از او هستیم و این شاگردی هیچگاه پایان نمیپذیرد. یک مسیحی هر چقدر هم که از عمر روحانیاش بگذرد و هر اندازه هم که دانش الهیاتی و تجربیات روحانی عمیق کسب کند، باز هم پیوسته شاگرد مسیح و نیازمند یادگیری از او باقی میماند. اگر حتی کسی به عنوان شبان یا معلّم، جمعی بزرگ را خدمت میکند، زمانی خدمتش مؤثر و بنا کننده خواهد بود که پیوسته در رابطۀ شاگرد-استادی با مسیح بماند و ارادۀ او را برای هر مرحله از زندگیاش فرا بگیرد. هر یک از ما در هر مرحله از زندگی روحانی خود هم که باشیم، نه تنها این را باید تصدیق کنیم، بلکه باید به شاگرد بودن خود افتخار نیز بکنیم. این شاگردی، نه فقط در ارتباط با مسیح، بلکه در ارتباط با دیگر اعضای بدن مسیح هم باید دیده شود و شخص باید این فروتنی را داشته باشد تا آمادۀ یادگیری از شبان و دیگر خادمان و برادران ارشد خود نیز باشد. یک ایماندار باید به قدری فروتن باشد که آمادگی یادگیری از ایمانداران دیگر و حتی کودکان را نیز داشته واگر حقیقتی روحانی نزد آنها وجود دارد، به آن توجه کند. در اناجیل میخوانیم که عیسی از شاگردان میخواهد که برای درک سادگی ایمان، به کودکان نگاه کنند و آنها را سرمشق قرار دهند.
شاگرد شبیه استاد خود میشود:
طریق شاگردی، طریق شبیه شدن به عیسای مسیح است. شاگردان فرا خوانده شدهاند تا به شباهت استاد و خداوند و نجاتدهندۀ خود درآیند. مسیح در همۀ موارد نمونهای عملی به شاگردان نشان میداد تا آنان با نگاه کردن به او بتوانند در اثر قدمهای وی گام بردارند. عیسی تمام وقت خود را با شاگردانش سپری میکرد و این امکان را برای آنان به وجود میآورد که پیوسته به او دسترسی داشته، شاهد رفتار و اعمال او باشند و منش و شخصیت او را از نزدیک بشناسند. محبت، حلم و فروتنی، روحیۀ بخشنده، شفقت و دلسوزی او نسبت به دیگران، تقدّس و پاکی بیمثالش، و اطاعت کامل او از پدر، و آمادگیاش برای رنج صلیب و بسیاری موارد دیگر، همه و همه در برابر چشمان شاگردان قرار داشتند تا آنان نیز با نگاه کردن به او، شیوۀ زندگی وی را در پیش گرفته و منش و سیرت او را سرمشق خود قرار دهند. به یک معنا، هدف زندگی مسیحی همانا شبیه شدن به عیسای مسیح است و خدا فرزندان بسیار را فرا خوانده تا به شباهت پسرش درآیند (رومیان۸:۲۹و۳۰؛ افسسیان۴:۱۳). در کلیسای اولیّه، بالاترین افتخار شاگردان این بود که چون خداوندشان جهان را ترک کنند و مرگی مشابه مرگ او داشته باشند (فیلیپیان۳:۱۰). شاگردی تنها مسیریست که یک مسیحی میتواند به واسطۀ آن به این هدف دست بیابد.
اگرچه شاگردی مسیح ابعاد گوناگون دیگری نیز دارد، اما در این نوشتار کوتاه سعی ما بر آن بود تا به شکلی اجمالی به برخی از مهمترین ابعاد این مفهوم بپردازیم. خداوند فیض عطا کند تا شاگردان حقیقی او باشیم.
خیلی مطلب جالبی بود… سپاس فراوان
ممنون برلی این مقاله کوتاه و آموزنده. لذت بردم.