مقدمه:
در دو مقاله پیش (بخش اول، بخش دوم) موضوع خواندگی مسیحی را به طور کلی مورد بررسی قرار دادیم. به طور خلاصه دیدیم که که خواندگی ما با موضوع تدارک خدا برای خلقت خود رابطۀ بسیار نزدیک دارد. خدا از طریق خواندگیهای ما برای نیازهای مختلف خلقت خود تدارک میبیند و از آن نگهداری میکند. خدا از طریق یک نانوا برای انسانها نان فراهم میکند، از طریق یک پزشک بیماریهای آنها را معالجه مینماید، و از طریق یک کشیش به نیازهای روحانی آنها میرسد. همچنین دیدیم که ما از طریق خواندگیهای مختلف خود یکدیگر و خدا را محبت و خدمت میکنیم، هرچند که در جهان سقوط کردۀ ما، اغلب محبت و خدمت به خدا و همنوع انگیزۀ واقعی ما را در انجام خواندگیهایمان تشکیل نمیدهد.
نیز توضیح داده شد که خواندگیهای ما متعدد و تغییرپذیرند. هر شخصی در آنِ واحد از خواندگیهای مختلف در قلمروهای مختلف برخوردار است. شخص میتواند در آنِ واحد پزشک، پدر، ایرانی و شماس کلیسا باشد. و هر یک از اینها خواندگیهای مهمّی را تشکیل میدهند. ولی هیچکدام از این خواندگیها لزوماً ثابت نیستند، بلکه ممکن است تغییر کنند. بعلاوه دریافتیم که خواندگی ما در هر زمان همان وضعیت و کاری است که در آن هستیم. اگر هماکنون پدر هستیم، معنیاش این است که خدا ما را به این مقام و مسئولیت فراخوانده است؛ اگر هماکنون به کار پزشکی مشغولیم، این بدان معناست که خدا ما را بدین کار فراخوانده است؛ اگر دانشجوییم، خواندگی ما در این زمان دانشجو بودن است. بالاخره دیدیم که خواندگیهای ما تا حد زیادی خارج از کنترل ما، ولی تحت کنترل و حاکمیت خداست.
در این مقاله میخواهیم خواندگی یک مسیحی را در قلمروی کار مورد بررسی قرار دهیم. دیدیم که خواندگیهای ما به چهار قلمروی کار، خانواده، جامعه و کلیسا مربوطند و هر انسانی در آنِ واحد از خواندگی یا خواندگیهایی در هر چهار قلمرو برخوردار است. بیایید با هم به خواندگی مسیحی در قلمروی کار بیاندیشیم.
اهمیّت کار
کار از لحاظهای مختلف برای مسیحی حائز کمال اهمیت است. نخست اینکه کار جزء بسیار مهمّی از هویت یک مسیحی به عنوان انسانی است که به صورت و شباهت خدا آفریده شده است. به عبارت دیگر، کار یکی از ابعاد وجود و زندگی انسان است که در آن صورتِ خدا بودنِ او به ظهور میرسد و نشو و نما پیدا میکند. این موضوع در شرح آفرینش انسان در بابهای ۱ و ۲ کتاب پیدایش بیان شده است. در آیات ۲۶ تا ۲۸ از باب اول میبینیم پس از اینکه از آفریده شدن انسان به صورت خدا سخن میرود، به تسلط یافتن و حکومت کردن او بر همۀ مخلوقات دیگر اشاره میشود. معنی و مقصود از این تسلط در ۲: ۱۵ به طرز روشنتری بیان میگردد. در اینجا خدا باغی غَرس میکند و آدم را در آن میگذارد تا کارِ آن را بکند و از آن نگهداری نماید. نیز در پیدایش ۲: ۲ و۳ و خروج ۲۰: ۹ – ۱۱ میبینیم که عمل خدا در آفریدن جهان با همان کلمۀ “کار” بیان شده است و کلام خدا آشکارا کار انسان را با کار خدا قیاس میکند و آنها را از یک سنخ میشمارد. همانگونه که خدا پس از شش روز کار از کار خود بیاسود، از انسان نیز خواسته میشود که پس از شش روز کار در روز هفتم از کار خود بیاساید. در اینجا میبینیم که کار نه تنها جزء مهمی از شباهت انسان به خداست، بلکه اساساّ به خصلت و عملکردی الهی اشاره دارد.
پس کار به قبل از سقوط انسان در گناه مربوط است و نباید آن را یکی از نتایج و پیامدهای سقوط تلقی کرد. کار جزئی از حکم و مأموریت آفرینشی انسان است. خدا این مأموریت مهم را به انسان داد که کار زمین را بکند و از آن نگهداری نماید. او با این کار هم نیازهای همسایۀ خود را رفع میکند و هم با شکل دادن به طبیعت و به کار گرفتن نیروی خلاقۀ خود فرهنگ به وجود میآورد. او با کار خود هم در عمل خلاقۀ خدا شریک میشود، هم در عمل تدارک او. خدا از طریق کارِ انسان موجودات جدید میآفریند، موجودات فرهنگی و اجتماعی و صنعتی. نیز او از طریق کار انسان نیازهای خلقت خود را رفع میکند و از آن نگهداری مینماید.
بعلاوه از طریق کار شخصیت انسان ساخته میشود و انسان در شباهت به خدا رشد میکند. بیکاری نه تنها به کمبود مالی و عدم امکان فراهم آوردن معیشت منجر میشود، بلکه به هویت و شخصیت انسان آسیب میزند. در جهانبینی مسیحی کار تنها یک اجبار اقتصادی برای عدهای نیست، بلکه امتیاز و ضرورتی فرهنگی و حتی روحانی است! بیکاری و تکیه ناموجه بر حمایت مالی از سوی دولتها باعث تخریب شخصیت انسان میشود. این بلایی است که دامنگیر بسیاری از پناهجویان ایرانی در خارج از کشور شده است. گاه در توجیه تکیه بر چنین حمایتهایی استدلال میشود که اگر کار کنیم حقوقمان فرق چندانی با حقوق بیکاری نخواهد داشت، پس از کار کردن چه فایده؟ در پاسخ باید گفت که ارزش کار تنها در فایدهمندی مالی آن نیست، بلکه کار برای سلامت روان و شخصیت انسان ضرورت دارد. بهتر است انسان کار کند و درآمد کمتری داشته باشد تا اینکه درآمد بیشتری داشته باشد و بیکار بماند.
دوّمین دلیل ارزش کار این است که انسان از طریق کارِ خود همسایۀ خویش را محبت و خدمت میکند (افسسیان ۴:۲۸). نانوا با نانی که میپزد، پزشک با معالجه کردن بیمار، وکیل با دفاع از حق مظلوم، پلیس با مجازات خلافکار، هر یک همسایۀ خود را محبت و خدمت میکنند. پولس در افسسیان ۴:۲۸ همین موضوع را بیان میکند. او میگوید دزدی که به مسیح ایمان میآورد و تولد تازه پیدا میکند نباید به دزدی ادامه دهد، بلکه باید کار کند «تا بتواند نیازمندی را چیزی دهد» (ترجمۀ قدیمی). اینجا کلمۀ “نیازمند” میتواند هم به طور خاص به فقرا اشاره داشته باشد، هم به طور کلی به همۀ کسانی که نفع کارِ شخص به آنها میرسد، یعنی مشتریان نانوا، بیماران، مظلومان، و افراد جامعه. کارِ شخص تنها برای امرار معاش خودش نیست، بلکه برای رفع نیازی از همسایه نیز هست. چنانکه پیشتر دیدیم، خدا نظام جهان را بر محبت و خدمت متقابل قرار داده است. من با کار خود نیاز شما را رفع میکنم و شما با کار خود نیاز مرا. مسیحی اینگونه به کار خود مینگرد. کار ابزاری برای محبت و خدمت به دیگران، و از این طریق، به خداست.
سوّم، مسیحی از طریق کار خود در جهان حضور مییابد و بر آن اثر میگذارد. عیسای خداوند در دعای خود در یوحنا ۱۷:۱۴-۱۸ میگوید: «درخواست من این نیست که آنها را از این دنیا ببری، بلکه میخواهم که از آن شرور حفظشان کنی. آنها به این دنیا تعلق ندارند چنانکه من نیز تعلق ندارم. … همانگونه که تو مرا به جهان فرستادی، من نیز آنان را به جهان فرستادم». خدا نمیخواهد ما از جهان کناره بجوییم و انزوا اختیار کنیم بلکه میخواهد در جهان حضور یافته، شاهد او باشیم. او میخواهد ما “در” دنیا باشیم، هرچند که “از” دنیا نیستیم و نباید همشکل آن بشویم. او ما را به جهان میفرستد تا باعث تبدیل و نجات جهان باشیم. او ما را نور و نمک جهان میخوانَد. اینها هر دو باید در جهان باشند تا بتوانند نقش خود را ایفا کنند. کار یکی از مهمترین طرقی است که ما در جهان حضور پیدا میکنیم و میتوانیم بر آن اثر بگذاریم. هر مسیحی با اشتغال در رشتۀ خاص خود مطابق با قانونمندیهای الهی میتواند در آن رشته اثرگذار باشد و آن را از فساد و تباهی ناشی از گناه رهایی بخشد. پزشکِ مسیحی میتواند بر نظام پزشکی، وکیل و قانونگذار مسیحی بر چگونگی وضع قوانین، و دانشمند مسیحی بر تحقیقات علمی اثر مثبت بگذارد. باز میبینیم که کار یک اجبار نیست که گریزی از آن نداریم، بلکه مأموریت و رسالت ماست که باید با احساس مسئولیت و شادی در آن مشغول باشیم.
چهارم، کار بهترین فرصت برای تماس با غیرمسیحیان و رساندن پیام انجیل است. گاه گفته میشود که کشیشان و خادمینِ تماموقتِ کلیسا خط مقدم جبهه هستند. ولی واقعیت این است که خط مقدم اکثریت اعضای کلیسا هستند که در مشاغل غیرکلیسایی مشغول کارند. آنها هستند که با دنیای غیرمسیحی در تماس مستقیماند و میتوانند شاهد مسیح در تماس با مردمِ بیرون باشند. کشیشان و خادمین در واقع ستاد پشتیبانی هستند که آنها را برای رفتن به خط مقدم آماده و تجهیز میکنند.
یکسان بودن ارزش مشاغل مختلف
هیچیک از ما بر مبنای کار خود با خدا رابطه نداریم. رابطۀ ما با خدا تماماً بر کار مسیح استوار است. به همین دلیل همۀ کارها و مشاغل مختلف از نظر رابطه و نزدیکی ما با خدا یکسان هستند و ارزش برابر دارند. همۀ کارهای درست و مشروع طریقی برای خدمت به همسایه، و در نتیجه خدمت به خدا هستند. یکی از معانی مهم کهانت همۀ مؤمنان همین است. همۀ ما کاهن هستیم و خدا و خلق او را با کار خود خدمت میکنیم و از این نظر ارزش برابر داریم.
کتابمقدّس به طور خاص بر کارِ دست تأکید میکند و آن را بس ارزشمند میشمارد (افسسیان ۴:۲۸؛ اولتسالونیکیان ۴:۱۱و۱۲). مسیحیت در این خصوص با تفکر یونانی تفاوت بسیار داشت. یوناینان کار را با بردگی یکی تلقی میکردند. در نظر آنها کسی که مجبور بود برای کسب معیشت خود کار کند با برده یکی بود، چون به کار کردن اجبار داشت. این مخصوصاً در مورد کارِ دست و کار عملی که خاص بردگان تلقی میشد، صدق میکرد. ولی جهانبینی کتابمقدّس کاملاً بر خلاف این است. کارِ دست در کتابمقدّس از اهمیّت بسیار برخوردار است. و اساساً در جهانبینی مسیحی کار مشروع و درست باعث ساخته شدن و آزادی انسان میشود. وقتی پسر خدا انسان شد شغل نجاری پیشه کرد. دستهای مسیح که مردم را شفا میداد، دستهای کارآزمودۀ یک نجار بود. مثلهای مسیح پر است از اشاره به مشاغل مختلفی مانند کشاورزی، بنایی، باغداری و غیره.
پولس از خودش به ما سرمشق میدهد: «ای برادران، به نام خداوند عیسی مسیح به شما حکم میکنیم که از هر برادری که کاهلی پیشه کرده است و مطابق تعلیمی که از ما گرفتهاید رفتار نمیکند، دوری کنید. زیرا خود میدانید که چگونه باید از ما سرمشق بگیرید. زمانی که ما با شما بودیم، کاهلی نکردیم و نان کسی را مفت نخوردیم، بلکه شب و روز کار کردیم و زحمت کشیدیم تا سربار هیچیک از شما نباشیم. نه اینکه چنین حقی نداریم، بلکه میخواستیم نمونهای به شما بدهیم تا از ما سرمشق بگیرید. زیرا حتی زمانی که با شما بودیم این حکم را به شما دادیم تا هر که نمیخواهد کار کند، نان هم نخورد» (دوّم تسالونیکیان۳:۶-۱۳). این کاهلان کسانی بودند که فکر میکردند شخص مسیحی باید تنها به امور روحانی بپردازد. آنها تحتتأثیر عقاید شبه ناستیکی، بر این اندیشه بودند که آنچه مهم است روح آدمی است و باید جسم و کارِ بدنی و امور این دنیا را بیارزش و بیاهمیت شمرد. پولس به آنها میگوید که اگر واقعاً آنقدر روحانی هستند که نباید کار کنند، پس غذا هم نخورند، چراکه روح به خوراک نیاز ندارد! در این آیات باز میبینیم که مسیحی نباید فقط گیرنده باشد، بلکه باید کار کند تا او نیز به دیگران چیزی بدهد. او نباید سربار دیگران باشد.
ولی یکسان بودن ارزش کارهای مختلف از نظر رابطه و نزدیکی با خدا به معنی نبودِ نظام و سلسلهمراتب کاری نیست. کتابمقدّس به نظام و سلسلهمراتب در کار اشاره میکند و از غلام و ارباب، که معادل امروزی آنها همان کارمند و کارفرما است، میخواهد که کار خود را به درستی و با امانت انجام دهند (افسسیان۶:۵-۹؛ کولسیان۳:۲۲-۴:۱) او به کارگران و کارمندان خاطرنشان میکند که خدمت آنها به کارفرمایانشان در واقع خدمت به خداوند است، و خداوند به آنها پاداش خواهد داد. او از آنها میخواهد که از کارفرمایانشان اطاعت کنند و کار خود را با دل و جان انجام دهند. در اینجا هم میبینیم که مسیح در کار ما پنهان است. خدمت ما در هر شغلی که باشیم، خدمت به خداوند است و باید چنان خدمت کنیم که گویی خودِ خداوند را خدمت میکنیم، زیرا واقعاً همینطور است. کلام خدا کارفرمایان را نیز نصیحت میکند تا با کارگران و کارمندان خود با عدل و انصاف رفتار کنند زیرا آنان نیز اربابی در آسمان دارند که نزد او طرفداری نیست و باید به او حساب بدهند.
سقوط کار و احیای آن در مسیح
سقوط انسان در گناه همۀ قلمروهای زندگی او را تحتتأثیر قرار داده و آنها را به فساد و تباهی کشانده است. این سقوط، قلمروی کار را نیز شامل میشود. گناه به شکلهای مختلف بر کار انسان اثر گذاشته است. خودمحوری بر کار انسان نیز مسلط گشته، و انگیزۀ او در کارش دیگر نه محبت و خدمت به همسایه، بلکه در بهترین حالت صرفاً امرار معاش است. متأسفانه این اغلب با منفعتجویی و طمعکاری نیز همراه است. و این سبب شده که او به کارهایی رو آورد که به جای خدمت به همسایه و بنای او، به تخریب و تباهی وی منجر میگردد، از جمله خرید و فروش مواد مخدر، تولید و توزیع فیلمهای مبتذل، تجارتهای استثماری، و غیره.
در انواع بسیاری از مشاغل مشروع نیز صورت خدا بودن انسان تکامل نمییابد و رشد نمیکند. آزادی و خلاقیت انسان در بسیاری از مشاغل جای چندانی برای ظهور و بروز ندارد. در نتیجه، کار به جای ساختن شخصیت انسان، چه بسا به مسخ و تخریب شخصیت او میانجامد. چارلی چاپلین در فیلم “عصر جدید” این موضوع را به زیبایی به تصویر کشیده است. افزون بر این، باید به کارِ سخت و توانفرسا اشاره کرد. کلام خدا میگوید که وقتی آدم و حوا گناه کردند، زمین به سبب گناه آنها ملعون شد، و یکی از نتایج این لعنت آن بود که انسان از آن پس با رنج و زحمت از آن خواهد خورد و با عرق جبین نان خواهد خورد (پیدایش۳:۱۷-۱۹). بعلاوه کلام خدا میگوید که زمین برای انسان خار و خَس نیز خواهد رویانید و کار و کوشش او کمثمر و گاه حتی بیثمر خواهد بود (آیۀ ۱۸). یکی دیگر از اعوجاجهای ناشی از گناه در قلمروی کار این است که رابطۀ کارگر و کارفرما بسیاری از اوقات دیگر به شکل درستش نیست و انواع و اقسام بهرهکشی و بیانصافی بر آن حاکم است.
ولی با وجود همۀ این تأثیرات سوء و اعوجاجهایی که در قلمروی کار پیش آمده، کماکان کار نیکوست و مسیحی باید به طرز درست در آن شرکت جوید. بعلاوه خدا در مسیح در کار نوسازی خلقت خود است، که این قلمروی کار را نیز در بر میگیرد. مسیحیان عاملان خدا در بسط و گسترش خلقت تازۀ او هستند تا نور و نمک باشند و با حالت و طرز برخورد درست مسیحی و با ایجاد اصلاح و تغییر محیط کار مطابق اصول کلام خدا و قانونمندیهای الهی، در جهت بازخرید و رهایی قلمروی کار برای مسیح عمل کنند.