هنگام رانندگی در یکی از بزرگراههای کالیفرنیا اشتباهاً از یک خروجی بیرون رفتم. مدت کمی از اقامتم در آمریکا میگذشت و راهها را بلد نبودم. آن زمان هنوز مسیر یاب (GPS) موجود نبود تا مرا به «راه راست» هدایت کند! سرانجام با چند ساعت تأخیر به مقصد رسیدم.
گمشدن در جادهها تجربۀ خوشایندی نیست، اما بههرتقدیر دیر یا زود به مقصدمان میرسیم. در زندگی، اما آن هنگام که با یک تصمیم اشتباه به گمراهی کشیده میشویم شاید دیگر نتوانیم دور بزنیم و به راه راست برگردیم. تصمیمات اشتباه ممکن است به ما، خانواده و اطرافیانمان صدمهای جبرانناپذیر وارد آورد. همۀ ما در طی زندگی خود بر سر دوراهی قرار میگیریم. در اینجاست که باید خردمندانه عمل کنیم و تصمیم درست بگیریم. منظورم تصمیمات مهم و تأثیر گذار زندگی است.
کلام خدا به ما نشان میدهد که برای چنین تصمیمگیری دو راه بیشتر نداریم: راه خدا یا راه دنیا؟
“خداوند چنین میفرماید: «بر طریقها ایستاده، بنگرید؛ دربارۀ راههای قدیم بپرسیدکه راه نیکو کدام است. در آن گام بردارید تا برای جانهای خود استراحت بیابید».
ارمیا ۱۶:۶
در این آیه ۴ فعل بهکار رفته: “بایستید”، “بنگرید”، “بپرسید”، “گام بردارید”.
و نیز مسیح در متی ۷:۱۳-۱۴ میفرماید: «از درِ تنگ داخل شوید، زیرا فراخ است آن در و عریض است آن راه که به هلاکت منتهی میشود و داخلشوندگانِ به آن بسیارند. امّا تنگ است آن در و سخت است آن راه که به حیات منتهی میشود، و یابندگان آن کماند.»
منظور مسیح این است که دو راه بیشتر وجود ندارد: راه خدا یا راه دنیا. نتایج و عواقب هر دو راه نیز واضح و مهم است. اگر از شما بپرسم به کدام راه میخواهید بروید، احتمالاً میگویید به راه خدا. اما در زندگی همۀ ما قدرتهایی وجود دارد که ما را به سمت دنیا هُل میدهند. این قدرتها در واقع موانعی بر سر راه مستقیمی که در پیش داریم ایجاد میکنند. میخواهم دربارۀ سه مانع بزرگ فکر کنیم:
مانع اول: گذشتۀ من
هر یک از ما گذشتهای داریم. گذشتۀ برخی، نسبتاً خوب یا بد، و گذشتۀ برخی وحشتناک است. برخی از ما شاید بهخاطر تصمیمات غلطی که در گذشته گرفتهایم زندگی خود را تباه کردهایم. همۀ ما خطاها و گناهانی انجام دادهایم که از آنها پشیمانیم. گناه، گناه است اما عواقب هر گناهی ممکن است فرق کند. همۀ ما میدانیم گناه چیست. همه احساس گناه را تجربه کردهایم. و همین احساس گناه میتواند مانعی بر سر راه ما باشد. احساس گناه از رشد و تغییر ما جلوگیری میکند. اگر گذشتۀ هر یک از ما را روی پردۀ سینما نشان میدادند چه احساسی میداشتیم؟ برخی بهخاطر همین احساس به کلیسا نمیروند. این احساس شرم و گناه مانند انبوهی زباله راه آنان را سد کرده است. عدهای نیز هرچند پذیرفتهاند که خدا گناهانشان را بخشیده، اما باز احساس شرم و گناه نمیگذارد رشد روحانی داشته باشند. باز گروهی دیگر هستند که به دلیل این احساس گناه گمان میکنند خدا آنان را مانند دیگر ایمانداران به کار نخواهد برد. آنها احساس ضعف و بیلیاقتی میکنند. اگر شما نیز یکی از این افراد هستید، میتوانید از این موانع رد شوید و زندگی ثمربخشی داشته باشد.
میخواهم شخصی را معرفی کنم که گذشتهاش از همۀ ما خرابتر بوده است. نام او سولس است.
استیفان یکی از پیروان مسیح بود که بهسبب رستاخیز مسیح نمیتوانست ساکت بماند. هنگامی که او با دلیری دربارۀ عیسای زنده سخن میگفت، بزرگان قوم یهود دستور سنگسارکردنش را اعلام کردند. نگاهی بیافکنیم به نقش پولس در سنگسارشدن استیفان:
“او (استیفان) را کشانکشان از شهر بیرون برده، سنگسار کردند. شاهدان جامههای خود را نزد پاهای جوانی سولُس نام گذاشتند… و سولُس با کشتن استیفان موافق بود”.
اعمال رسولان ۷:۵۷-۵۸ و ۸:۱
قیافۀ سولس را مجسم کنید که با غرور و کمال بیرحمی به جاندادن استیفان نگاه میکند.
«در آن روز، آزاری سخت بر کلیسای اورشلیم آغاز شد، چندان که جز رسولان، همه به نواحی یهودیه و سامِرِه پراکنده شدند.»
اعمال رسولان ۸:۳
نتیجۀ مثبت این جفا آن بود که مسیحیان پخش شدند و بشارت را به مردم اطراف اورشلیم و شهرهای دیگر رساندند.
«امّا سولُس سخت بر کلیسا میتاخت و خانه به خانه گشته، زنان و مردان را بیرون میکشید و به زندان میافکند.»
اعمال رسولان ۹:۱
وقتی پولس این را میشنود به دنبال آنان راهی میشود تا آنها را بگیرد و بکشد. سولس قدرت این را داشت که بر مسیحیان ظلم کند. خود در این مورد میگوید:
«و این درست همان کاری بود که در اورشلیم میکردم. با دریافت مجوز از سران کاهنان، مقدسینِ بسیار را به زندان میافکندم، و چون به مرگ محکوم میشدند، علیه آنها رأی میدادم. بارها در پی مجازات ایشان، از کنیسهای به کنیسۀ دیگر میرفتم و میکوشیدم به کفرگویی وادارشان کنم. شدّت خشم من نسبت به آنها چنان بود که حتی تا شهرهای اجنبیان تعقیبشان میکردم.»
اعمال رسولان ۲۶:۱۰-۱۱
خون مسیحیان بیگناه که تنها گناهشان ایمانشان بود به مسیح زنده، بر دستان سولس بود. این است گذشتۀ سولس. او جرم یا خطاهای کوچکی مرتکب نشده بود. ولی خدا را شکر که پولس در این گذشتۀ تاریک خود نماند. خود سولس سه بار در اعمال رسولان (۱:۹-۱۹، ۶:۲۲-۱۶، ۱۲:۲۶-۱۸) ایمان آوردنش به مسیح را شرح میدهد. این آیات را میتوانید بخوانید و تغییر شگرفی را که در زندگی این دشمن مسیح که به بزرگترین رسول او تبدیل شد مشاهده کنید. خوب است ما نیز گذشتۀ خود را برای دیگران تعریف کنیم تا مردم بدانند خدای ما خدایی نجاتدهنده است.
گذشتۀ سولس چنان وحشتناک بود که حتی پس از بازگشت، ایمانداران از او میترسیدند.
«چون سولُس به اورشلیم رسید، خواست به شاگردان ملحق شود، امّا همه از او میترسیدند، زیرا باور نمیکردند براستی شاگرد شده باشد.»
اعمال ۲۶:۹
سولس قاتل مسیحیان به پیرو سرسخت عیسی مسیح تبدیل میشود! این تغییر سولس، عمیق و فوری بود. آیه بعد میگوید او فوری به بشارت پرداخت.
اگر فکر میکنید گذشتۀ خرابی داشتهاید و نمیتوانید از آن رها شوید، به سولس نگاه کنید. او در پیروی از مسیح بدانجا رسید که میگوید از من سرمشق گیرید چنانکه من از او. این برای شما چه معنی دارد؟ خدا میخواهد گذشتهتان را از شما بگیرد و شما را به چنین شخصی تبدیل کند.گذشتهتان برای خدا تعجبآور و خارج از کنترل نیست.
«این سخن درخور اعتماد و پذیرش کامل است که مسیحْ عیسی به جهان آمد تا گناهکاران را نجات بخشد، که من بزرگترین آنهایم. از همین رو، بر من رحم شد تا مسیحْ عیسی صبر بیپایان خود را نسبت به من که بزرگترینِ گناهکاران بودم، نشان دهد، تا نمونهای باشم برای جملۀ آنان که از این پس به او ایمان آورده، حیات جاویدان خواهند یافت. »
اول تیموتائوس ۱۵:۱-۱۶
برای کسی که به مسیح ایمان میآورد چنین اتفاقی میافتد: گذشتهاش پاک میشود.
مسیح گذشتۀ شما را پاک میکند تا بتوانید آیندهای داشته باشید. اگر خدا از گذشتۀ شما میگذرد، شما نیز باید از آن بگذرید. عدهای با اینکه درک کردهاند خدا گذشتهشان را پاک کرده، در عمل خلاف این درک عقلی خود رفتار میکنند.آیۀ بعد حالت شخصی را نشان میدهد که واقعاً پذیرفته که گذشتهاش پاک شده است. پولس این آیه را از داوود نقل میکند که مرتکب زنا و قتل شده بود.
«خوشا به حال آنان که خطایایشان آمرزیده شد و گناهانشان پوشانیده گردید. خوشا به حال آن که خداوند گناه وی را به حسابش نگذارد.»
رومیان ۴:۷-۸
گذشتۀ ما ایمانداران به مسیح نباید مانع شادی ما در خداوند شود. با نگاه به گذشتهتان باید در خداوند شادی کنید! وقتی گذشتهتان را به یاد میآورید، مسیح را که گذشتهتان را بخشیده نیز به یاد آورید.
برای اینکه خاطرات تلخ گذشته و احساس گناه مانعی برای رشدتان در مسیح نشود، پیشنهاد میکنم این سه قدم را بردارید:
- این آیهها را بخوانید و در آنها تفکر کنید: مزمور۵:۸۶، مرقس ۲۸:۳، اعمال رسولان ۴۳:۱۰، افسسیان ۷:۱، کولسیان ۱۴:۱، عبرانیان ۱۰:۱۰، اول یوحنا ۲:۲، ۱۲:۲، ۱۰:۴
- از خدا بخواهید که گذشتهتان را ببخشد (اول یوحنا ۹:۱).
- با یک ایماندار قابل اعتماد دربارۀ گذشتهتان صحبت کنید (یعقوب ۱۶:۵). گذشتهتان را برای او بازگو کنید و اجازه بدهید که به شما یادآوری کند که آنچه را که میدانید حقیقت دارد: «تو بخشیده شدهای». به این سخنان او گوش کنید. این سخنان را به یاد آورید. این سخنان را احساس کنید. با این سخنان زندگی کنید. گذشته دیگر وجود ندارد (دوم قرنیتان ۱۷:۵).
مجسم کنید دیگر گذشتۀ شما مانعی برای پیشرفتتان نیست. روح القدس مانند مسیریاب (GPS) شما را هدایت میکند تا راه درست را بروید. دیگر اجازه ندهید گذشتهتان مانند زنجیر به دست و پایتان بپیچد و نگذارد در مسیح شاد باشید و خدمتش کنید. راه خدا را انتخاب کنید، نه راه دنیا را، چون خدا گذشتهتان را بخشیده و شما را برای آینده آزاد کرده است.
مانع دوم: مشکلات در روابط
مانع دوم که در رشد روحانی اختلال وارد میآورد، مشکلاتی است که با نزدیکان خود داریم. وقتی با عزیزی یادوستی درگیری داریم، احساس بدی در ما بهوجود میآید و روحِ ما را مکدر و افسرده میکند. معمولاً زنان در چنین موارد راحتتر از مردان میتوانند با کسی درد دل کنند و دربارۀ مشکل حرف بزنند. برخی از ما شاید در حال حاضر با چنین مشکلی درگیر هستیم، برخی نیز در آینده درگیر خواهیم شد. پس بهتر است خود را آماده کنیم.
باز نمونهای را از کتاب اعمال رسولان ذکر میکنم: درگیری پولس و برنابا.
پس از چندی پولس به برنابا گفت: «به شهرهایی که کلام خداوند را در آنها موعظه کردیم، بازگردیم و از برادران دیدار کنیم تا ببینیم در چه حالند.» برنابا خواست یوحنای معروف به مرقس نیز ایشان را همراهی کند. اما پولس مصلحت ندید کسی را که در پامفیلیه ایشان را تنها گذاشته و ادامۀ همکاری نداده بود با خود ببرد. اختلاف چندان بالا گرفت که از یکدیگر جدا شدند. برنابا، مرقس را برگرفت و از راه دریا راهی قپرس شد؛ اما پولس سیلاس را اختیار کرد و به دست برادران به فیض خداوند سپرده شده، عازم سفر گشت. او در عبور از سوریه و کیلیکیه، کلیساها را استوار می کرد..
اعمال رسولان ۱۵:۳۶-۴۱
پولس و برنابا در سفر قبلیشان در شهرهای گوناگون کلیساهایی بنا کرده بودند، و حال پولس از برنابا میخواهد بروند و به آنها سر بزنند. اما میانشان اختلافنظر کوچکی بروز کرد بر سر بردن مرقس با خودشان. مشکلات در روابط، با یک اختلافنظر کوچک شروع میشود. برنابا میخواست مرقس را هم که پسر عمویش بود همراه خود ببرد اما پولس با این کار موافق نبود. بحث آنها سر این موضوع بالا گرفت و هیچ یک کوتاه نمیآمد. دلیل پولس این بود که در سفر اول، مرقس از وسط راه برگشت و آنها را همراهی نکرد. اما هیچ نمیدانیم او به چه دلیل این کار را کرده بود. شاید دلیل خوبی داشته است. چرا کتابمقدس دربارۀ دلیل این کار سکوت کرده است؟ شاید خدا نخواسته ما بدانیم. چون موضوع مهم آن نبود، بلکه رفتار پولس و برنابا.
شخصیتهای این دو کاملاً متفاوت بود: پولس و دارای عزمی راسخ، برنابا مشوق و خونسرد. شخصیتهای مختلف، با مسائل برخوردهای متفاوت دارند. زن و شوهرها معمولاً چنیناند.
درگیری آنها باعث نشد مأموریتشان را لغو کنند، بلکه سبب شد به عدۀ بیشتری بشارت دهند. شاید شما بخواهید بدانید حق با کی بود، پولس یا برنابا. کلام نمیگوید. ساکت است. شاید هردو حق داشتند یا هیچکدام حق نداشتند. شاید هم هر یک چند درصد حق داشتند. اما مهم آن است که خدا از دل اختلاف پیش آمده، بهترین نتیجه را خارج کرد. مهم این است که هردو به راه خدا رفتند، هرچند از مسیری جداگانه.
پس وقتی بر سر دوراهیِ درگیری و تنش میرسیم، راه دنیا را نمیرویم، بلکه راه خدا را. راه دنیا عبارت است ازغیبت، پرخاش، روحیۀ تلخ، کینه، مقصر دانستن طرف، و غیره.
آیا دلیل این همه ناراحتیهایمان این نیست که بهجای حفظ آرامش میخواهیم حقمان را بگیریم؟ بهجای اتلاف وقت بر سر اینکه ببینیم حق با کیست، بهتر است در میان درگیری در جستجوی خدا باشیم. پولس و برنابا توانستند به راه خدا ادامه دهند چون برایشان مهم نبود حق با کیست. آنها با هم اختلاف داشتند، دربارهاش حرف زدند، بعد به راه خود ادامه دادند. هیچ دو نفری همیشه بر سر همه چیز نمیتوانند با هم توافق داشته باشند.
ایمانداران به مسیح همیشه در هر موردی با هم توافق ندارند. اما باید راهکار درست را بدانند. پولس و برنابا چه کردند؟ به راه خدا ادامه دادند و خدا از طریق هردو کار کرد.
از این چه درسی عملی برای زندگی امروزۀ خود یاد میگیریم؟
خدا را شکر که این درگیری در کلامش نوشته شده است. این دو قهرمان ایمان با هم اختلاف نظر داشتند اما باعث تفرقه در کلیسا نشدند. ما هرگز نخواهیم توانست از درگیری و اختلاف جلوگیری کنیم، اما میتوانیم بهجای داشتن روحیۀ تلخ و منفی، در پی آرامش در این اختلاف باشیم. وقتی اختلافنظر و درگیری هست، موضوع مهم حفظ آرامش و رابطه هم هست.
«اگر امکان دارد، تا آنجا که به شما مربوط می شود، با همه در صلح و صفا زندگی کنید.»
رومیان ۱۸:۱۲
برخی از ما ممکن است در گذشته درگیریهای سختی داشتهایم و شاید برای بهبودی از آن لازم باشد از یک مشاور مسیحی کمک بگیریم. اما برای آینده میتوانیم خود را آماده کنیم تا به هنگام درگیری بدانیم چه کنیم. برای چنین آمادگی سه اصل را پیشنهاد میکنیم. این اصول، مثل قرص نیست که با یک لیوان آب میل شود و سپس منتظر بمانیم تا همه چیز درست شود. این اصول را باید در درازمدت بهکار گرفت تا نتیجهبخش باشند:
- منتظر باش تا خدا در میان درگیریهایت چیزی شگفتانگیز انجام دهد.
در کتاب اعمال درگیری زیاد میبینیم. اما جالب است که در میان آنها خدا نمایان میشود. طبق روش دنیا، درگیری چیز خوبی نیست، اما در روش خدا، در درگیری امید هست.
- از راه و روش دنیا جهت رسیدگی به درگیریهایت اجتناب کن.
روش دنیا برای درگیری این است: خشم، انتقام، کینه، نفرین، نبخشیدن، مقصر دانستن.
چرا اشخاص معمولاً راه دنیا را پیش میگیرند؟ چون طبیعی و آسانتر از آن است که بخواهند آرامش ایجاد کننند. بیایید تا آنجا که ممکن است آرامش را دنبال کنیم.
- طرف مقابلت را ببخش قبل از این که با او گفتگو کنی.
چرا باید ببخشیم؟ خدا گناهان ما را بخشیده، ما نیز باید آماده باشیم ببخشیم.
«نسبت به یکدیگر بردبار باشید و چنانچه کسی نسبت به دیگری کدورتی دارد، او را ببخشاید. چنانکه خداوند شما را بخشود، شما نیز یکدیگر را ببخشایید.»
کولسیان ۱۳:۳
به این آیۀ خطرناک نگاه کنید:
«زیرا اگر خطاهای مردم را ببخشید، پدر آسمانی شما نیز شما را خواهد بخشید. اما اگر خطاهای مردم را نبخشید، پدر شما نیز خطاهای شما را نخواهد بخشید.»
متی ۶:۱۴-۱۵
ما که گناهانمان بخشیده شده، مسئولیت داریم در درگیریها، دیگران را ببخشیم. میتوانم او را در دلم ببخشم و به راهم ادامه دهم، یا اینکه اگر لازم باشد، پس از بخشیدن طرف مقابل، میتوانم بروم با وی صحبت کنم.
هدف ما از این صحبت، نباید پیروزی بر حریف باشد، بلکه مصالحه و همچنین دیدن شادی طرف مقابل. ما معمولاً اشتباهات خود را نمیبینیم، بلکه اشتباهات دیگران را. فیض و رحمت را برای خود میخواهیم، عدالت را برای دیگران. واکنش طرف مقابل هرچه میخواهد باشد: پذیرش، شادی یا خشونت؛ ما کار خود را کردهایم و آرامش داریم. اگر کسی در زندگیتان هست که با او درگیری داشتهاید، اسمش را یادداشت کنید و برایش دعا کنید. منظورم این نیست که همین الان بروید سراغش. ولی راجع به آن فکر کنید و قدم بردارید. به خاطر داشته باشید: درگیری غیرقابل اجتناب است، امامیتوان از تلخکامی و احساس منفی و کینه اجتناب کرد و راه صلح و آشتی را در پیش گرفت. شمانمیتوانید برای طرف مقابل آرامش به ارمغان آورید. در این باره، او باید تصمیم بگیرد. شاید باز بگویید ولی کی برنده میشود؟ اگر این قدمها را بردارید، خدا برنده میشود. برای رهاشدن از احساس بد و منفی، لازم است از پیروزی صرف نظر کنید.
در ادامۀ کتاب اعمال رسولان و غیره، دیگر نمیبینیم که پولس و برنابا با هم خدمت کرده باشند، اما آنها هیچ خصومتی نسبت به هم نداشتند. پولس از برنابا تعریف و تمجید میکند و حتی مرقس را برای خدمت به او مفید میداند.
مانع سوم: ترس از ریسککردن
ترس از ریسککردن سومین مانعی است که نمیگذارد ما در راه خدا گام برداریم. خدا فرصتهایی سر راه ما قرار میدهد تا از آنها استفاده کنیم،که اگر چنین کنیم، کمکم راه رفتن در مسیر الهی برای ما طبیعی خواهد شد. هرکاری خدا در زندگی ما میکند در این راستاست که ما را شبیه عیسی مسیح سازد. اگر از این فرصت استفاده نکنید، رشد روحانیتان متوقف میشود یا محدود و منجمد میماند.
چه فرصتها و امکاناتی در زندگیتان هست که اگر از آنها استفاده کنید ایمانتان به خدا عمیقتر و به خدا نزدیکتر خواهید شد؟
آیا ممکن است یکی از موارد زیر باشد؟
- خدمت در کلیسا در جوار دیگران.
- صحبت با همکار یا همسایه دربارۀ رابطهات با مسیح چون ایجاد ارتباط میتواند فرصتی به وجود آورد تا به سوالاتشان جواب دهید.
- ترسِ ازدستدادن راحتی شخصی.
- ترس از بخشیدن کسی، چون ممکن است دیگر نتوانید عصبانیت خود را سر او خالی کنید.
- ترس از کمک خواستن برای رابطۀ ناخوشایندی که دارید.
بهانه یا مکانیزم دفاعی شما چیست؟ خدا بارها به ما فرصت میدهد، ولی ما اعتنا نمیکنیم، چون از ریسک میترسیم.
بگذارید باز نمونهای از کتاب اعمال رسولان بیاوریم:
«روزی پطرس و یوحنا در نهمین ساعت روز که وقت دعا بود، به معبد می رفتند. در آن هنگام، تنی چند، مردی را که لنگ مادرزاد بود، می آوردند. آنها او را هر روز کنار آن دروازۀ معبد که «دروازۀ زیبا» نام داشت می گذاشتند تا از مردمی که وارد معبد می شدند، صدقه بخواهد. چون او پطرس و یوحنا را دید که می خواهند به معبد درآیند، از آنان صدقه خواست. پطرس و یوحنا بر وی چشم دوختند؛ پطرس گفت: «به ما بنگر!» پس آن مرد بر ایشان نظر انداخت و منتظر بود چیزی به او بدهند. اما پطرس به وی گفت: «مرا زر و سیم نیست، اما آنچه دارم به تو می دهم! به نام عیسی مسیحِ ناصری برخیز و راه برو!» سپس دست راست مرد را گرفت و او را برخیزانید. همان دم پاها و ساقهای او قوت گرفت.»
اعمال رسولان ۳:۱-۷
خود را جای این فقیر بگذارید. او بارها از مردم شنیده بود که: «مرا زر و سیم نیست…». ولی پطرس اضافه میکند: «اما…». پطرس از این فرصت استفاده میکند. او میتوانست از کنارش رد شود. اگر این ریسک را نمیکرد، آن لنگ مادرزاد به همان وضعیت باقی میماند. اما نه فقط زندگی آن شخص عوض شد بلکه مردم زیادی با دیدن آن معجزه دور او حلقه زدند. وقتی زندگی کسی عوض میشود مردم جذب میشوند بهطرف خدا و کلیسا.
“چون پطرس این را دید، خطاب به جماعت گفت: «ای مردان اسرائیلی، چرا از این امر در شگفتید؟ چرا به ما خیره شده اید، چنان که گویی به نیرو و تقوای خود، این مرد را شفا داده ایم؟”
اعمال رسولان ۱۲:۳
پطرس باز از این فرصت استفاده کرده جماعتی را که گرد آمده بودند مخاطب قرار میدهد. وقتی من و شما راه خدا را انتخاب میکنیم، هرجا برویم فرصتی برای خدمت خواهیم یافت. درضمن باید بدانیم هر وقت از فرصت استفاده میکنیم ممکن است ناچار به پرداخت بهایی شویم. اگر بهایی در کار نبود، اسمش «ریسک» نمیبود.
“پطرس و یوحنا هنوز با مردم سخن می گفتند که کاهنان و فرماندۀ نگهبانانِ معبد و صدوقیان سر رسیدند. آنان از اینکه رسولان به مردم تعلیم می دادند و اعلام می کردند که در عیسی، رستاخیز مردگان وجود دارد، سخت خشمگین بودند. پس ایشان را گرفتند و چون عصر بود، تا روز بعد در حبس نگاه داشتند.”
اعمال رسولان ۴: ۱-۳
جالب است؛ کسی که نمیتوانست راه برود، سر پا میایستد، و کسی که راه میرفت کنج زندان مینشیند! گاهی در ریسک بهایی هست که باید پرداخت شود. در اینجا پطرس بهایش را میپردازد. آیا تابهحال برای خدا ریسک کردهاید تا خدا در شما و از طریق شما کار کند؟ بها ممکن است از دست دادن پول، صرف کردن وقت، رسوایی، قطع رابطه با کسی، و غیره باشد.
روز بعد رؤسا جلسه تشکیل میدهند و از پطرس میپرسند به چه قدرتی چنین کرده است. این هم فرصت دیگری بود برای پطرس! او از آن فرصت استفاده کرده ریسک کرد. شما میتوانید بقیۀ داستان را در باب ۳ و ۴ کتاب اعمال رسولان بخوانید. اما به این چند کلمه توجه کنید: «آنگاه پطرس از روح القدس پر شده، پاسخ داد: «ای بزرگانِ قوم و مشایخ… » (اعمال رسولان ۸:۴)
وقتی کسی از روحالقدس پر میشود، روح القدس در او عمل کرده هدایتش میکند و شخص از حضور و قدرت خدا برخوردار میشود و میتواند ریسک کند. پس پطرس در اینجا از فرصت استفاده کرده ریسک میکند، باعث نجات کسی میشود، بهایی میپردازد و با قدرت روح القدس، به مسیح قیامکرده بشارت میدهد.
ما شاهد کارهای پولس و برنابا و پطرس بودیم. حال نوبت ماست. چگونه میتوانیم از فرصتی که خدا به ما میدهد استفاده کنیم، ریسک کنیم و منتظر عمل خدا باشیم؟ برای روبرو شدن با “ترس از ریسک کردن” چه باید کرد؟
- ترسهای خود را بشناسم
وقتی ترس خود را شناسایی کرده بر زبان میآوریم، کوچک و قابل درمان میشود.
- ترسی را که از ریسککردن دارم پیش کسی اعتراف کنم
برخی دوست ندارند اعتراف کنند. پس دروغ میگویند و ترس خود را مخفی میکنند. غرور ما اجازه نمیدهد که به ترس و ضعف خود اعتراف کنیم. پس به یک دوست صمیمی و قابل اعتماد آن را اعتراف کنید.
- از فرصت مناسب برای رویارویی با ترسم استفاده کنم، و بلافاصله تن به ریسک بعدی دهم
در کودکی به ما یاد ندادهاند ریسک کنیم، برعکس همیشه گفتهاند مواظب باش! پس باید این را تمرین کرد. با یک ریسک کوچک شروع کنید. پطرس مرد شجاعی نبود اما تمرین کرد. روی آب راه رفت، هرچند میترسید غرق شود!
- خشنودی خدا را در ریسککردنم احساس کنم
هر وقت یک ریسکی میکنیم، آن چیز برای ما طبیعیتر و به بخشی از ایمان ما تبدیل میگردد. به این ترتیب، راهرفتن در مسیر الهی طبیعی میشود.
پطرس و یوحنا افرادی آموزشدیده و فوقالعاده نبودند. آنها افرادی عادی بودند که راهرفتن با عیسی را یاد گرفته بودند. ما چطور؟ آیا میتوانیم چنین انسانهایی باشیم؟
پربرکت باشید فیض وسلامتی خداوند با همگی شما عزیزان مثل همیشه عالی و پرازبرکات الهی برای همگان و فرزندان خانواده الهی ?