Free ebook download

نقدی بر مسیح کیهانی – قسمت هشتم

آیا اندیشه کیهانى به تجسم مسیح باور دارد؟ به واقع تجسم مسیح به چه معناست؟

آیه‌ای معروف با تفسیری غلط!

زمانی که هنوز اسقف کلیسا بودم، در مصاحبه با روحانیونی که برای مشاغل مختلف کلیسایی داوطلب می‌شدند، سؤال می‌کردم: «اگر قرار بود به جزیره‌ای دورافتاده بروید، کدام فصل از کتاب‌مقدس را همراه می‌بردید؟» برای اینکه سؤالم جالب‌تر شود اضافه می‌کردم: «حالا فرض کنید رومیان ۸ را...

من همراه شما هستم

تسلی‌بخش‌ترین کلام برادر یا خواهری مسیحی که شما را در زمان سختی یا آزمایش تسلی داده است چیست؟ اینکه «خدا خوب است؟» «این ارادۀ او برای شماست؟» «من برایت دعا می‌کنم؟» اگرچه این جملات، بسته به شرایط، مناسبند، اما ممکن است راه دیگری نیز وجود داشته باشد که ما می‌توانیم...

نقدی بر مسیح کیهانی – قسمت هفتم

آیا اندیشه کیهانى به تجسم مسیح باور دارد؟ به واقع تجسم مسیح به چه معناست؟

نقدی بر مسیح کیهانی – قسمت ششم

آیا مسیح و عیسی دو هویت جدا از هم هستند؟ دیدگاه مسیح کیهانی نسبت به هویت عیسی چیست؟

مقدمه:

همۀ مسیحیان، در واقع همۀ انسانها، از سوی خدا خوانده شده‌اند تا در خانواده‌ای به دنیا بیایند و زندگی کنند. خدا می‌توانست هر انسانی را مانند آدم جداگانه خلق کند، ولی نقشۀ عالی او این بود که انسانها از طریق پیوند ازدواج یک زن و مرد به این دنیا بیایند و در کانون خانواده پرورش پیدا کنند.  البته سقوط نسل بشر در گناه سبب شده که این طرح خدا همیشه تحقق پیدا نکند. چه بسیارند بچه‌هایی که خارج از ازدواج به دنیا می‌آیند و از نعمت پرورش یافتن در کانون خانواده محرومند. ولی طرح اولیه و روش معمول خدا این بود و هست که خانواده محل به دنیا آمدن و پرورش آدمیان  باشد.

خانواده اساسی‌ترین خواندگی هر انسان را تشکیل می‌دهد. در خانواده هم قدرت خلاقه خدا و هم حقیقت تدارک الهی به روشنترین شکلی ظهور و بروز می‌یابد. در تولید مثل و به دنیا آمدن یک بچه، قدرت خلاقه خدا عمل می‌کند و آشکار می‌شود. در پرورش و رسیدگی به نیازهای او از سوی پدر و مادر، تدارک الهی به ظهور می‌رسد. 

انسانشناسان بر این اعتقادند که خانواده سنگ بنای هر فرهنگ را تشکیل می‌دهد. اقتدار پدر و مادر در خانه، پایۀ هر اقتدار دیگر در جامعه است. خواندگی به عنوان شهروند ریشه در خانواده دارد و خواندگی پدر در تدارک برای خانوادۀ خود، بنیان خواندگی در قلمروی کار را تشکیل می‌دهد. در کلیسا نیز خانواده الگوی رابطۀ ما با خداست به گونه‌ای که خدا پدر آسمانی ما خوانده شده و کلیسا عروس مسیح نام گرفته است.

همۀ ما به طور معمول در خانواده‌ای به دنیا می‌آییم و از خواندگی فرزند بودن برخورداریم و این خواندگی در بخش بزرگی از ایام زندگی ما کماکان با ماست. همچنین برخی از ما خوانده می‌شویم که خانوادۀ جدیدی تشکیل دهیم و حتی با به دنیا آوردن فرزندان، پدر یا مادر باشیم.

خواندگی به ازدواج و تشکیل خانواده

در مزمور ۶۸: ۶ می‌خوانیم که خدا بی‌کسان را خانواده‌دار می‌سازد. در پیدایش نیز می‌خوانیم که خدا گفت خوب نیست آدم تنها باشد؛ پس از دندۀ آدم همسری برای او می‌سازد (پیدایش ۲: ۱۸، ۲۱، ۲۲). ازدواج ابداع و ابتکار خدا و خواندگی مهمی از جانب اوست. این موضوعی بسیار مهم برای رهبران جنبش اصلاحات کلیسا بود. در نقطه مقابل اعتقاد کاتولیکها که می‌گفتند هر که می‌خواهد روحانی باشد باید مجرد باقی بماند، اصلاحگران تأکید داشتند که خواندگی‌ای مهمتر یا مقدس‌تر از ازدواج وجود ندارد! ایشان بر آن بودند که هرچه مشمول ازدواج است، از جمله رابطۀ جنسی، هدیه‌ای از جانب خداست.

به واقع، بنا بر تعلیم کتاب‌مقدس، نزدیکی و صمیمیتی که در ازدواج وجود دارد از معنای عمیق روحانی برخودار است. پولس پیوند ازدواج را “سری عظیم” می‌خواند که از رابطۀ مسیح و کلیسا سخن می‌گوید (افسسیان ۵: ۳۲). در کتاب مکاشفه می‌خوانیم که در زمان آخر، کلیسا به عنوان عروس مسیح ظاهر می‌شود، عروسی که در زحمات و آزارها برای آمدن داماد آسمانی انتظار می‌کشد. همچنین در کتاب غزل غزلها، نه تنها کلام خدا رابطه زناشویی را در کمال زیبایی به تصویر می‌کشد، بلکه بیانات کتاب فوق در این خصوص، در عین حال به عنوان نمادی از رابطۀ خدا و قومش به طور کلی، و رابطۀ مسیح و کلیسا به طور خاص، تفسیر شده است. بنابراین می‌توان گفت که مسیح در خواندگی ازدواج پنهان است و ازدواج تبلور ملموسی از رابطۀ مسیح و کلیساست.

مسئولیتهای زن و شوهر در ازدواج

در همان قسمتی که کلام خدا ازدواج را “سری عظیم” دربارۀ رابطۀ مسیح و کلیسا می‌خواند، به مسئولیتهای زن و شوهر نسبت به هم می‌پردازد:

“ای زنان تسلیم شوهران خود باشید، همان‌گونه که تسلیم خداوند هستید. زیرا شوهر سر زن است، چنانکه مسیح نیز سر کلیسا، بدن خویش، و نجات‌دهندۀ آن است. پس همان‌گونه که کلیسا تسلیم مسیح است، زنان نیز باید در هر امری تسلیم شوهران خود باشند. ای شوهران زنان خود را محبت کنید، آن‌گونه که مسیح نیز کلیسا را محبت کرد و جان خویش را فدای آن نمود.” 

افسسیان ۵: ۲۲ – ۲۵

خواندگی زن و شوهر در ازدواج در این آیات بیان گردیده است. زن، مسیح را در شوهر خود پنهان می‌بیند و شوهر همان کاری را که مسیح برای کلیسای خود کرد، برای همسر خود انجام می‌دهد. در آیۀ ۲۵ می‌خوانیم که مسئولیت زن در خواندگی ازدواج تسلیم و تابعیت از شوهر خود است، و مسئولیت مرد، فدا شدن برای همسر خود.

موضوع در اینجا به هیچ وجه این نیست که کدامیک از آنها رئیس است و حق دارد ریاست کند، و کدامیک مرئوس است و باید فرمان ببرید. موضوع اقتدار صرفاً بخش کوچکی از محتوای این قسمت را تشکیل می‌دهد. موضوع اصلی در اینجا نیز مانند هر خواندگی دیگر، محبت و خدمت به همسایه است. در ازدواج، همسایۀ زن، شوهر اوست، و او خواندگی خود را با محبت و خدمت به شوهرش انجام می‌دهد، و همین در مورد شوهر صدق می‌کند. در ازدواج، همسایۀ شوهر، همسر اوست، و او خواندگی خود را با محبت و خدمت به همسرش انجام می‌دهد. زن با تسلیم و تابعیت، شوهر خود را محبت و خدمت می‌کند. و شوهر با فدا کردن خود برای همسر خویش، او را محبت و خدمت می‌کند. مسئولیت و خواندگی شوهر این است که مانند مسیح برای عروس خود فدا شود (۲۶ – ۲۷). 

مقصود کلام خدا در اینجا به هیچ وجه ریاست شوهر بر همسر خود و او را در خدمت خود داشتن نیست. مسیح با کلیسا چنین نکرد. بلکه او خود را، جلال خود را، خواسته‌های خود را، و حتی جان خود را برای کلیسا داد. عیسی نه تنها جلال الهی خود را برای کلیسا ترک کرد، بلکه آرزوها و خواسته‌های خود را به عنوان یک انسان و به عنوان یک مرد در راه کلیسا فدا نمود. و شوهر خوانده شده است که همین کار را برای همسر خود انجام دهد. شوهر خود را فدای همسرخود می‌کند – خواسته‌های خود را، نیازهای خود را، و تمام زندگی خود را. بنابراین، مقصود کلام خدا به هیچ وجه این نیست که شوهر حق دارد دائماً در پی تحقق آرزوها، خواسته‌ها و نظرات خود باشد و زن باید همیشه از او اطاعت کند و موجبات تحقق خواسته‌ها و آرزوهای او را فراهم آورد. برعکس، مرد خوانده شده است که آرزوها و خواسته‌های خود را فدای همسر و خانواده خود کند. و کدام زن است که نخواهد و حاضر نباشد تسلیم چنین مردی شود؟ البته، در دنیای گناهکاری که ما زندگی می‌کنیم همه چیز ممکن است، و هیچ ضمانتی نیست که اگر مردی چنین کند، زن قطعاً مسئولیت خود را انجام خواهد داد. ولی این ترتیب و نظام نیکوی خداست.

بعلاوه، همانطور که مسیح دررابطه با کلیسا پیشقدم بود، شوهر نیز باید در تحقق خواندگی خود پیشقدم باشد. مسیح بود که وقتی ما گناهکار بودیم، وقتی ما او را نمی‌شناختیم و دشمن او بودیم، جان خود را برای ما داد. اطاعت و تسلیم کلیسا، پاسخ کلیسا به محبت مسیح است. به همین شکل، شوهر باید در محبت و خدمت به همسر خود و فدا کردن خود برای او پیشقدم باشد. اطاعت و تابعیت زن، پاسخ او به محبت و فداکاری شوهر است. شوهر نباید افسسیان ۵ : ۲۲ را همچون چوبی بر سر همسر خود بکوبد و بنا بر حکم خدا از او تسلیم و اطاعت مطالبه کند. مسیح با کلیسا چنین نکرد. ما هرگز بر اساس شریعت از مسیح اطاعت نمی‌کنیم و نمی‌توانیم بکنیم. بلکه اطاعت ما در واقع پاسخ ما به محبت و فداکاری مسیح است. در رابطه زن و شوهر در ازدواج نیز چنین است.

رابطه جنسی در ازدواج

کلام خدا در ادامۀ سخنش دربارۀ ازدواج به ابعاد فیزیکی و جنسی آن می‌پردازد (افسسیان ۵: ۲۸ – ۳۳). اینجا سخن از “یک تن” شدن مرد و زن است، که به پیدایش ۲: ۲۴ اشاره دارد. سپس می‌بینیم که دربارۀ رابطۀ زن و مرد همان گفته شده است که دربارۀ مسیح و کلیسا. چنانکه کلیسا بدن مسیح است، زن نیز بدن مرد است. این از آن روست که آنها در اتحادی عمیق، که حتی از ابعاد فیزیکی و جنسی برخوردار است، با هم یکی می‌شوند. 

پولس در اول قرنتیان ۷: ۳ – ۵ با صراحت بیشتر درباره رابطۀ جنسی در ازدواج سخن می‌گوید. در ترجمۀ هزارۀ نو می‌بینیم که عبارت “مرد را نیکوست که زن را لمس نکند” در گیومه قرار داده شده است. این بدان معناست که پولس اینجا در پاسخ به سؤالاتی که قرنتیان در نامه خود مطرح کرده بودند، یکی از گفته‌های آنان را نقل کرده است. عده‌ای از قرنتیان، احتمالا تحت تأثیر اعتقادات شبه ناستیکی، رابطه جنسی را گناه‌آلود تلقی می‌کردند و از آن حتی در چارچوب ازدواج اجتناب می‌نمودند. پولس گفته آنها را نقل کرده، آن را به نقد می‌کشد. او تأکید می‌کند که رابطه جنسی اگر در چارچوب ازدواج باشد، نه تنها گناه‌ نیست، بلکه نیکوست و برای اجتناب از گناه ضرورت دارد.  زن و شوهر موظفند این وظیفه زناشویی را نسبت به هم انجام دهند.

 پولس می‌گوید بدن زن تنها به خودش تعلق ندارد بلکه به شوهرش نیز، و بدن مرد نیز تنها به خودش متعلق نیست بلکه به همسرش نیز. البته در جهان آن روزگار، بخش اول گفته پولس، سخن چندان بدیعی نبود. ولی بخش دوم آن، یعنی اینکه بدن مرد تنها به خودش تعلق ندارد بلکه به همسرش نیز، کاملا انقلابی و جلوتر از زمان اوست. بنابراین، زن و شوهر باید نیازهای یکدیگر را از نظر جنسی ارضا کنند. آنها نباید یکدیگر را از رابطۀ زناشویی محروم نمایند. البته اجتناب از داشتن رابطه جنسی اگر برای مدت موقت و به منظور تمرکز بر دعا و عبادت باشد، نیکو و مجاز است. پس پولس سخن قرنتیان را کاملا رد نکرد، بلکه حقیقت آن را محدود به زمانهای خاص نمود.

پس در چارچوب خواندگی ازدواج، زن و مرد از این آزادی برخوردارند که از بدن یکدیگر لذت ببرند و با هم رابطۀ زناشویی داشته باشند. ولی خارج از ازدواج چنین نیست. بنابراین، می‌بینیم عملی واحد می‌تواند در چارچوب خواندگی خاصی درست باشد، ولی خارج از آن خواندگی، نادرست. لزوم برخورداری از خواندگی ازدواج برای داشتن رابطۀ جنسی، در این امر نیز آشکار است که این رابطه بنا به ماهیت و هدف خود به خواندگی دیگری می‌انجامد که همان خواندگی پدر بودن و مادر بودن است. 

معجزۀ بچه‌دار شدن

یکی از بزرگترین معجزات خدا که هر روز دربرابر چشمان ما رخ می‌دهد، معجزه تولد یک نوزاد است. در آبستن شدن یک زن و به دنیا آمدن یک نوزاد، انسانی نو پا به عرصه وجود می‌گذارد. این خداست که از طریق عشق و رابطۀ زناشویی یک زن و شوهر انسانی نو می‌آفریند (مزمور ۱۳۹: ۱۳). خدا که بخشنده حیات است در رابطۀ زناشویی و آبستن شدن زن و به دنیا آمدن بچه حضور دارد و عمل می‌کند.

بچه‌ها کاملاً وابسته و متکی به پدر و مادر هستند و این نمادی از اتکای ما به خداست. خدا از طریق پدر و مادر از بچه نگهداری می‌کند و نیازهای او را رفع می‌نماید. خواندگی پدر و مادر همین است که وسایلی در دست خدا برای خلق بچه‌ها و تدارک برای رفع نیازهای آنها باشند. این نیازها نه تنها نیازهای فیزیکی مانند خوراک و پوشاک و مسکن، بلکه نیازهای فکری، احساسی و ارتباطی بچه‌ها را نیز دربرمی‌گیرد. مسئولیت تعلیم و تربیت بچه‌ها در وهلۀ اول بر عهدۀ والدین است، و خدا از طریق آنها این نیاز بچه‌ها را نیز رفع می‌کند. بنابراین، خدا در خواندگی پدر و مادر پنهان است.

والدین در هدایت فرزندان خود به ایمان نیز مسئولیت و نقش بسیار مهمی دارند. در آبستن شدن یک زن و زاده شدن یک بچه موجودی ابدی به دنیا می‌آید که بالقوه شهروند آسمان است. مسئولیت تربیت این بچه برای چنان آیندۀ پرجلالی بر عهدۀ والدین است. کلام خدا در امثال ۲۲: ۶ می‌گوید: “جوان را در رفتن به راهی که درخور اوست تربیت کن، که تا پیری هم از آن منحرف نخواهد شد”. نیز در تثنیه ۴: ۹ می‌خوانیم: “فقط مراقب و بسیار مواظب خویشتن باشید، مبادا این چیزها را که چشمان شما دیده است از یاد ببرید، و مبادا اینها در همه ایام عمر شما از دل شما بیرون رود؛ آنها را به فرزندانتان و فرزندان فرزندانتان تعلیم دهید”. نیز تثنیه ۶: ۶ – ۷ می‌گوید: “این سخنان که من امروز تو را امر می‌فرمایم بر دل تو باشد. آنها را به دقت به فرزندانت بیاموز، و حین نشستن در خانه و رفتن به راه، و هنگام خوابیدن و برخاستن، از آنها گفتگو کن.”

مسئولیت رشد روحانی بچه در وهلۀ اول با پدر و مادر است و تنها در وهلۀ دوم با کلیسا و شبانان. خانواده مانند کلیسایی کوچک است که والدین شبان آنند. پدر و مادر اجازه ندارند مسئولیت تربیت فرزندان خود را چه به لحاظ اخلاقی و اجتماعی، و چه به لحاظ روحانی، به مدرسه و یا کلیسا واگذار کنند. کلام خدا از والدین می‌خواهد که با بچه‌های خود از کلام خدا و حقایق الهی سخن بگویند (تثنیه ۶: ۷). مشارکت روحانی در خانواده و دعا و خواندن کتاب‌‌مقدس با بچه‌ها از اهمیت بسیار برخوردار است و از مسئولیتهای عمدۀ پدر و مادر محسوب می‌شود.

اقتدار والدین را در این مورد نباید زیر پا گذاست. تنها استثناء در اینجا ایمان بچه به خداوند است (لوقا ۱۴: ۲۶). ولی حتی در این مورد نیز باید نهایت احتیاط را به خرج داد تا حکم خداوند در مورد احترام به پدر و مادر شکسته نشود (خروج ۲۰: ۱۲).

خواندگی به عنوان فرزند

همه از خواندگی پدر یا مادر بودن برخوردار نیستند، ولی همه پدر و مادری دارند. فرزند بودن، خواندگی بسیار مقدسی است با وظایف و مسئولیتهای خاص خودش. این خواندگی شامل چه کارهایی است؟ گریستن، بازی کردن، آموختن، اطاعت کردن، و هر چیز دیگری که بچه برای رشد خود انجام می‌دهد. آیا خدا در خواندگی به عنوان فرزند هم پنهان است؟ بله، خدا نه تنها پدر آسمانی، بلکه پسر خدا نیز هست. پسر خدا همچون بچه‌ای به این دنیا آمد و مطیع پدر و مادر خود شد. او سرچشمه، الگو و تقدیس‌کننده خواندگی به عنوان فرزند است.

همسایۀ بچه کیست و مسئولیت بچه در قبال او کدام است؟ همسایۀ بچه در وهلۀ اول پدر و مادر اویند، و مسئولیت او احترام و اطاعت از آنهاست (خروج ۲۰: ۱۲؛ افسسیان ۶: ۱ – ۳). تمام زندگی بچه‌ها به پدر و مادر بسته است و آنها بدن، ادامه حیات، و رشد خود را مدیون پدر و مادر و زحمات آنها هستند. والدین به خاطر جایگاه خود و به خاطر زحماتی که برای فرزندان خود می‌کشند، سزاوار احترام‌‌اند. این احترام در همه حال و با وجود همۀ ضعفها و کاستیهای پدر و مادر در خور آنهاست. در این مورد نباید به شخصیت یا تواناییهای آنها نگاه کرد، بلکه به جایگاه و مقام آنها.

 البته اگر پدر یا مادری به نیازهای بچه‌های خود رسیدگی نکنند، و یا با بچه‌های خود بدرفتاری کرده، به آنها آسیب برسانند، مشروعیت خود را به عنوان والدین از دست خواهند داد. در این خصوص ممکن است لازم باشد دیگران به دفاع از حقوق بچه‌ها و حمایت از آنها برخیزند. ولی اینها موارد خاص و حاد است. در وضعیت و شرایط عادی باید میان شخصیت و مقام والدین تمایز قائل شد و آنها را با وجود همۀ ضعفها و کاستیهایشان در مقام پدر و مادر گرامی داشت و حرمت نهاد.

این تمایز میان شخص و مقام در مورد همۀ خواندگیها صدق می‌کند. اختیارات و امتیازات خواندگیها و حضور خدا در آنها به جایگاه و مقام اشخاص مربوط است نه به شخص آنها و خصوصیات شخصی‌شان. برای مثال، یک قاضی ممکن است ضعفهای شخصی زیادی در رابطه با همسر و فرزندان خود داشته باشد، ولی وقتی بر مسند قضاوت می‌نشیند و در مقام قاضی حکمی صادر می‌کند، نمی‌توان به حکم او به خاطر آن ضعفهای شخصی بی‌اعتنایی کرد و آن را بی‌اعتبار به شمار آورد. همین در مورد پدر، رئیس اداره و شبان صدق می‌کند. آنها به خاطر جایگاه و مقامشان مستحق احترام و اطاعتند، هر اندازه که به لحاظ شخصی ضعیف باشند. در هر خواندگی، شخصی که خوانده شده گناهکاری بیش نیست که نیاز به فیض و آمرزش خدا دارد، ولی مقام او هدیه‌ای از جانب خداست که برای انجام کارکردی مهم در قلمرویی خاص به او بخشیده شده است.

رابطۀ بین فرزندان و والدین حتی بعد از بلوغ آنها نیز ادامه می‌یابد. تا زمانی که والدین زنده‌اند باید مورد احترام فرزندان باشند. البته این بدان معنا نیست که مردی ۳۵ ساله موظف است از پدر خود اطاعت کند. قطعاً او به عنوان شخصی بالغ می‌تواند و مجاز است برای زندگی خود تصمیم بگیرد. ولی حرمت و احترام به پدر برای او کماکان واجب است. فرزندان در مورد نگهداری از والدین خود نیز مسئولیتها و وظایفی دارند. پولس به هنگام بحث دربارۀ بیوه‌زنان در این مورد سخن می‌گوید. او اظهار می‌دارد که فرزندان در صورت لزوم باید با نگهداری از والدین خود دین خویش را به آنها ادا کنند (اول تیموتائوس ۵: ۴).

خیلی از والدین امروزه از اتکا به فرزندان خود اکراه دارند. آنها نمی‌خواهند به اصطلاح سربار فرزندان خود باشند. ولی اتکا داشتن بر یکدیگر اصل و اساس خانواده را تشکیل می‌دهد و نباید از آن شرمگین بود یا شانه خالی کرد. این جزئی از خواندگی خانواده است. پولس کسانی را که از مسئولیت نگهداری از والدین و رسیدگی به نیازهای آنها شانه خالی می‌کنند، سخت ملامت می‌کند: ” اگر کسی در پی تأمین معاش خویشان و بخصوص خانوادۀ خود نباشد، منکر ایمان است و پست‌تراز بی‌ایمان.” از زمینه آیه روشن است که مقصود پولس در اینجا در وهلۀ اول مسئولیت فرزندان در نگهداری از والدین است. البته نباید مشکلات ناشی از عدم رعایت حدود را در ارتباط با والدین مخصوصاً وقتی فرزندان خانواده تشکیل داده‌اند، نادیده گرفت. 

خیلی از والدین امروزه از اتکا به فرزندان خود اکراه دارند. آنها نمی‌خواهند به اصطلاح سربار فرزندان خود باشند. ولی اتکا داشتن بر یکدیگر اصل و اساس خانواده را تشکیل می‌دهد و نباید از آن شرمگین بود یا شانه خالی کرد. این جزئی از خواندگی خانواده است. پولس کسانی را که از مسئولیت نگهداری از والدین و رسیدگی به نیازهای آنها شانه خالی می‌کنند، سخت ملامت می‌کند: ” اگر کسی در پی تأمین معاش خویشان و بخصوص خانوادۀ خود نباشد، منکر ایمان است و پست‌تراز بی‌ایمان.” از زمینه آیه روشن است که مقصود پولس در اینجا در وهلۀ اول مسئولیت فرزندان در نگهداری از والدین است. البته نباید مشکلات ناشی از عدم رعایت حدود را در ارتباط با والدین مخصوصاً وقتی فرزندان خانواده تشکیل داده‌اند، نادیده گرفت. 

اقتدار خواندگی در خانواده 

هر چند در هر خواندگی اقتداری وجود دارد ولی این اقتدار هدف خواندگی را تشکیل نمی‌دهد. بلکه چنانکه گفتیم مقصود از خواندگی این است که اشخاص از طریق محبت و خدمت به همسایه مجرای عمل خدا در تدارک او برای رفع نیازهای خلقت باشند. در پاسخ به این محبت و خدمت متقابل است که اشخاص در خواندگیهای مختلف از یکدیگر اطاعت می‌کنند و یکدیگر را حرمت می‌نهند. به عبارت دیگر، آنچه در مورد رابطه زن و شوهر گفته شد در مورد رابطه فرزندان و والدین، و به واقع در مورد همۀ خواندگیهای دیگر نیز تا حد زیادی صادق است. هر چه پدر و مادری فرزندان خود را بیشتر محبت و خدمت کنند، بیشتر مورد احترام و اطاعت آنها خواهند بود. هر چه حاکمی شهروندان خود را بیشتر خدمت کند، آنها با میل و رغبت بیشتر از او فرمان خواهند برد. البته پر واضح است که در جهانی سقوط کرده، فرزندان ناخلف و شهروندان یاغی و افسارگسیخته هم وجود دارند. نیز آشکار است که در چنین جهانی، بسیاری نسبت به خواندگیهای خود گناه می‌ورزند و از انجام وظایف خود قاصر می‌آیند. ولی این سبب نمی‌شود که نظام خواندگیها اعتبار خود را از دست بدهد.