Free ebook download

آزادی تعالی‌بخش

این فیلم بر اساس زندگی دهقانی اتریشی به نام «فرانس یگراشتتر» ساخته شده

نقدی بر مسیح کیهانی – قسمت هشتم

آیا اندیشه کیهانى به تجسم مسیح باور دارد؟ به واقع تجسم مسیح به چه معناست؟

آیه‌ای معروف با تفسیری غلط!

زمانی که هنوز اسقف کلیسا بودم، در مصاحبه با روحانیونی که برای مشاغل مختلف کلیسایی داوطلب می‌شدند، سؤال می‌کردم: «اگر قرار بود به جزیره‌ای دورافتاده بروید، کدام فصل از کتاب‌مقدس را همراه می‌بردید؟» برای اینکه سؤالم جالب‌تر شود اضافه می‌کردم: «حالا فرض کنید رومیان ۸ را...

من همراه شما هستم

تسلی‌بخش‌ترین کلام برادر یا خواهری مسیحی که شما را در زمان سختی یا آزمایش تسلی داده است چیست؟ اینکه «خدا خوب است؟» «این ارادۀ او برای شماست؟» «من برایت دعا می‌کنم؟» اگرچه این جملات، بسته به شرایط، مناسبند، اما ممکن است راه دیگری نیز وجود داشته باشد که ما می‌توانیم...

نقدی بر مسیح کیهانی – قسمت هفتم

آیا اندیشه کیهانى به تجسم مسیح باور دارد؟ به واقع تجسم مسیح به چه معناست؟

مقدمه:

آیا مسیحی باید به کشور خود عشق بورزد و نسبت به آن احساس مسئولیت کند، یا اینکه باید به عنوان کسی که شهروند آسمان است، نسبت به کشور زمینی بی‌تفاوت و لاقید باشد؟  آیا خدا از ما مسیحیان انتظار دارد وظایف شهروندی خود را نسبت به مملکتی که در آن زندگی می‌کنیم جدی بگیریم و به دقت به آنها عمل کنیم، یا اینکه با ایمان آوردن به مسیح و عضویت در جامعۀ نوین خدا، دیگر از انجام این وظایف و مسئولیتها معاف هستیم؟ آیا عمل مسئولانه به این وظایف، صرفاً یک وظیفۀ اجتماعی و قانونی است، یا اینکه از وظایف اخلاقی و حتی دینی ما نیز به شمار می‌آید و ما نه تنها به حکومت و دولت متبوع خود، بلکه به خدا نیز در مورد انجام یا عدم انجام آنها پاسخگو هستیم؟ بعلاوه، مسئولیت ما به عنوان شهروندان مسیحی تا کجاست؟ آیا مسیحی باید مالیات بپردازد؟ آیا مسیحی باید در انتخابات شرکت کند و رأی بدهد؟ آیا مسیحی می‌تواند کاندید نمایندگی مجلس باشد؟ آیا مسیحی موظف است به خدمت سربازی برود؟ و اگر به میدان جنگ اعزام شد، آیا موظف و یا حتی مجاز است، ولو برای دفاع از میهن، دشمن را هدف تیر خود قرار دهد؟ آیا اطاعت و فرمانبرداری شهروند مسیحی از حکومت خود مطلق است و یا اینکه در مواردی مجاز است از این اطاعت سر باز زند؟

بسیاری از مسیحیان از درک درستی در مورد مسئولیتهای اجتماعی خود برخوردار نیستند. بسیاری بر این اساس که هیچ حکومتی حکومت مسیحی نیست، عشق به میهن را بر خلاف عشق و وفاداری نسبت به خدا تلقی می‌کنند و بر آنند که نقش مسیحی نسبت به جامعه و حکومت، اگر بتوان چنین نقشی برای او متصور شد، صرفاً نقشی انتقادی و منفی است. بسیاری حتی این نقش انتقادی را نیز ناممکن می‌شمارند. به اعتقاد اینان اگر خود مسیحیان قادر به نگاه داشتن شریعت و قوانین خدا نیستند، چگونه می‌توانند از غیرمسیحیان که بیشتر افراد جامعه را تشکیل می‌دهند، چنین انتظاری داشته باشند؟ مسیحی ممکن است بر اساس باورهای دینی خود بر این اعتقاد باشد که سقط جنین درست نیست، ولی چگونه می‌تواند این نظر خود را به کسانی که از باورهای دینی او برخوردار نیستند تحمیل کند؟

خواندگی به عنوان عضو جامعه

آموزۀ خواندگی می‌تواند به درک ما از مسئولیت اجتماعی مسیحی کمک بسیار کند. جامعۀ مدنی یکی از قلمروهای خواندگی را در کنار خانواده، کار، و کلیسا تشکیل می‌دهد. هر مسیحی خوانده شده است تا شهروند حکومت و مملکتی خاص باشد. او با انجام وظایف شهروندی خود وسیله‌ای در دست خدا برای رفع نیازهای هموطنان خویش است. مسیحی نیز در کنار غیرمسیحیان در مملکتی واحد زندگی می‌کند و از همان مسئولیتهای مدنی و قانونی برخوردار است. خدا از طریق حکومتها و نهادهای اجتماعی و فرهنگی برای خلقت خویش تدارک می‌بیند و نیازهای آدمیان را رفع می‌کند. هرچند نظام خواندگی در قلمروی جامعه نیز مانند قلمروهای دیگر سقوط کرده و دچار اعوجاج و خرابیهای بسیار شده است، ولی خدا هنوز بر آن حاکم و در آن فعال است و هنوز از طریق نظام خواندگیها نیازهای آدمیان را به لحاظهای مختلف رفع می‌کند. بعلاوه او در مسیح در کار احیا و بازسازی نظام اجتماعی است و از این رو مؤمنان به مسیح از این خواندگی برخوردارند تا با شرکتی نقادانه در این نظام نه تنها وسایلی در دست خدا برای رفع نیازهای دیگر آدمیان باشند، بلکه آنان از این امتیاز و مسئولیت خاص نیز برخوردارند تا همچون نور و نمک در جهت احیای نظام اجتماعی در انطباق با قوانین الهی و ارزشهای پادشاهی خدا بکوشند. مؤمن به مسیح همانگونه که به عنوان یک پزشک در قلمروی کار و به عنوان یک پدر در قلمروی خانواده به محبت و خدمت به همسایۀ خود و رفع نیازهای او مشغول است، همچنین می‌تواند به عنوان یک نماینده مجلس یا وزیر دولت یا وکیل دادگستری در جهت رفع نیازهای همسایگان کوشا باشد. بعلاوه، عضویت در پادشاهی آسمان او را از عمل به تعهدات خود نسبت به حکومت زمینی، همچون پرداخت مالیات یا رأی دادن در انتخابات یا رعایت قوانین رانندگی، معاف نمی‌دارد. مسیحی در آنِ واحد عضو دو پادشاهی است، یکی پادشاهی آسمان و دیگری کشور متبوع خود. 

بعلاوه، حفظ قوانین خدا بر همۀ انسانها حتی آنان که او را نمی‌شناسند واجب است، زیرا شریعت خدا و قوانین الهی به صورت وجدان اخلاقی در درون همۀ انسانها به ودیعه گذاشته شده است. چنانکه پولس می‌گوید:  “براستی وقتی غیریهودیان که شریعت ندارند، اصول شریعت را بنا به طبیعت به جا می‌آورند، آنان هرچند فاقد شریعتند، لیکن خود برای خویشتن شریعتی هستند. زیرا نشان می‌دهند که عمل شریعت بر دلشان نگاشته شده است، چنانکه وجدانشان گواهی می‌دهد و افکارشان در برابر هم، یا آنان را متهم می‌کند یا تبرئه می‌نماید” (رومیان ۲: ۱۴- ۱۵). غیرمسیحیان با اینکه از شریعت مکشوف خدا در کلامش برخوردار نیستند، ولی در قلب خود از نوعی حساسیت اخلاقی برخوردارند. وجدان همۀ آدمیان آنها را از انجام برخی کارها منع و به انجام برخی دیگر مکلف می‌سازد. هرچند این وجدان در اثر سقوط انسان در گناه آلوده شده و همیشه به درستی عمل نمی‌کند، ولی هنوز تا حد زیادی قادر به هدایت انسان به لحاظ اخلاق فردی و اجتماعی است. این اصول اخلاقیِ وجدانی مبنای آنچه را که در الهیات مسیحی “قانون طبیعی” خوانده می‌شود، تشکیل می‌دهد. منظور از قانون طبیعی قانونی است که انسان نه بر مبنای مکاشفه خاصِ خدا در کلامش بلکه بنا به طبیعتِ خود (آیۀ ۱۴) از آن آگاه است.

البته هیچ انسانی قادر نیست با نگاه داشتن این قانون طبیعی در حضور خدا پارسا شمرده شود و نجات بیابد، زیرا هیچ انسانی قادر نیست به اندازه کافی بدان عمل کند. برعکس، برخورداری از این قانون طبیعی سبب می‌شود که انسان در حضور خدا هیچ عذری نداشته باشد (رومیان ۱: ۲۰). همۀ آدمیان در همۀ فرهنگها، خواه یهود و خواه غیریهود، به آمرزش الهی نیازمندند، که فقط در انجیل یافت می‌شود. ولی شریعت خدا به صورت قانون طبیعی حتی در جوامعی که خدا را نمی‌شناسند وجود دارد و شهروندان این جوامع را به لحاظ اخلاقی مسئول و مکلف می‌سازد. به طور کلی، اصلاحگران به سه کارکرد مختلف برای شریعت قائل بودند. ۱) محدود کردن شرارت و گناه تا انسانها بتوانند در جامعه با هم در صلح و امنیت زندگی کنند (کارکرد مدنی شریعت). ۲) آگاه کردن انسانها از گناه و نیازشان به توبه و آمرزش الهی (کارکرد الهیاتی شریعت). ۳) هدایت و راهنمایی مؤمنان به مسیح در زندگی مطابق با ارادۀ خدا (کارکرد تعلیمی شریعت). کارکرد نخست مبنایی برای نقد اجتماعی مسیحی فراهم می‌آورد. مسیحیان می‌توانند بر این اساس در ارتباطشان با حکومت و شهروندان غیرمسیحی به استدلال و نقد اخلاقی و اجتماعی دست بزنند.

البته در جهان امروز اغلب ادعا می‌شود که اخلاقیات نسبی است و اصول اخلاقی عینی و مطلق وجود ندارد. قوانین اخلاقی بنا بر این دیدگاه برساختۀ جوامع و فرهنگهای گوناگونند و هیچ نظام اخلاقی عمومی و جهانشمول وجود ندارد که همه بدان استناد کنند. ولی واقعیت این است که با وجود همۀ تفاوتهایی که میان جوامع و فرهنگهای مختلف وجود دارد، همۀ جوامع کمابیش به نوعی اخلاقیات عینی باور دارند. همۀ جوامع از حساسیت اخلاقی خاص نسبت به مسائل جنسی برخوردارند. همه دارای قوانینی بر ضد دزدی و قتل هستند. همه ارزشهای خانوادگی را به شدت پاس می‌دارند. بنابراین زمینۀ مشترک بزرگی در این مورد میان مسیحی و غیرمسیحی وجود دارد که امکان نقد اخلاقی و اجتماعی را برای مسیحیان فراهم می‌آورد. البته اخلاق طبیعی و وجدان اخلاقی بشر در اثر گناه سقوط کرده و در بسیاری موارد قادر به هدایت اخلاقی درست انسان نیست. به همین دلیل مسیحیان که از مکاشفه خاص ارادۀ خدا در مسیح و در کتاب‌مقدس برخوردارند در جایگاه ممتازی برای هدایت جامعه به سوی رفتار اخلاقی درست قرار دارند.

اینکه ملتها و حکومتها از قوانین مدنی برخوردارند، چنانکه قلمروی روحانی از قوانین الهی، خود مصداقی است دیگر از این حقیقت که قلمروی روحانی به یک معنا در پس قلمروی زمینی پنهان است. البته این دو نوع قانون یکی نیستند، ولی به هم مربوطند. قوانین بشری اقتدار خود را از قانون خدا به عاریت می‌گیرند. به عنوان مثال، این قانون که عبور از چراغ قرمز در رانندگی ممنوع است در هیچ کجای کتاب‌مقدس نیامده بلکه قانونی است کاملاً بشری و قراردادی. در عین حال این قانون ریشه در حکم خدا به اطاعت از قدرتهای حاکم و محبت به همسایه دارد. 

تصویری از فیلم «ستیغ هک‌سا»

خواندگی حکومت و مسئولیت مسیحیان

خدا انسان را موجودی اجتماعی خلق کرده است تا در رابطه با دیگر انسانها زندگی کند و جامعه و فرهنگ بوجود آورد. شرکت فعال مسیحی در جامعه و فرهنگی که خدا او را در آن قرار داده است، جزئی ضروری و بس مهم از خواندگی او را تشکیل می‌دهد. بعلاوه، جوامع بشری به حکومت، قوانین مدنی، و مراجع قانونی نیاز دارند. احراز و انجام وظیفه در چنین مناصب و مقام‌هایی خواندگی موجه و شایسته‌ای برای مسیحیان به شمار می‌آید. از طرف دیگر، همه مؤمنان به مسیح از این خواندگی مهم برخوردارند که تسلیم و مطیع این مقامات حکومتی و مراجع قانونی باشند.

کلام خدا در رومیان ۱۳: ۱- ۷ خواندگی حکومت و لزوم اطاعت از آن را بروشنی بیان می‌دارد:

هر کس باید تسلیم قدرتهای حاکم باشد، زیرا هیچ قدرتی جز از سوی خدا نیست. قدرتهایی که وجود دارند از جانب خدا مقرر شده‌اند. پس آن که بر علیه قدرتی عصیان کند، در حقیقت علیه آنچه خدا مقرر کرده عصیان ورزیده است؛ و آنان که چنین می‌کنند، مجازات را برای خود می‌خرند. زیرا راستکرداران از حکمرانان هراسی ندارند، اما خلافکاران از آنها می‌ترسند. آیا می‌خواهی از صاحب‌قدرت هراسی نداشته باشی؟ آنچه را که درست است انجام بده که تو را تحسین خواهد کرد. زیرا خدمتگزار خداست تا به تو نیکویی کند. اما اگر مرتکب کار خلاف شوی بترس زیرا شمشیر را بی‌جهت حمل نمی‌کند. او خدمتگزار خدا و مجری غضب است تا کسی را که مرتکب کار خلاف شده است، کیفر دهد. پس آدم باید نه تنها برای پرهیز از غضب بلکه به سبب وجدان خود نیز تسلیم قدرتها باشد. به همین سبب نیز مالیات می‌پردازید. زیرا صاحبان قدرت که تمام وقت خود را وقف کار حکومت می‌کنند، خدمتگزاران خدایند. دین خود را به همگان ادا کنید. اگر مالیات است، مالیات بدهید. اگر خراج است، خراج بپردازید. اگر احترام است، احترام بگذارید.

رومیان ۱۳: ۱- ۷

اینجا می‌بینیم که همۀ مراجع قدرت از سوی خدا مقرر گردیده‌اند و خدمتگزار اویند تا نظمی عادلانه را در جامعه برقرار کرده، خلافکاران را مجازات کنند و نیکوکاران را پاداش دهند. از آنجا که تنها خدا از اقتدار مطلق برخوردار است، بنابراین، همۀ قدرتهای پایینتر اقتدار خود را از او وام می‌گیرند و باید تسلیم و مطیع اقتدار برتر او بوده، مطابق با قوانین او حکم برانند. 

ولی آیا مسیحی می‌تواند سرباز ارتش یا افسر پلیس باشد؟ و آیا در صورت احراز چنین مقاماتی می‌تواند به خشونت متوسل شود و مثلاً به سوی دشمن و یا شخصی که دست به عمل خلاف قانون می‌زند شلیک کند؟ و آیا مسیحی می‌تواند قاضی دادگستری باشد و حکم به مجازات خلافکاران داده، آنها را به مرگ و یا حتی حبس محکوم کند؟ پر واضح است که پاسخ به چنین سؤالاتی به هیچ وجه آسان نیست و نظرات مختلفی در این خصوص در میان مسیحیان وجود دارد. درک درست آموزۀ خواندگی مبنای مناسبی برای یافتن پاسخ درست به سؤالات فوق در اختیار ما می‌گذارد.

 لوتر در جزوه‌ای که در این خصوص به نگارش درآورده، این موضوع را مورد بررسی قرار می‌دهد. بسیاری از مسیحیان به دنبال آشنایی تازه با کتاب‌مقدس در دورۀ اصلاحات کلیسا به سرعت به این باور رسیده بودند که چون مؤمنان به مسیح موظفند دشمنان خود را محبت کنند، پس نمی‌توانند و نباید در ارتش خدمت نمایند. نیز چون از آنان انتظارمی‌رود گناهکاران را ببخشند، پس نمی‌توانند شغل قضاوت را اختیار کنند، زیرا در آن صورت مجبور به مجازات خلافکاران خواهند بود. لوتر در پاسخ به چنین نظریاتی می‌پرسد آیا خدا این اختیار را دارد که جان کسی را بگیرد یا گناهکاری را مجازات کند؟ و پاسخ او این است که البته، او این اختیار را دارد. او سپس تأکید می‌کند که سرباز یا قاضی وقتی در خواندگی خود در مقام سرباز یا قاضی عمل می‌کند خدمتگزار خداست و به نمایندگی از او عمل می‌کند. درواقع خداست که از طریق آن سرباز جان کسی را می‌گیرد و یا خلافکاری را مجازات می‌کند. بنابراین، به اعتقاد اصلاحگران، مسیحی می‌تواند در چنین مقاماتی خدمت کند. او با دفاع از کشور خود به عنوان یک سرباز و با محکوم کردن و مجازات خلافکاران در مقام یک قاضی در واقع همسایۀ خود را محبت و خدمت می‌کند و عاملی در دست خدا برای برقراری نظمی عادلانه در جامعه است. 

با وجود این، او با انجام کارهای فوق بر خلاف حکم محبت به دشمن و بخشیدن شخص خطاکار عمل نکرده است. اینجا آموزۀ خواندگی به یاری ما می‌آید. آن سرباز یا قاضی کماکان باید در روابط شخصی خود دشمنان خویش را محبت کند و کسانی را که به او خطا می‌ورزند، ببخشد. اما در مقام خود به عنوان سرباز یا قاضی مختار و موظف است به عنوان خدمتگزار خدا و به نمایندگی از او “شمشیر” را در جای درست و به طرز درست به کار ببرد. پرواضح است که قید “در جای درست” و “به طرز درست” در اینجا بسیار حائز اهمیت است. آنچه در این قسمت مورد تأکید ماست این نکتۀ مهم است که سرباز و قاضی در انجام وظیفه خود در مقام سرباز و قاضی نه به طور شخصی بلکه به عنوان عامل اجرای قانون عمل می‌کنند. آنانی از ما که از چنین خواندگی برخوردار نیستیم، اجازه نداریم قانون را به دست خود بگیریم و شخصاً به مجازات خلافکاران اقدام نماییم. پولس چند آیه قبل از متن نقل شده دربالا که در آن به اجرای غضب خدا به دست صاحبان قدرت اشاره شده است، چنین می‌گوید:

به هیچ‌کس به سزای بدی، بدی نکنید … ای عزیزان، انتقام مگیرید، بلکه آن را به غضب خدا واگذارید. زیرا نوشته شده که خداوند می‌گوید: “انتقام از آنِ من است؛ من هستم که سزا خواهم داد. برعکس، “اگر دشمنت گرسنه است به او خوراک بده، و اگر تشنه است به او آب بنوشان! اگر چنین کنی، اخگرهای سوزان بر سرش خواهی انباشت.” مغلوب بدی مشو بلکه بدی را با نیکویی مغلوب ساز”. 

ما اجازه نداریم به طور شخصی انتقام بگیریم. نیازی هم به این کار نیست، زیرا خداست که در دفاع از ما و در اجرای عدالت انتقام خواهد ستاند. و در چند آیۀ بعد، پولس بیان می‌دارد که او چگونه این کار را خواهد کرد: از طریق خواندگی مراجع قدرت که مجری غضب خدا هستند. اینکه نظام قانونی حاکم بر ممالک و چگونگی اجرای غضب خدا در مجازات گناهکاران تا چه حد باید با توجه به ظهور رحمت و بخشش خدا در مسیح متبدل و تلطیف شود، موضوع دیگری است که بحث دربارۀ آن در این مقاله کوتاه نمی‌گنجد. 

تا کجا باید از مراجع قدرت اطاعت کرد؟

سؤال مهمی که در اینجا پیش می‌آید این است که آیا اطاعت از مراجع قدرت مطلق است؟ آیا مسیحیان موظفند در هر شرایطی و به هر قیمتی از مراجع اطاعت کنند؟ اگر حاکمی، به ظلم و ستم بر مردم دست بزند یا قانونی بر خلاف کلام خدا باشد، تکلیف مسیحی چیست؟ بسیاری از حکومتهای ستمگر با استناد به رومیان ۱۳ از مسیحیان انتظار اطاعت مطلق دارند. و برخی مسیحیان نیز بر اساس این قسمت هر نوع مخالفت و انتقادی را از حکومت و قانون نادرست و برخلاف کلام خدا تلقی می‌کنند.

ولی چنانکه پیشتر نیز اشاره شد اقتدار هیچ حکومت و حاکمی مطلق نیست. حکومتها اقتدار خود را از خدا وام می‌گیرند و فقط در مقام خدمتگزار خدا و در چارچوب قوانین او می‌توانند انتظار اطاعت از مردم داشته باشند. اگر حاکمی از مسیحیان بخواهد تا کاری را که آشکارا بر خلاف ارادۀ خدا و وجدان اخلاقی مسیحی است انجام دهند، آنها موظف به اطاعت از خدا و مجاز به نافرمانی از حاکم هستند. در کتاب اعمال رسولان می‌خوانیم که وقتی شورای عالی یهود شاگردان را از سخن گفتن دربارۀ عیسی منع می‌کند، پاسخ آنها این است که خدا را باید بیش از انسان اطاعت کرد (اعمال ۴: ۱۸ – ۲۰). اگر حکومتی به جای محبت و خدمت به مردم، بر آنها ظلم و ستم روا دارد و به وضع قوانین ناعادلانه مبادرت ورزد و در برابر انتقادات و اعتراضات مردم بی‌اعتنا باشد، مشروعیت خود را از دست می‌دهد زیرا دیگر به عنوان خدمتگزار خدا و در جهت برقراری نظم عادلانه در جامعه عمل نکرده است.

خود کتاب‌مقدس مبنایی برای نقد سیاسی به ما می‌دهد. وقتی قوم یهود از سموئیل می‌خواهند تا پادشاهی بر آنها نصب کند، او در عین تسلیم به خواست آنها بر خلاف میل خود، در مورد راه و رسم نادرست و گناه‌آلود چنین پادشاهان زمینی به آنها هشدار می‌دهد:

رسم پادشاهی که بر شما حکم خواهد راند این خواهد بود که پسرانتان را گرفته، ایشان را بر ارابه‌هایتان خواهد گماشت و سواران خود خواهد ساخت و پیشاپیش ارابه‌های او خواهند دوید. و برای خود سرداران هزارها و سرداران پنجاه‌ها برخواهد گماشت، و برخی را برای شخم‌ زدن زمینش و برداشت محصولش، و برای ساختن جنگ‌افزارها و لوازم ارابه‌هایش تعیین خواهد کرد. دخترانتان را نیز برای عطرکشی و آشپزی و نانوایی خواهد گرفت. و بهترین مزرعه‌ها و تاکستانها و باغهای زیتون شما را گرفته، به درباریان خود خواهد داد. ده‌یک غله و تاکستانهای شما را خواهد گرفت و به خواجه‌سرایان و درباریان خود خواهد بخشید … ده‌یک گله‌هایتان را خواهد گرفت و خودتان نیز غلامان او خواهید شد. در آن روز از دست پادشاه خود که برای خویشتن برگزیده‌اید، فریاد بر خواهید آورد (اول سموئیل ۸: ۱۱- ۱۸).  

انبیای کتاب‌مقدس پادشاهان یهود را به خاطر بی‌اعتنایی به فرامین الهی و ظلم و ستم بر مردم اغلب مورد انتقاد قرار می‌دادند. اینکه پادشاه و قدرتهای حکومتی در میان قوم خدا می‌بایست تحت قانون الهی و در انطباق با آن حکومت کنند از وجوه امتیاز منحصربه فرد حکومت اسرائیل در میان حکومتهای ایام باستان است که در آنها پادشاه یا امپراطور از خدایان تلقی می‌شد و بالاتر از قانون قرار می‌گرفت. الگوی حکومت در کلام خدا و رویکرد نقادانه انبیای اسرائیل بی‌شک الگویی مناسب برای نقد حکومتهای امروزین در اختیار ما می‌گذارد. البته این بدان معنی نیست که مسیحیان مجازند به دلخواه خود و هر جا که به گمان آنها قانونی غیرعادلانه بود، از اطاعت سرباز زنند. حقیقت این است که حکومت کاملی در جهان وجود ندارد که همیشه و در همۀ موارد مطابق ارادۀ خدا و قوانین کلام او و یا حتی قانون طبیعی عمل کند. بعلاوه، تفسیر ما از کتاب‌مقدس و قضاوت ما دربارۀ درست یا نادرست بودن قوانین نیز از شخص تا شخص و از گروه تا گروه ممکن است متفاوت باشد. به طور کلی کلام خدا مؤمنان را به تسلیم و اطاعت از قانون و حفظ نظم اجتماعی و احترام به مراجع قدرت فرامی‌خواند. مسیحیان می‌توانند تنها در مواقع استثنائی و به عنوان آخرین راه حل و آن هم نه به صورت فردی، به نافرمانی مدنی توسل جویند. بعلاوه آنان که به خاطر ندای وجدان و یا اطاعت از فرامین کلام خدا، خود را ناگزیر از نافرمانی مدنی می‌بینند، باید آماده باشند تا مجازات آن را نیز متحمل شوند.