یوهان سباستیان باخ
شاید در تاریخ موسیقی کمتر کسی را بتوان یافت که از نظر اهمیت و تأثیرگذاری، همسنگ و همشأن یوهان سباستیان باخ باشد. او در عین حال، یکی از پرکارترین موسیقیدانان تاریخ موسیقی نیز هست که بیش از ۱۱۰۰ اثر در فرمهای گوناگون موسیقی از او بر جای مانده است. (سوای اینها، باخ آثار دیگری را نیز خلق کرده، که به دلایلی مختلف از بین رفتهاند). او بیش از ۲۰۰ کانتات (فرمی از موسیقی آوازی و ارکستری)، آثار متعددی برای سازهای مختلف چون ویلن، ویلنسل، کلاوسن، ارگ و سازهای دیگر خلق کرده و کارهای ارکستری او نیز شاهکارهای بیبدیل تاریخ موسیقی هستند. باخ را به عبارتی بنیانگذار موسیقی علمی میدانند و نظم ریاضی پیچیدهای که بر آثار او حاکم است و پیچیدگیهای تکنیکی آثار او، به موسیقیاش جنبهای منحصر به فرد میبخشند. او استاد هارمونی و کنترپوان است و فرمهای موسیقی زمان خود را نیز تکاملی نو میبخشد. استادان بزرگ موسیقی پس از او، چون موتزارت، هایدن و بتهوون از او عمیقأ تأثیر گرفتهاند و هر آهنگساز جدی، ناگزیر از شناخت عمیق موسیقی وی است. بتهوون در مورد او میگوید که باخ اقیانوسیست که گنجایش هر میزان موسیقی را که بتوان تصور کرد، دارد. فضاپیمای voyager که فضای لایتناهی را سالهاست که با هدف کشف ناشناختهها و احیاناً روبهرو شدن با نمایندگان تمدنی هوشمند در سیارات دیگر میپیماید، لوحی طلایی را با خود حمل میکند که مهمترین ویژگیهای سیارۀ زمین و تمدن انسانی را در خود دارد، که دو قطعه از باخ به عنوان نمونههایی از نبوغ بشر در عالم موسیقی جزو محتویات آن است. در مورد ویژگهای موسیقی باخ بسیار میتوان گفت اما در این گفتار میخواهیم در مورد آثار مذهبی باخ و اهمیت آن کمی سخن بگوییم.
یوهان سباستین باخ در سال ۱۶۸۵ در شهر آیزناخ آلمان چشم به جهان گشود و پس از ۶۵ سال زندگی پربار، در سال ۱۷۵۰ در لایپزیگ چشم از جهان فرو بست. او شخصی عمیقاً مذهبی بود و هدف زندگی خود را آفرینش موسیقی برای جلال خدا میدانست. در نتیجه، بخش اعظم آثار او، آثار مذهبی بوده و حتی دیگر آثار او که صرفاً آثار ارکستری و سازی هستند، عمیقاً رنگ و بوی مذهبی داشته و فضای روحانی خاصی بر آنها حاکم است. باخ در سنت کلیسایی لوتری رشد و نمو کرد و نگرش او به موسیقی کلیسایی، عمیقاً ملهم از سنن کلیسای لوتری بود. در کل در تفکر لوتر، موسیقی اهمیت و جایگاه خاصی داشت. لوتر خود سازِ لوت مینواخت و سرود میسرود و علاقۀ زیادی به موسیقی داشت. برخلاف کالوین که دیدگاه چندان مثبتی نسبت به موسیقی نداشت، لوتر موسیقی را ابزار مهمی در برانگیختن احساسات روحانی انسان میدانست و بر این باور بود که انسانها باید احساسات روحانی خود را در قالب موسیقی بیان کنند. همانگونه که لوتر با ترجمۀ عهدجدید به زبان آلمانی گام مهمی در دسترسیپذیرساختن کلام خدا برای تودۀ مردم برداشت و بدینسان راه را برای همهگیر شدن جنبش پروتستان هموارتر ساخت، در عین حال، او استفاده از زبان آلمانی را در پرستش کلیسایی تشویق میکرد و خصوصاً تأکید داشت که مردمِ عادی با خواندن سرودهای روحانی به زبان مادری خودشان بیشتر در حیات کلیسایی درگیر میشوند و از ناظرانِ منفعلِ مراسم، به شرکتکنندگان فعال در آن تبدیل میشوند. این نگرش لوتر در مورد موسیقی کلیسایی بهتدریج به سنتی زنده در کلیسای لوتری تبدیل شد. باخ در چنین سنت کلیساییای بالیده بود، اما این او بود که موسیقی کلیسایی را به اوج و پختگی رساند و نبوغ موسیقایی خود را در راه اعتلای این هدف قرار داد. به عبارتی باخ را میتوان بهکمالرساننده و اعتلابخش موسیقی کلیسایی پروتستان دانست.
نکتۀ مهمی که در موسیقی باخ وجود دارد این است که او بر اساس درک لوتری خود از اهمیت احساسات در زندگی روحانی و از سوی دیگر نقش موسیقی در برانگیختن این احساسات، تمام تلاش خود را میکند تا با موسیقی خود متعالیترین عواطف بشری را نسبت به خدا در انسان برانگیزد. موسیقی یکی از انتزاعیترین هنرهاست و در وهلۀ اول با احساسات انسان سر و کار دارد، و باخ هنر استفاده از این ابزار را در جهت پدید آوردن فضاهایی که بیشترین تأثیر روحانی را در انسان پدید آورد، میداند و از همۀ فرمهای موسیقی استفاده میکند تا این هدف را محقق سازد.
باخ کانتاتهای روحانی بسیاری برای مراسم کلیسایی و مناسبتهای روحانی مختلف تصنیف نمود. در زمان باخ، در برخی کلیساهای لوتری، کانتاتی در ارتباط با یک موضوع روحانی و با توجه به مناسبتهای زمانی، مانند کریسمس یا عید قیام، تصنیف شده و پیش از موعظه در کلیسا به اجرا درمیآمد، که باخ چند صد کانتات بدین سیاق تصنیف نمود که ۲۰۰ نمونه از آنها باقیست. باخ همچنین دو پاسیون نیز خلق نمود. پاسیون فرمی موسیقاییست که به رنجها و مصائب و مصلوب شدن مسیح میپردازد، و دو پاسیون “یوحنا” و “متا”ی باخ شاهکارهایی فراموشنشدنی در بیان مصائب مسیح محسوب میشوند. نکتهای که در اینجا در مورد کانتاتها و پاسیونهای باخ میخواهیم مطرح کنیم، درک عمیق باخ از حقایق روحانی عمیقی است که در این آثار سعی در بیان موسیقاییشان دارد. برای مثال، پاسیون یوحنا این گونه آغاز میشود: ابتدا سازهای زهی نغمهای غمناک را مینوازند که اضطراب و آشفتگی در آن موج میزند و به شکلی انسانیت مسیح و رنجی که باید با آن روبهرو شود، به روایت میکشند، و سپس در فضایی مواج و معلق، فلوتها به شکلی سوزناک به صدا درمیآیند که به نوعی آغاز رنجهای مسیح بر صلیب هستند. (الیوت گاردنر از شارحان برجستۀ باخ، آوای این فلوتها را به فرو رفتن میخ در بدن انسان تشبیه میکند)، و ناگهان در این فضای حزنانگیز، گروه کر کلمات شکوهمند و تکاندهندهای را میسراید که اعلان الوهیت و ظفرمندی عیسی بر مرگ و جهان است. تضاد آشکاری که بین شروع حزنانگیز این اثر و ترنم پرشکوه گروه سرایندگان وجود دارد در واقع بیان حقیقت انسانیت و الوهیت مسیح است که یکجا و در کنار هم دیده میشوند و از نظر موسیقایی، ترکیب زیبا و تأثربرانگیزی را پدید میآورند. این ترکیبِ متضاد ولی بهشدت گوشنواز، در سرتاسر این اثر دیده میشود. رنج و درد مسیح نیز در این اثر با بیان موسیقایی عمیقی علو و اعتلا مییابد و جنبۀ الهی پیدا میکند. در واقع در اکثر آثار باخ شاهد بیان موسیقایی حقایق روحانی و الهیاتی هستیم ولی به گونهای که لذت زیباییشناختی عمیقی را نیز در شنونده پدید میآورد. در پاسیون یوحنا همچنین تضادی که بین ایمان و بیایمانی، و نور و ظلمت در انجیل یوحنا وجود دارد، به زیبایی در قالب موسیقی به نمایش درمیآید. در پاسیون متی نیز در فرازی که به توبه و پشیمانی پطرس پس از انکار مسیح میپردازد، مفهوم گناه بشر و خودآگاهی عمیق از این موضوع، و آشکار شدن معنای فیض الهی که برای بشرِ عاجز و اسیر گناه که چارهای جز فیض عظیم الهی برای او نیست، همه و همه در لحظاتی کوتاه در قالب موسیقایی تأثیرگذاری رخ مینمایند. تکنوازی ویلن در این قطعه، با چنان عمق و حدتی احساس پشیمانی و حزن را بیان میکند که با هیچ کلام انسانی قابل بیان نیست و سپس پطرس با اشکها از خدا طلب بخشش میکند، ولی او جز اشکهایش چیز دیگری ندارد که او را لایق بخشش الهی سازد، و برای او چیزی جز امید بستن به فیض الهی نمیماند.
یکی دیگر از خصوصیات جالبِ توجه این دو پاسیون، حضور جمع همسرایان است که شاهدان رخدادهایی هستند که برای مسیح اتفاق میافتد و در مورد هر رخداد تفسیر خود را از آن بیان میکنند. این همسرایان در واقع قوم خدا و جماعت مؤمنان هستند که همۀ اتفاقات مربوط به مصلوب شدن مسیح و رنجهای او را به عینه شاهدند، که این امر بیانگر اهمیت قوم خدا و درک و تفسیر آنها از حقایق روحانیست. البته کلماتی که دستۀ سرایندگان در سرودهایشان به کار میگیرند برگرفته از کتابمقدس بوده و در هماهنگی با موسیقی او تأثیر مکمل خود را بر ذهن شنونده دارند.
یکی دیگر از آثار مهم باخ، “مس در ب مینور” است که آن را در اواخر عمر خود و در اوج پختگی تصنیف میکند. در این اثر، باخ در قالب یکی دیگر از قالبهای موسیقی مذهبی که “مس” نام دارد، نبوغ موسیقاییاش را به نمایش میگذارد. “مس” فرمیست که در هنگام انجام مراسم عشاءربانی اجرا میشد و مضمون آن بیشتر در ارتباط با این آیین بوده، و در آن حمد و پرستش خداوند موضوع اصلی است. فرم مس اساساً فرمی است که در کلیسای کاتولیک دیده میشود و معمولاً به زبان لاتین است، اما آثار مس دیگری نیز هستند که در کلیسای انگلیکن اجرا شده، و به زبان انگلیسی تصنیف شدهاند. باخ تلاش کرد توان و استعداد موسیقی خود را در این قالب موسیقی مذهبی نیز بیازماید و این تلاش او منجر به خلق یکی از زیباترین آثار روحانی او شد.
نکتۀ دیگری در موسیقی باخ که باید به آن اشاره کنیم، موضوع مرگ و دلنبستن به این جهان و امید به جهان آینده و ابدیتیست که خدا برای نجاتیافتگان تدارک دیده است. باخ زمانی که ۹ سال بیشتر نداشت، مادر خود را از دست داد. یک سال پس از آن، پدر او نیز چشم از جهان فرو بست. از دست دادن هر دو والد تأثیر عمیقی بر باخِ خردسال گذاشت و مدت زمان کوتاهی پس از آن نیز او مجبور شد با برادرش به شهر دیگری رفته و در مدرسۀ موسیقی مشغول تحصیل شود. کنده شدن از خانه و زادگاه، و رفتن به محیطی ناآشنا آن هم مدت کوتاهی پس از مرگ والدین، باخ خردسال را در شرایط تعلیق کامل و بریده شدن از ریشهها قرار داد. بعدها او در بزرگسالی هم با تجربۀ مرگ عزیزانش روبهرو میشود. همسر اول او در حالی که ۳۵ سال بیشتر نداشت، بر اثر بیماری چشم از جهان فرو میبندد و باخ را که علاقۀ زیادی به او داشت در حزن و اندوه عمیقی فرو میبرد. باخ مدتی پس از آن با یک خواننده به نام آنا ماگدالن ازدواج میکند، و مجموعاً از دو همسر خود صاحب ۲۰ فرزند میشود، اما نکتۀ دردناک اینکه نیمی از فرزندان او در سنین پایین جان خود را از دست میدهند. البته در آن دوران مرگ و میر کودکان شایع بود و بسیاری از کودکان بر اثر بیماریهایی که امروزه به آسانی درمان میشوند، جان خود را از دست میدادند، اما برای باخ از دست دادن هر یک از این فرزندان تجربهای بسیار تلخ بود و مجموع همۀ این مرگ و میرها و از دست دادنها، بر روحیۀ حساس باخ تأثیر عمیقی گذاشت و به شکلهایی مختلف در موسیقی او نمایان گشت. اما ویژگی موسیقی باخ این است که حزن و غم انسانی پیوسته در دورنمای امید ابدیت نگریسته میشود و کورسوی امید در حزنآلودترین لحظات موسیقی او همواره دیده میشود.
از آنجایی که موسیقی باخ ریشه در سنت لوتری دارد، به ابزاری برای بیان تمام احساسات بشری در مورد خدا تبدیل میشود. در این موسیقی، باخ نه تنها در پی آن است تا حقایق ایمان مسیحی را بیان کند، بلکه در پی آن است تا احساسی متناسب با این حقایق و شور و حسی متأثر از عظمت وجود خدا در انسان برانگیزد. در واقع موسیقی هنریست که عمیقاً احساسات انسان را برمیانگیزد و با طیف گستردهای از عواطف بشری سخن میگوید، و باخ با درک ظرافتها و ظرفیتهای بینهایت هنر موسیقی در پی آن است تا موسیقی او در خدمتِ بیان و نیز برانگیزانندۀ احساسات روحانی بشر باشد. البته موسیقی باخ به قلمرو احساسات روحانی محدود نمیماند و در آن همۀ احساسات بشری را سراغ میتوان کرد. اما ویژگی خاصی که موسیقی باخ دارد این است که به طیف گستردۀ احساسات بشری تعالی میبخشد. همانگونه که در مزامیر طیف گستردهای از احساسات بشری به بیان آمده، و در حضور خدا به قالب دعا بیان میشود، موسیقی باخ نیز تجلیگاه عواطف گوناگون بشریست که در بیان موسیقایی او تعالی و پالایش مییابد. جملۀ معروفی از چخوف هست که همه چیز باید در انسان زیبا باشد، و گویی این مفهوم حاکم بر بیان موسیقایی هنر باخ نیز هست، و هر احساس انسانی که در موسیقی او به بیان میآید، علو و زیبایی خاصی دارد، چون در تفکر مسیحی باخ انسان به صورت خدا آفریده شده است و انسان موجودیست که باید عرصۀ تجلی جلال او باشد. پس احساسات انسان و آنچه در درون وی است باید به شایستگی و زیبایی و به شکلی متعالی به بیان آید.
موسیقی باخ ما را به اعماقی میبرد که ما را با افقهای جدیدی از هستی انسانی آشنا میسازد و چشماندازهایی از حیات روح را در برابرمان به نمایش می گذارد که به وجود ما علو و کمال نوینی میبخشد. گوش سپردن به موسیقی باخ و غوطهور شدن در آن، تجربۀ منحصر به فردیست که در پایان آن غنای جدیدی در روح خود احساس میکنیم و حس میکنیم که گویی به معنایی متعالیتر، انسانتر شدهایم. باخ به ما کمک میکند تا صدای خدا را در موسیقی بشنویم و موسیقی او بهگونهایست که گویی نفخهای از دم الهی بر آن دمیده است. در موسیقی او کمالی که در دنیای واقعی دستنایافتنی است، در هماهنگی بینقص اصوات قابل لمس میشود. اگر موسیقی بتهوون تجسم تعارضات و تنشهای بزرگ روح بشری و تسلیمناپذیری آن در برابر سرنوشت است، و اگر موسیقی موتزارت تجسم سرخوشی و معصومیتِ کودکی از دست رفتهامان است که آرزوی باز زیستنش را داریم، موسیقی باخ عرصۀ جلوهنمایی جلال خدا و ساحت متعالی بیان حقایق ایمان مسیحی در قالب موسیقاییست. با بودن موسیقی باخ، جهان فیالواقع مکان زیباتریست!
با سلام خدمت شما خادمین گرامی
ممنون برای این مقاله و قطعهای زیبا که از باخ به اشتراک گذاشتید
در حفاظت مسیح باشید