مقدمه
اخیراً در مناظرهای دربارهٔ شخصیت تاریخی عیسی و آموزه تثلیث در برنامهٔ پرگار از برنامههای خوب بیبیسی به زبان فارسی شرکت داشتم که طی آن مطالبی دربارهٔ این دو موضوع از سوی دو شرکتکنندهٔ دیگر مطرح شد که فرصت پاسخگویی به گفتههای آنها چنانکه باید دست نداد. بلافاصله پس از پخش برنامه، دو مقالهٔ تحقیقی یکی بعد از دیگری از طرف آقای آروین لنگرودی، یکی از شرکتکنندگان، در سایت بیبیسی گذاشته شد که در ارتباط با برخی از اظهارات ایشان طی خود برنامه بود. من هم لازم دیدم طی مقاله یا شاید مقالاتی به برخی ادعاهای مطرح شده در این برنامه و نیز در مقالات ایشان پاسخ بگویم. در مقالهٔ کنونی به طور خاص به موضوع علل شکلگیری اعتقاد به الوهیت مسیح و پرستش او از سوی مسیحیان بنابر جدیدترین تحقیقات میپردازم.
جایگاه عیسی در دیانت مسیحیان
جایگاه رفیع عیسی و تعلق خاطر پرشور و عمیق نشان داده شده به او در جنبش مسیحی در میان همهٔ جنبشهای دینی دوره رومی (حدود ۱۰۰ ق. م تا ۴۰۰ ب. م.) کاملاً بینظیر است. شدت و حدت این دلبستگی و تعلق خاطر نسبت به عیسی را میتوان در جایگاه منحصربهفرد او در تجربه، پرستش، اندیشه و عمل دینی مسیحیان این دوره به روشنی مشاهده کرد. هیچ جنبش دینی دیگری را نمیتوان در این دوره یافت که برای یک شخصیت تاریخی هم عصر خود و یا کسی که کمتر از دو یا سه دهه با آنها فاصله زمانی داشته چنان مقام والایی قائل شده باشند که او را در مراسم عبادی خود به عنوان خدا یا پسر خدا و یا خداوند بپرستند. چنانکه خواهیم دید شواهد و قرائن گستردهٔ موجود حاکی از آن است که این پدیده در فاصلهٔ زمانی بسیار کوتاهی پس از بر صلیب شدن رهبر این جنبش در حدود سال ۳۰ میلادی به ظهور رسیده است.
اَشکال مختلف بیان جایگاه رفیع عیسی
این تعلق خاطر دینی نسبت به عیسی و جایگاه رفیع او نزد مسیحیان لااقل به چهار صورت به ظهور رسیده است: ۱) تجربیات دینی پر شور با عیسی؛ ۲) اطلاق عناوین و مفاهیم مسیحشناختی مختلف و متعدد به عیسی؛ ۳) سرسپردگی، اطاعت و الگوگیری اخلاقی از عیسی به عنوان عالیترین نمونهٔ اخلاقی، و شاید مهمتر از همه ۴) ستایش و پرستش عیسی خواه به طور فردی و خواه در مراسم عبادی جمعی.
با وجود اهمیت بالایی که عنوان «پسر خدا» برای مسیحیان داشته و دارد، این عنوان تنها یکی از عناوین و مفاهیم متعددی است که برای بیان شناخت مسیحیان از عیسی و جایگاه رفیع او در ایمان و زندگی مسیحی توسط مؤمنان به او به کار رفته است. درک معنای حقیقی این عنوان و عناوین مشابه در کاربرد مسیحی آنها نه صرفاً بر مبنای بررسی معانی مختلف موجود برای آن عناوین در یهودیت معاصر عیسی و یا معانی متفاوت دیگر همان عناوین در جهان یونانی-رومی، بلکه تنها در پرتو یک بررسی جامع از همهٔ عناصر موجود در چهار نکتهٔ بالا میسر میشود. فرصت انجام چنین بررسی جامعی در این مجال کوتاه نیست. از این رو برای روشن شدن هر چه بیشتر موضوع و فراهم آمدن زمینهٔ کافی برای بررسی معنای عناوینی چون «پسر خدا» و امثال آن نزد مسیحیان آغازین، نخست به ارائه چند نمونه از بیانات عهدجدید (منظور بخش بعد از مسیح در کتابمقدس مسیحیان است که شامل چهار انجیل و نامههای رسولان مسیح میشود) که در آنها تعلق خاطر عمیق مسیحیان به عیسی و جایگاه رفیع او در دیانت آنان کاملاً آشکار است، میپردازیم و سپس قدمت و علل تاریخی پدیدآیی پرستش عیسی را در مسیحیت آغازین بررسی میکنیم.
نمونههایی از بیان جایگاه رفیع مسیح
یکی از متونی که جایگاه رفیع عیسی و تعلق خاطر مسیحیان به او را بروشنی به تصویر میکشد سرودی است که پولس، یهودی متعصب جفا کننده بر کلیسا که پس از رویارو شدن با عیسای رستاخیز کرده به او گروید و تمام عمر خود را وقف تبشیر انجیل او کرد، در یکی از نامههایش احتمالاً به سال ۶۳ میلادی نقل کرده است. به اعتقاد بسیاری از محققین عهدجدید این به احتمال زیاد سرودی است قدیمی و آشنا نزد مخاطبان نامهٔ پولس که پیش از ایام پولس در کلیساهای آن دوره خوانده میشده است:
او که همذات با خدا بود،
فیلیپیان ۲: ۶ – ۱۰
از برابری با خدا به نفع خود بهره نجست؛
بلکه خود را خالی کرد،
و صورت غلام پذیرفته، به شباهت آدمیان درآمد.
و چون در سیمای بشری یافت شد،
خود را فروتن ساخت و تا به مرگ،
حتی مرگ بر صلیب، مطیع گردید.
پس خدا نیز او را به غایت سرافراز کرد،
و نامی برتر از همهٔ نامها بدو بخشید؛
تا به نام عیسی هر زانویی بر روی زمین خم شود،
و هر زبانی اقرار کند که عیسی خداوند است،
برای جلال خدای پدر
در این سرود بروشنی از «همذات» بودن و «برابری» عیسی با خدا پیش از آمدن او به این جهان سخن رفته است و سرود پس از اشاره به خوار شدن و اطاعت مسیح از خدا تا به مرگ صلیب و سرافرازی او پس از مرگ، با بیان این موضوع به پایان میرسد که روزی هر زانویی در برابر مسیح خم خواهد شد و هر زبانی به خداوندی او اقرار خواهد کرد، چیزی که یهوه (خدای قوم یهود در تورات) در کتاب اشعیای نبی ۴۵: ۲۲ – ۲۳ به سوگند اکید و منحصراً درباره خودش میگوید.
قسمت بسیار جالب دیگری که جایگاه رفیع عیسی را نزد مسیحیان بروشنی بیان کرده است، باب یکم از رساله به عبرانیان، یکی دیگر از کتب عهدجدید است. اینجا نویسنده در استدلال بر برتری مقام عیسی از همهٔ فرشتگان، نخست او را در نقطهٔ مقابل همهٔ پیامبرانْ «پسر» خودِ خدا میخواند، پسری که «وارث همه چیز» است و خدا به واسطهٔ او جهان را آفریده است (عبرانیان ۱: ۱ و ۲). او «فروغ جلال خدا» و «مظهر کامل ذات او» است و «همه چیز را با کلام نیرومند خود نگاه میدارد» (۱: ۳). او «به دست راست مقام کبریا» نشسته است و از «نامی برتر» و «مقامی والاتر» از همهٔ فرشتگان برخوردار است (۱: ۳ و ۴). نویسنده سپس قسمتهایی از عهدعتیق (کتاب مقدس یهودیان شامل تورات، کتب انیبا و مزامیر) را نقل میکند و آنها را درباره مسیح و خطاب به او میشمارد. او با نقل از مزمور ۲ و کتاب اول سموئیل نبی باب ۷ میگوید که خدا در کلام خود به مسیح گفته است «تو پسر من هستی» و نیز اینکه «من او را پدر خواهم بود و او مرا پسر» (عبرانیان ۱: ۵ و ۶). او «فرزند ارشد» پدر است که چون او را به جهان میآورد همه فرشتگان را امر میکند تا او را بپرستند (۱: ۶). سپس نویسنده با نقل آیاتی از مزامیر حُجّت میآورد که در کلامِ خودِ خدا در خطاب به این پسر گفته شده: «ای خدا، تخت سلطنت تو جاودانه است»، و نیز اینکه: «تو، ای خداوند، در آغاز بنیان زمین را نهادی، و آسمانها صنعت دستان توست! آنها از میان میروند، اما تو برجا میمانی! آنها همه چون جامه مندرس خواهند شد! … اما تو همان هستی، و سالهای تو را پایانی نیست!» (۱: ۸ – ۱۲). شایان توجه است که در این قسمت بنا به تفسیر عبرانیان از مزامیر نه تنها عناوین «خدا» و «خداوند» در خطاب به مسیح به کار رفته، بلکه صفات و کارهایی به او نسبت داده شده که فقط در مورد خدا صادق است. لازم به ذکر است که در اینجا آنچه مد نظر ماست نه درستی یا نادرستی تفسیر عبرانیان از این متون عهدعتیق بلکه جایگاه رفیع عیسی منعکس در آن است.
به عنوان آخرین نمونه از متون بسیار روشن در مورد تعلق خاطر دینی مسیحیان به عیسی به دو قسمت از کتاب مکاشفهٔ یوحنا یعنی ۱: ۱۲ – ۱۸ و ۵: ۱۱ – ۱۴ میپردازیم که در آنها مسیح هم در جلالی الهی توصیف گردیده و هم از سوی والامقامترین فرشتگان و همه مخلوقات همراه با پدر (تختنشین) پرستیده میشود:
پس رو به عقب برگردانیدم تا ببینم آن چه صدایی است که با من سخن میگوید؛ و چون برگشتم، هفت چراغدان طلا دیدم، و در میان آن چراغدانها یکی را دیدم که به پسر انسان میمانست. او ردایی بلند بر تن داشت و شالی زرین بر گرد سینه. سر و مویش چون پشم سفید بود، به سفیدی برف، و چشمانش چون آتش مشتعل بود. پاهایش چون برنج تافته بود، در کوره گداخته، و صدایش به غرش سیلابهای خروشان میمانست. و در دست راستش هفت ستاره داشت و از دهانش شمشیری برّان و دو دم بیرون میآمد، و چهرهاش چونان خورشید بود در درخشش کاملش. چون او را دیدم همچون مرده پیش پاهایش افتادم. اما او دست راستش را بر من نهاد و گفت: بیم مدار، من اولم و من آخر، و من آن که زنده اوست. مرده بودم، اما اینک ببین که زندهٔ جاویدم و کلیدهای مرگ و جهان مردگان در دست من است.
مکاشفه ۱: ۱۲ – ۱۸
آنگاه نظر کردم و صدای خیل فرشتگان را شنیدم که گرداگرد آن تخت فراهم آمده بودند، و گرداگرد آن موجودهای زنده و آن پیران. شمار آنها از هزاران هزار و کرورها کرور بیشتر بود. و با صدای بلند چنین میگفتند:
مکاشفه ۵: ۱۱ – ۱۴
آن برهٔ ذبح شده،
سزاوار قدرت و حکمت و توانایی است،
و سزاوار جلال و حرمت و ستایش.
سپس شنیدم هر مخلوقی که در آسمان و بر زمین و زیر زمین و در دریاست، با هر آنچه در آنهاست، چنین میسرودند که:
ستایش و حرمت،
و جلال و قدرت،
تا ابد از آن تختنشین و بره باد.
و آن چهار موجود زنده گفتند: آمین، و آن پیران بر زمین افتادند و نیایش کردند.
جایگاه رفیع عیسی در دیانت مسیحیان اولیه و ستایش و پرستش نثارشده به او چنانکه در این سه نمونه مشهود است، در سراسر عهدجدید به کرات یافت میشود و محدود به شمار محدودی از متون نیست.
نقد نظریهٔ مکتب تاریخ ادیان
در نقطهٔ مقابل اعتقاد رایج و سادهانگارانهٔ سنتی مبنی بر اینکه پرستش عیسی به ایام زندگی خود او برمیگردد و نتیجهٔ ادعاهای صریح خود عیسی در مورد الوهیت خویش و تعالیم روشن او به شاگردانش در این خصوص بوده است، مکتب تاریخ ادیان[۱]History of Religions School, in German: Religionsgeschichtliche Schule. که به وسیلهٔ گروهی از اساتید دانشگاه گوتینگن آلمان آغاز شده بود، طی سدهٔ نوزدهم و نیمهٔ نخست سدهٔ بیستم به رهبری ویلهلم بوسِت Wilhelm Bousset استدلال کرد که پرستش عیسی نتیجهٔ تأثیر سوء باورهای ادیان چندخداباور یونانی-رومی بر جنبش مسیحی بوده که به تبدیل دیانت بیپیرایه و یکتاپرست عیسی و شاگردان یهودی او منتهی شده است. این باورها، بنا بر این نظریه، طی یک دوره تطور و تکوین تاریخیِ کاملاً قابل توضیح بر اساس علل و عوامل صرفاً درون-تاریخی، در دورهٔ پس از انتقال مسیحیت از یک زمینهٔ یهودی (فلسطین آن زمان) به یک زمینهٔ چندخداباور یونانی-رومی (خارج از سرزمین فلسطین)، مسیحیان را تحت تأثیر قرار داد.[۲]Wilhelm Bousset, Kyrios Christos: A History of Belief in Christ from the Beginnings of Christianity to Irenaeus, (Nashville: Abingdon, 1970).
شماری از صاحبنامترین محققین عهدجدید[۳]Martin Hengel, Larry Hurtado, Richard Bauckham در آثار متعدد خود طی چند دههٔ اخیر به نقد این نظریه قدیمی پرداختهاند تا جایی که سخن از آغاز یک مکتب نوین تاریخ ادیان در میان است.[۴]Jarl Fossum, “The New Religionsgeschichtliche Schule: The Quest for Jewish Christology,” in SBLSP 1991, ed. E Lovering (Atlanta:Scholars, 1990), 638-46. از میان انتقادات وارده بر این نظریه میتوان موارد مهم زیر را به اختصار برشمرد:
نخست اینکه محققین اخیر با استناد به شواهد موجود در خود عهدجدید نشان دادهاند که رد پای پرستش عیسی را میتوان تا به سالهای آغازین جنبش مسیحی یعنی دورهٔ بلافاصله بعد از مصلوب شدن و رستاخیز عیسی پی گرفت. به عنوان مثال، پروفسور لَری هِرتادو Larry Hurtado، از مسیحشناسان برجسته معاصر و مدرس دانشگاه ادینبورگ، نشان میدهد که تقدیم پرستش به یک شخص و نه اطلاق عناوین و کارکردهای الهی به او، مهمترین ملاک برای تشخیص اعتقاد به الوهیت او در یهودیت معاصر عیسی است. او سپس به تفصیل استدلال میکند که شواهد عدیده مخصوصاً از نامههای پولس که قدیمیترینِ متون عهدجدید است (در فاصلهٔ سالهای ۴۵ تا ۶۵ میلادی نوشته شده) نشان میدهد که از همان اوایل شروع جنبش مسیحی، و در کمتر از دو دهه بعد از مصلوب شدن عیسی، او به شکلهای مختلف در کانون پرستش فردی و جمعی مسیحیان قرار داشته است. بر همین اساس، هِرتادو نتیجه میگیرد که مسیحیان از همان سالهای آغازین شکل گرفتن جنبش مسیحی برای عیسی الوهیت قائل بودهاند.[۵]Larry Hurtado, Lord Jesus Christ: Devotion to Jesus in Earliest Christianity, Grand Rapids: Eerdmans, 2003, 2; See also, Richard Bauckham, Jesus and the God of Israel, Grand Rapids: Eerdmans, 2008, … Continue reading در همین راستا، پروفسور مارتین هِنگِل Martin Hengel، استاد شهیر عهدجدید در دانشگاه توبینگن آلمان، در توصیف چگونگی شروع نثار این گونه پرستش به عیسی و اعتقاد به الوهیت او در مسیحیت آغازین، و در نقد نظریهٔ مکتب تاریخ ادیان، میگوید: «آنچه در آغاز رخ داد نه حتی یک تطور سریع بلکه یک انفجار بود».[۶]Martin Hengel and Anna Maria Schwemer, Paul Between Damascus and Antioch: The Unknown Years (Louisville: Westminster John Knox, 1997), 283-84.
دوم، ظهور بسیار زودهنگام پرستش عیسی در جنبش مسیحی فرصت کافی برای وجود یک مرحلهٔ اول کاملاً متفاوت با آنچه در نوشتههای پولس و دیگر کتب عهدجدید مییابیم، باقی نمیگذارد.[۷]See, Hurtado, Lord Jesus Christ, 2-4, ch. 5. پولس فقط ۳ سال پس از مرگ عیسی به او ایمان آورد و از همان سالهای شروع ایمان خود به بشارت انجیل در میان غیر یهودیان آغاز کرد. به عبارت دیگر، برای اینکه مسیحیان اولیه در یک دورهٔ آغازین به یک دین بیپیرایهٔ یکتاپرست مطابق تعریف مکتب تاریخ ادیان اعتقاد داشته بوده باشند که در آن عیسی از جایگاهی کاملاً متفاوت با آنچه در نامههای پولس و بقیهٔ کتب عهدجدید مشهود است برخوردار بوده باشد، زمان کافی وجود نداشته است.
سوم، پولس، یعنی کسی که نقش اصلی را در بشارت انجیل به جهان یونانی-رومی بر عهده داشت، خودش یک یهودی متعصب و بسیار تند رو در آیین اجدادی خود بود. او مسیحیان را از سر غیرت مورد اذیت و آزار شدید قرار میداد و به گفتهٔ خودش کمر به نابودی کلیسا بسته بود (غلاطیان ۱: ۱۳ و ۱۴ و ۲۳؛ فیلیپیان ۳: ۵ و ۶) این حقیقت از یک سو ادعای مبنی بر تأثیر پذیرفتن او از اعتقادات چندخداباورانه یونانی-رومی را به لحاظ تاریخی بسیار نامحتمل میسازد و از سوی دیگر نشان میدهد که او حتی پیش از گرویدنش به مسیح با محتوای ایمان مسیحی آشنایی بسیار داشته است.
چهارم، پولس از همان سالهای نخست ایمانش به مسیح با مسیحیان یهودیه (فلسطین آن زمان) و اطراف آن در ارتباط بوده و یک بار فقط سه سال پس از ایمان آوردنش، یعنی حدود ۶ سال پس از مرگ و رستاخیز عیسی، و یک بار دیگر پس از ۱۴ سال، با رهبران اولیهٔ کلیسای اورشلیم، پطرس، یعقوب و یوحنا، که ملقب به «ارکان» و از شاهدان عینی زندگی، مرگ و رستاخیز عیسی بودند دیدار کرده و ۱۵ روز با پطرس به سر برده است (غلاطیان ۱: ۱۸ – ۲: ۱۰). پولس به کلیسای شهر غلاطیه در خصوص این دیدار خود چنین مینویسد:
در آنجا انجیلی را که در میان غیریهودیان موعظه میکنم بدیشان عرضه داشتم، البته در خلوت، و نیز تنها به رهبران سرشناس، مبادا بیهوده بدوم یا دویده باشم… اما آن رهبران سرشناس چیزی بر من نیفزودند بلکه به عکس، ایشان دریافتند که وظیفهٔ رسانیدن انجیل به غیریهودیان به من سپرده شده است، همانگونه که وظیفهٔ رسانیدن انجیل به یهودیان به پطرس سپرده شده بود… پس چون یعقوب و پطرس و یوحنا که مشهور به ارکان بودند فیضی را که نصیب من شده بود مشاهده کردند، به من و برنابا دست رفاقت دادند و توافق شد که ما نزد غیریهودیان برویم و آنان نزد یهودیان (غلاطیان ۲: ۲ – ۱۰).
چنانکه از نقل قول بالا مشهود است، تعلیم و فعالیت پولس در «رفاقت» و «توافق» با ارکان کلیسای اورشلیم صورت گرفته است. به جز موضوع بحثانگیز لزوم یا عدم لزوم نگاه داشتن شریعت موسی توسط نوکیشان غیریهودی، هیچ نشانی از وجود تفاوتهای جدی تعلیمی و عقیدتی میان او و کلیسای یهودیه در نامههای پولس یافت نمیشود. به واقع از شمار قابل ملاحظهای از بیانات پولس کاملاً روشن است که برای او وجود توافق و یکپارچگی و همبستگی میان کلیساهای تأسیس شده به دست او در میان غیریهودیان و کلیسای مادر در اورشلیم از اهمیت بسیار بالا برخوردار بوده و او در جهت تحقق این مهم تلاش بسیار کرده است. اگر اعتقادات او دربارهٔ مسیح در تضاد با اعتقادات مسیحیان یهودینژاد در یهودیه و اورشلیم بود حتماً از سوی آنان مورد انتقاد شدید قرار میگرفت و چنانکه در مورد اختلاف بر سر نگاه داشتن شریعت میبینیم، به دفاع از نظریات خود برمیخواست. ولی هیچ نشانی از اینکه پولس نیازی به دفاع از عقاید خود درباره مسیح احساس کرده باشد، در نوشتههای متعدد او یافت نمیشود.[۸]See, esp., Hurtado, Lord Jesus Christ, 155-176.
پنجم، برای مدتها، طی سالهای گسترش جنبش مسیحی به مناطق عمدتاً غیریهودی در خارج از فلسطین آن زمان، یهودیان و خداترسانِ (اصطلاحی که برای غیریهودیان شیفتهٔ یکتاپرستی یهود به کار میرفت) مسیحی شده، بخش بزرگی از همکاران پولس و رهبران کلیساهای تأسیس شده توسط او را تشکیل میدادند. حضور و نفوذ این رهبران که عمیقاً به یکتاپرستی یهودی پایبند بودند، مانع بسیار بزرگی در برابر تأثیر و نفوذ عقاید چندخداباورانه در این کلیساها میبود.
ششم، هیچ نشانی از تأثیر پذیرفتن پولس از عقاید چندخداباورانه در نوشتههای متعددی که از او در دست است، مشهود نیست. نامههای او سرشار از اشارات مستقیم و غیرمستقیم به متون مقدس یهودیان (تورات، کتب انبیای یهود، و مزامیر) است و در نقطهٔ مقابل، هیچ نقل قول یا حتی اشارهٔ تلویحی به آثار شناختهشدهٔ یونانی-رومی در نامههای او یافت نمیشود. به واقع، در قسمتهایی که او از ادیان چندخداباور یونانی-رومی سخنی به میان میآورد، بیانات او بسیار منفی و قابل قیاس با متون شناختهشده یهودی در نقد چندخداباوری است (به عنوان مثال، رومیان ۱: ۱ – ۳۲). مهمتر اینکه، اعتقاد به الوهیت عیسی نزد پولس (و دیگر نویسندگان عهدجدید) آشکارا با اعتقاد و تأکید همزمان بر یکتاپرستی اجدادی همراه بوده و پولس پرستش عیسی و اعتقاد به الوهیت او را به هیچوجه در تضاد با یکتاپرستی پیشین خود نمیدیده است. به عبارت دیگر، آنچه در پرستش عیسی با آن روبهروییم نه رد و انکار یکتاپرستی بلکه انبساط آن به گونهای است که بتواند پرستش عیسی و اعتقاد به الوهیت او را در خود بگنجاند.[۹]Hurtado, Lord Jesus Christ, 48-53. یک نمونهٔ بارز و بسیار روشنگر در این خصوص، بیانات پولس در نامهٔ اول او به کلیسای قرنتس است که به خاطر زمینهٔ اجتماعی و فرهنگی خود در خطر آلودگی به بتپرستی قرار داشتند. پولس در بطن نصایح خود در بابهای ۸ تا ۱۰ نامهٔ خود جهت برحذر داشتن قرنتیان از خطر آلوده شدن به بتپرستی مانند یک یهودی کاملاً پایبند به یکتاپرستی اجدادی به اقرار بنیادین یهودیان در این خصوص («شمّای» یهودی از تثنیه ۶: ۴ که میگوید: «بشنو ای اسرائیل: یهوه خدای ما خداوند (یهوه) یکتاست») توسل میجوید و بدون اینکه هیچ نیازی به دفاع و یا حتی توضیح کار خود احساس کند، عیسی را در کنار خدا در بطن این اقرار جای میدهد:
میدانیم …که در این جهان بت چیزی نیست و به جز یک خدا خدایی دیگر نیست. زیرا هرچند هستند آنان که خدایان خوانده میشوند چه در زمین و چه در آسمان، چنانکه به واقع نیز مردمان را خدایان بسیار و خداوندان بسیار است، اما ما را تنها یک خداست، یعنی پدر، که همه چیز از اوست و ما برای او هستیم؛ و تنها یک خداوند است یعنی عیسای مسیح، که همه چیز به واسطهٔ او پدید آمده و ما بهواسطهٔ او هستیم (اول قرنتیان ۸: ۶ – ۸).
اینجا میبینیم که پولس از دو عنوانی که برای خدا در متن یکتاپرستانه تثنیه به کار رفته، یکی یعنی «خدا» یا «تئوس» (برگردان یونانی «الوهیم» در عبری) را برای «پدر» و دیگری یعنی «خداوند» یا «کوریوس» (برگردان یونانی برای «یهوه») را برای «عیسی مسیح» به کار میبرد، در عین حال که کماکان بر یگانگی خدا تأکید دارد و آن را در نقطهٔ مقابل چندخداباوری یونانی-رومی که قرنتیان در خطر آلودگی به آن بودند، قرار میدهد.[۱۰]See, esp., Hurtado, Lord Jesus Christ, 114; Richard Bauckham, Jesus and the God of Israel, 27-30; Chris Tilling, Paul’s Divine Christology, Grand Rapids: Eerdmans, 2012, 90-92.
هفتم، دو عنوان کلیدی «خداوند» و «پسر خدا» که در بیان جایگاه عیسی در مسیحشناسی پولس از اهمیت بالایی برخوردارند و پیروان نظریهٔ قدیمی تاریخ ادیان مخصوصاً به آنها استناد کردهاند هر دو در کاربردشان نزد پولس – چنانکه در مقالهٔ دیگری خواهیم دید – در یهودیت ریشه دارند و نه در ادیان چندخداباور یونانی-رومی.[۱۱]Hurtado, Lord Jesus Christ, 101-118.
بالاخره، نکته هشتم و آخر اینکه اساساً تمیز و تفکیک میان یک زمینه یهودی و یک زمینهٔ یونانی-رومی به عنوان خاستگاههای دو نوع مسیحشناسی مختلف به شکلی که در نظریه تاریخ ادیان مطرح میشود، با توجه به اینکه یهودیت حتی در درون خود فلسطین برای مدت ۳۰۰ سال پس از فتوحات اسکندر تحت تأثیر فرهنگ یونانی قرار داشته به شدت زیر سؤال رفته و منسوخ شده است.[۱۲]See, esp., Martin Hengel, Judaism and Hellenism: Studies in the Encounter in Palestine during the Early Hellenistic Period. 2 vols. London: SCM, 1974.
با توجه به همهٔ نکات بالا باید با اطمینان نتیجه گرفت که تبیین نظریه تاریخ ادیان مبنی بر اینکه پرستش عیسی و اعتقاد به الوهیت او تحت تأثیر ادیان چندخداباور پس از انتقال جنبش مسیحی از زمینهٔ یهودی به زمینه یونانی- رومی به ظهور رسیده، کاملاً ناکارآمد است.
علل تاریخی ظهور پرستش عیسی
در نقطهٔ مقابل نظریهٔ مکتب تاریخ ادیان، محققینی که آراء این مکتب را در سالهای اخیر مورد نقد قرار دادهاند عوامل زیر را در ظهور پرستش عیسی تعیینکننده میشمارند:
۱) تأثیر شخصیت و زندگی خود عیسی:[۱۳]Larry Hurtado, One God, One Lord: Early Christian Devotion and Ancient Jewish Monotheism, London: SCM, 115-16. از خصوصیات بارز و وجوه ممیزهٔ شخصیت و رفتار عیسی که در مورد آن میان محققین توافق هست، استفادهٔ معمول او از خطاب «اَبّا» در دعا به درگاه خداست. این اصطلاح آرامی تقریباً معادل خطاب «بابا» در فارسی و بیانگر نزدیکی و صمیمیت چشمگیر او با خداست که در یهودیت زمان مسیح بیسابقه بود. هرچند عنوان «پدر» برای خدا نزد یهودیان آشنا بود و در ادبیات دینی یهود مخصوصاً به صورت سوم شخص در برخی موارد معدود به کار برده شده بود، ولی استفادهٔ روزمره از آن به صورت دوم شخص در خطاب به خدا در دعا بیسابقه است. عیسی همچنین اغلب از خدا به عنوان «پدر من» سخن میگفت و هر چند به شاگردان خود نیز آموخت که خدا را «پدر ما» خطاب کنند ولی همیشه میان رابطهٔ خود با خدا و رابطهٔ آنها با خدا تمایز قائل میشد. او بر منحصربهفرد بودن رابطهٔ خود با خدا به شکلهای مختلف تأکید میگذاشت تا آنجا که میگوید: «هیچکس پسر را نمیشناسد جز پدر و هیچکس پدر را نمیشناسد جز پسر و هر آن که پسر بخواهد او را بر ایشان آشکار سازد» (متی ۱۲: ۲۷).
رابطهٔ بسیار صمیمانهٔ عیسی با خدا به عنوان «اَبّا» و تأکید او بر منحصربهفرد بودن این رابطه چون در کنار خصوصیات دیگر شخصیت و رفتار عیسی حتی در سه انجیل نخست نگریسته شود که معمولاً نزدیکتر از انجیل چهارم به عیسای تاریخی قلمداد میگردند، قرار گرفتن شخص عیسی در کانون توجه و ایمان پیروانش را به لحاظ تاریخی قابل تصور و قابل درک میسازد. از این خصوصیات میتوان به عنوان نمونه به مواردی از این دست اشاره کرد: ۱) معجزات عجیب عیسی اعم از شفای بیماریهای مختلف و آزادسازی مقهورین ارواح پلید که نه با دعا و تمنا از خدا بلکه با فرمان مستقیم انجام میشد؛ ۲) آمرزیدن گناهان اشخاص صرفاً بر مبنای اقتدار شخصی و رابطهٔ آنها با خودش و بدون ارجاع به نظام تعیین شده برای دریافت آمرزش الهی در شریعت؛ ۳) اقتدار عجیب تعالیمش که به کرّات آنها را با عبارت مؤکد «آمین، به شما میگویم» (که حاکی از قطع و یقین بود) شروع میکرد و از نظر اهمیت حتی بالاتر از فرامین خدا در شریعت موسی قرار میداد؛ ۴) ادعاهای عجیبش مبنی بر اینکه «بزرگتر از معبد» (یعنی مقدسترین مکان در دیانت یهود که محل ملاقات انسان با خدا بود) و «خداوند شبات» (یعنی مقدسترین زمان در دیانت یهود که به عبادت خود خدا اختصاص داشت) است، و یا ۵) اطلاق نقشها و نگارههای آشنای عهدعتیق برای خدا همچون «شبان» و «داماد» و «داور» به خودش. همهٔ اینها بیشک تأثیری بسیار عمیق بر شاگردان عیسی و دیگر یاران نزدیک به او گذاشته بود.
۲) رویارویی با عیسای برخاسته از مردگان: تأثیر عمیق و تعیینکننده ملاقات با عیسای رستاخیز کرده در شروع جنبش مسیحی پس از مصلوب شدن و مرگ زودهنگام رهبر این جنبش مورد تصدیق و حتی تأکید بسیاری از پژوهندگان علل ظهور مسیحیت است. شایان توجه است که آنچه در اینجا مد نظر است نه لزوماً صحت اعتقاد به رستاخیز جسمانی عیسی بلکه صرفاً واقعیت تاریخی اعتقاد شاگردان عیسی به رستاخیز اوست، اعتقادی که به زعم خود آنها نتیجهٔ رویاروییشان با عیسای زنده بود، صرف نظر از اینکه این اعتقاد درست یا نادرست بوده باشد. تأثیر قوی و ماندگار این تجربیات و اعتقاد استوار شاگردان و پیروان نخستین عیسی به اینکه او حقیقتاً از مردگان برخاسته است در جای جای تمامی کتب عهدجدید بروشنی هویدا است تا جایی که ان. تی. رایت از مورخین برجسته معاصر جنبش مسیحی را اساساً یک جنبش رستاخیزی میخواند.[۱۴]N. T. Wright, The Resurrection of the Son of God, Grand Rapids: Eerdmans, 2017; Hurtado, One God, 117-22.
۳) تجارب دینی اولیه با عیسی پس از رفتن او از نزد شاگردان: تجارب دینی گسترده و متنوع مسیحیان اولیه که در آنها عیسای به اصطلاح زنده در کانون این تجارب قرار داشت، به ملاقاتهای اولیهٔ شاگردان با عیسی در ظهورات رستاخیزی او محدود نشد بلکه چنانکه در نامههای متعدد پولس به کلیساها کاملاً مشهود است، پس از پایان این ظهورات ادامه یافت. از انواع این تجربیات میتوان به ظهور عیسی بر مؤمنان اولیه در خواب و رؤیا، و یا سخن گفتن او با آنان از زبان انبیای حاضر و فعال در کلیسا، و یا دریافت شفا از بیماریهای مختلف به نام عیسی، و یا احساس حضور ملموس و زندهٔ او در پرستش کلیسا، و بالاخره تجربهٔ دگرگونی عمیق روحانی و اخلاقی با تسلیم زندگی به عیسی، اشاره کرد. یکی از خصائل ویژهٔ این تجربیات که آنها را به طور خاص برای توضیح جایگاه عیسی در دیانت مسیحی و اعتقاد به الوهیت او حائز کمال اهمیت میسازد این است که در آنها حضور فعال عیسی به گونه و با خصوصیاتی تجربه شده که در دیانت یهود تنها در ارتباط مؤمنان با خود خدا مصداق داشته است.[۱۵]Hurtado, One God, 119-21; Mehrdad Fatehi, The Spirit’s Relation to the Risen Lord in Paul: An Examination of its Christological Implications, Tübingen: Mohr Siebeck, 2000, 3-22, 315-30; Chris … Continue reading
۴) یکتاپرستی یهودی: یکتاپرستی یهودی از عوامل تعیینکننده در شکلگیری جنبش مسیحی بود که از بطن یهودیت آغاز شد و تا مدتها رهبری آن را در سرتاسر جهان یونانی-رومی یهودیان مسیحیشده بر عهده داشتند. چنانکه در ذیل نکته ششم از بخش قبلی دیدیم آنچه در پرستش عیسی و اعتقاد به الوهیت او رخ داد نه رد و انکار یکتاپرستی بلکه انبساط آن به گونهای بود که بتواند اینها هر دو را در خود بگنجاند. چنانکه ریچارد باکام، استاد برجسته دانشگاه سنتاندروز اسکاتلند، به تفصیل بیان داشته، مسیحیان اولیه عیسی را نه در کنار یهوه خدای قوم یهود و به عنوان یک خدای دوم، بلکه به عنوان کسی میپرستیدند که به نوعی در درون آنچه باکام «هویت الهی»Divine identity میخواند جای داشت.[۱۶]Bauckham, Jesus and the God of Israel, 18-31; Hurtado, Lord Jesus Christ, 48-53. بنابراین، شکل خاصی که دیانت مسیحی مخصوصاً آیین عبادی آنها در جای دادن عیسی در کانون پرستش به خود گرفت به شدت تحت تأثیر یکتاپرستی یهودی و محدود به حدودی بود که لااقل در نظر آنان از این یکتاپرستی تجاوز نمیکرد.
۵) استفاده از مفاهیم یهودی برای درک و بیان جایگاه عیسی: بررسی دقیق اسناد عهدجدید کاملاً روشن میسازد که مسیحیان جهت تبیین و توضیح تجربیات خود با مسیح که در ذیل نکات ۱ تا ۳ بیان گردید از مفاهیم موجود در کتب مقدس یهود که تا مدتها به تنهایی کتاب آسمانی مسیحیان را تشکیل میداد و در دیگر منابع دینی یهودیت معاصر (مانند کتب آپوکریفا و سودوپیگرافا و آثار کومران) تفسیر شده و بسط و تفصیل یافته بود، بهره میجستند. اساساً تفسیر مسیحشناختی عهدعتیق از نقشی بسیار مؤثر در تفسیر مسیحیان از تجربیات خود با مسیح برخوردار بود. این نوع تفسیر کتب مقدس یهود در پرتو شخصیت و تعالیم عیسی بنا بر گواهی اناجیل از خود عیسی شروع شده بود و با توجه به زمینهٔ یهودی شروع جنبش کاملاً طبیعی و به لحاظ تاریخی محتمل مینماید. عناوینی چون «مسیح»، «خداوند»، «پسرخدا» و «پسر انسان» و مفاهیمی چون «کلام»، «حکمت»، «جلال»، و «آدم آخر»، چنانکه در تحقیقات نوین به ثبوت رسیده، تماماً در یهودیت ریشه دارد.[۱۷]Bauckham, Jesus and the God of Israel, ch. 6; Hurtado, Lord Jesus Christ, 98-128.
خلاصه و نتیجهگیری
جایگاه رفیع عیسی در جنبش مسیحی و تعلق خاطر دینی عمیق مسیحیان اولیه نسبت به او در دوره امپاطوری روم کاملا منحصربهفرد است. این جایگاه و تعلق خاطر از همان سالهای نخست پدیدآیی جنبش مسیحی به ظهور رسیده و به یک دوره دومِ تطور دینیِ متفاوت با مسیحیت آغازین مربوط نمیشود. بعلاوه، اشکال ظهور این جایگاه رفیع و تعلق خاطر عمیق، بسیار متنوع و متعدد است و نمیتوان آن را به استفاده از یک یا دو عنوان، مانند عنوان «پسر خدا»، محدود کرد. در این میان، پرستش عیسی در آیین عبادی مسیحیان از اهمیت ویژه و تعیینکننده در تشخیص اعتقاد به الوهیت عیسی برخوردار است. نظریه قدیمی مکتب تاریخ ادیان مبنی بر اینکه اعتقاد به الوهیت عیسی نتیجهٔ تأثیر باورهای چندخداباورانهٔ ادیان یونانی-رومی بر جنبش مسیحی بوده است، در تحقیقات نوین به شدت زیر سؤال رفته و ناکارآمد قلمداد شده است. ظهور پرستش عیسی در مسیحیت آغازین را باید با احتمال بالای تاریخی نتیجه تأثیر عمیق ۱) شخصیت و تعالیم خود عیسی بر شاگردان اولیه، ۲) رویارویی شاگردان با عیسای رستاخیز کرده پس از مصلوب شدن او، ۳) ادامهٔ تجربیات دینی مسیحیان با مسیح زنده از نوعی که تنها قابل قیاس با تجربیات قوم یهود با خود خدا بود، ۴) تأثیر عمیق و ماندگار یکتاپرستی یهودی، و بالاخره ۵) درک و بیان جایگاه عیسی با استفاده از مفاهیم و مقولات موجود در عهدعتیق و یهودیت به طور کلی تلقی کرد.
پاورقی
↑۱ | History of Religions School, in German: Religionsgeschichtliche Schule. |
---|---|
↑۲ | Wilhelm Bousset, Kyrios Christos: A History of Belief in Christ from the Beginnings of Christianity to Irenaeus, (Nashville: Abingdon, 1970). |
↑۳ | Martin Hengel, Larry Hurtado, Richard Bauckham |
↑۴ | Jarl Fossum, “The New Religionsgeschichtliche Schule: The Quest for Jewish Christology,” in SBLSP 1991, ed. E Lovering (Atlanta:Scholars, 1990), 638-46. |
↑۵ | Larry Hurtado, Lord Jesus Christ: Devotion to Jesus in Earliest Christianity, Grand Rapids: Eerdmans, 2003, 2; See also, Richard Bauckham, Jesus and the God of Israel, Grand Rapids: Eerdmans, 2008, ch. 4. |
↑۶ | Martin Hengel and Anna Maria Schwemer, Paul Between Damascus and Antioch: The Unknown Years (Louisville: Westminster John Knox, 1997), 283-84. |
↑۷ | See, Hurtado, Lord Jesus Christ, 2-4, ch. 5. |
↑۸ | See, esp., Hurtado, Lord Jesus Christ, 155-176. |
↑۹ | Hurtado, Lord Jesus Christ, 48-53. |
↑۱۰ | See, esp., Hurtado, Lord Jesus Christ, 114; Richard Bauckham, Jesus and the God of Israel, 27-30; Chris Tilling, Paul’s Divine Christology, Grand Rapids: Eerdmans, 2012, 90-92. |
↑۱۱ | Hurtado, Lord Jesus Christ, 101-118. |
↑۱۲ | See, esp., Martin Hengel, Judaism and Hellenism: Studies in the Encounter in Palestine during the Early Hellenistic Period. 2 vols. London: SCM, 1974. |
↑۱۳ | Larry Hurtado, One God, One Lord: Early Christian Devotion and Ancient Jewish Monotheism, London: SCM, 115-16. |
↑۱۴ | N. T. Wright, The Resurrection of the Son of God, Grand Rapids: Eerdmans, 2017; Hurtado, One God, 117-22. |
↑۱۵ | Hurtado, One God, 119-21; Mehrdad Fatehi, The Spirit’s Relation to the Risen Lord in Paul: An Examination of its Christological Implications, Tübingen: Mohr Siebeck, 2000, 3-22, 315-30; Chris Tilling, Paul’s Divine Christology, 137-54. |
↑۱۶ | Bauckham, Jesus and the God of Israel, 18-31; Hurtado, Lord Jesus Christ, 48-53. |
↑۱۷ | Bauckham, Jesus and the God of Israel, ch. 6; Hurtado, Lord Jesus Christ, 98-128. |
با درود به شما استاد عزیز و گرامی، از نگارش این مقاله عالی و غنی تشکر میکنم.