چهار شاخصۀ کلیسای راستدین یا درستباور
ما ایمان داریم به یک کلیسای مقدس جامع و رسولی
۱- کلیسایی که یگانه (واحد و یکتا) است:
یگانگی کلیسا ریشه در یگانگی و وحدانیت خدای یهودی-مسیحی دارد؛ در شِمای اسرائیل– یعنی «بشنو ای اسرائیل» (بهعبارتی اصول خداپرستی یهودی) در باب ششم تثنیه آیات ۴ تا ۹ که بدین قرار است: «بشنو ای اسرائیل ادونای خدای (الوهیم) ماست، ادونای یگانه است (بستگی به نوع ترجمه دارد و اینجا من ترجمۀ خود را از اصل عبری گنجاندهام که در آن اسم مقدس خدای یهودی مطابق سنت یهودی، بهجای ی-ه-و-ه با اسمی جایگزین، یعنی ادونای به معنی خداوند و سرور، تلفظ می شود). در نسخۀ مسیحی همین عبارت در اعتقادنامۀ نیقیه-قسطنطنیه و یا همان شورای اول کنستانتینوپل ۳۸۱ میلادی، در شکل اصلی آن میخوانیم: Credimus in unum Deum, Patrem omnipotentem. این عبارت به لاتین و در سنت کلیسای غرب است که ترجمۀ فارسی آن چنین میشود: «ما ایمان داریم به یک خدا [خدای واحد]، پدر قادر مطلق…»
دعای کهانتی مسیح نیز در انجیل یوحنا باب ۱۷ بر یگانگی شاگردان متمرکز است و بر آن تاکید تام دارد (آنها یک باشند چنانکه ما نیز یک هستیم). حال آیا این تنوع فرقهها، سنتها و مذاهب کلیسایی به معنای این نیست که یگانهبودن کلیسا در این گزاره مخدوش میگردد؟ پاسخ بهشکل قابلتوجیحی (arguably) منفی است از آنرو که اتحاد و یگانگی کلیسا به معنای متحدالشکلبودن افراطی که در نظامهای کمونیستی و سوسیالیستی و یا دیکتاتوری ایدئولوژیک سراغ داریم نیست. بهعبارت دیگر اتحاد و یگانگی (unity) در مقصد و هدف و باورهای کلیدی مد نظر است و نه uniformityکه چیزی جز همشکلیِ بیمعنایی نیست که مطلقاً نمیتواند ضامن همفکری، همجهتی، و همهدفی باشد. مسیح یگانه است در پدر و با پدر بدون آنکه تمایز شخصیتی او بهعنوان اقنوم و یا شخصیت دوم تثلیث مقدس خدشهدار شود. مسیح کلمه و یا لوگوس یا همان کلام خداست که در این وجه در همذاتی با خدا بسر میبرد (رجوع کنید به باب اول انجیل یوحنا) اما در وجهۀ پسربودن، مولود ازلی (Begotten eternally) است و نه والد، درست با همان منطق که پدر والد است و نه مولود، و یا بهعبارتی خدا بهعنوان سرچشمه و منبع و منشأ الوهیت است (Fons Totius Divinitatis) لیکن نه از بُعد زمانی بلکه از بُعد وجودی؛ بر طبق الهیات اُرتودوکس، دارای اولویت وجودی (ontological)است و کلمه و حکمت (بهعنوان روحالقدس که درالهیات قدیس ایرنایوس بطور خاص تدوین گشته) در ابدیت خارج از زمان و خلقت و در درونباشندگی الوهیت از پدر منشا یافته است. ولی ضمن اینکه هیچکدام از این سه شخصیتِ پدر و پسر و روحالقدس با هم متحدالشکل به این معنا که تشکیلدهندۀ عدد یک در ریاضیات باشند نیستند؛ لیکن در کاملترین اتحاد و یگانگی بسر میبرند که در این شکلِ درون-تثلیثی، صاحب بُعد وجودی و ذاتی (ontos and essence) یگانه هستند. از اینرو، با وجود ایمان به تثلیث اقدس، مسیحیت بهشکلی خدشهناپذیر بر یکتایی خدا و آنهم خدای مکاشفه، یعنی خدای ابراهیم و اسحق و یعقوب تأکید میورزد. معنایی که از خدا در اینجا مراد میشود، خالق متشخص یعنی شخصیتمند و بهعبارتی خدای ادیان ابراهیمی است. از همین منطق لازم میآید که در ایمان نیقیهای درستباوری، بدن شخصیت دوم تثلیث یعنی کلیسا نیز وجودی یگانه باشد.
قدیس ایگناتیوس از انطاکیه در نیمۀ اول قرن دوم در رابطه با ماهیت شکلگیری کلیسا در رسالهاش به کلیسای اسمیرنا (اِزمیر) نوشته است و این رساله حول و حوش سال ۱۱۰ میلادی نوشته شده است. در این رساله، قدیس ایگناتیوس که شاگرد یوحنای رسول بوده است، این نکتۀ مهم الهیاتی را بیان میدارد: «باشد هر جا که اسقف دیده شود، مردم نیز آنجا جمع گردند و هرجایی که مسیح هست، کلیسای جامع (کاتولیکوس) نیز همانجاست». این نشاندهندۀ اهمیت مسیحشناسانۀ کلیسا و نیز ارکان آن در قرون اول شکلگیری مسیحیت و بهطور خاص در میان شاگردانِ رسولان مسیح است و حکایت از این دارد که کلیسا وجودی دارای سلسلهمراتبی است که ریشه در پیغام و دستگذاری و انتصاب رهبران توسط رسولان دارد. اَسناد قرون اولیه مؤید این حقیقت با توجه به تعالیمِ ذیل هستند و اینکه در قرون اولیه اتفاق نظری بس بیبدیل بر سر موضوعات زیر وجود داشت:
- کلیسا جامعهای است روحانی که بهعنوان قوم جدید خدا ادامهدهنده و به کمالرساننده و بهعبارتی اسرائیل نوین شده است (دقت شود که این بهمعنای نفی قوم خدا و نقشۀ خدا در مورد قوم برگزیدهاش، بنی اسرائیل نیست، بلکه بهمعنای تسری و گسترش مفهوم اسرائیل به تمامی جهان است).
- کلیسا جهانی و جامع است یعنی کلیسا برای همۀ مسیحیان در همۀ مکانها و در همۀ زمانهاست.
- کلیسا مخزن و گنجینۀ تعالیم راستین مسیحی است.
- کلیسا گردآورندۀ مؤمنین یا فراخواندهشدگان (ecclesia) برای رشد در ایمان و قدوسیت است.
پدران دوران اصلاحات پروتستان نیز بر این اصول صحه مینهادند. مارتین لوتر مینویسد: «کلیسا جایی است که کلام خدا در آن موعظه میشود.» البته لوتر بر نهادینهبودن کلیسا کمتر تأکید داشت اما یکتایی آن را بهعنوان اینکه کلیسا یگانه مرجع موعظۀ انجیل است بهشدت می ستود. ژان کالوَن کمی از این موضع فراتر نیز میرود و نگرش لوتر را توسعه میدهد و چنین باور دارد که کلیسا جایی است که کلام در آن موعظه میشود و نیز آیینهای مقدس مسیحی (Sacraments) در آن بهدرستی اجرا میشوند. در اینصورت باز کلیسا یگانه است. جالب اینجاست که حتی این رهبر بزرگ اصلاحات که الهیات و شکلگیری کلیساهای اصلاحشده و مشایخی ((Reformed and Presbyterian Churches مدیون اندیشهها و ملهم از الهیات اوست، از استعارات قدیس سیپریان بهره میبرد. سیپریان اهل کارتاژ (قرن سوم میلادی) یکی از بزرگترین پدران کلیساست که مفهوم یکپارچگی و جهانیبودن کلیسا بهعنوان عطاکنندۀ نجات مسیحی را بسط و گسترش داده است؛ نظریات او در باب کلیسا در مکتب کلیسای کاتولیک رومی و بهنوعی عقایدش در الهیات اُرتودوکس نیز تاثیرگذار و صاحب اقتدار است. سیپریان با استفادۀ زیبایی از استعاره و قیاس ادبی مینویسد: «ممکن نیست خدا پدرتان باشد مگر اینکه کلیسا مادرتان باشد»؛ و یا «خارج از کلیسا نه امید آمرزش گناهان هست و نه امید نجات.» البته باید اذعان داشت که منظور او از کلیسای کاتولیک یک دستگاهِ بهشدت قدرتطلب و ثروتاندوز و خالی ازفیض و بهشکلی مهارناپذیر روحانیتمحور نیست، یعنی چیزی که در برخی دورههای قرون وسطیٰ در غرب وجود داشت.
مسیح، لوگوس (کلام) و یگانه فرزند خداست که خدا با او و توسط او همه چیز را آفرید (باب اول یوحنا و همینطور سایر جملات مسیحشناختی در رسالات کولسیان و فیلیپیان). از اینرو، اگر نقشی از نیکویی، زیبایی، عدالت و راستی بتوان در فلسفهها، مذاهب، طبیعت، و فرهنگ یافت، ناگزیر راهی و سرمنشأیی جز در مسیح نمییابد و کلیسا که بدن این مسیحِ یگانه است کارش همچون ارگانیزم زنده، جذب تمامی این نیکوییها و به دور ریختنِ تمامی آنچه غیر مسیح است از فرهنگ و اندیشههاست. لذا به قول کاردینال جان هنری نیومن: «کلیسا همانند یک ارگانیزمِ سالم قدرت جذب و پذیرش بهترین چیزهایی را دارد که بیرون از کلیسا در دنیا وجود دارند.»
این یگانگی همانطور که گفته شد یک یکتاییِ تمامیتخواه و درهمکوبندۀ هر نوع تنوع و نواندیشیِ خلاقانه نیست بلکه یکتاییِ دربرگیرنده است و نه محدود و منزوی. پرتوهایی از نور حقیقت و عناصری از راستی را میتوان در میان همۀ ادیان و تفکّرات آدمیان یافت به این دلیل که خدا که سرمنشأ راستی است، نقشی از خود را در هر جایی که رد پای نیکویی یافت شود نهاده است؛ درست به این دلیل است که هیچ گوشهای از این جهان وجود ندارد که آفرینش و انتظامِ وجودی آن به عمل خلاقه و حافظانۀ خدا مرتبط نباشد و کار کلیسا عبارتست از کاویدن و پالایش جهان و آنچه در آن است (فرهنگ، هنر، فلسفهها و مذاهب). بدینترتیب کلیسا میخواهد تمامی ذرات راستی و نور را بیابد و از اینروست که انجیل در باب روحالقدس چنین میگوید: «روحالقدس شما را به جمیع راستی هدایت میکند.» البته کلیسا میباید کاملاً واقف باشد که خود در این مجموعه حل نشود و دچار انحلال وجودی و تبدیل به یک عامل در میان همۀ این عوامل نگردد و بهقول انجیل تبدیل به نمکی که مزۀ خود را از کف داده است نشود. درست به همین منظور است که مسیحیت نیاز به یک تشکیلات زنده دارد که موعظۀ انجیل را از آنچه در تضاد و تناقض با آن است تشخیص دهد؛ بدین منظور، راهی مگر تدوین آییننامههای رفتاری، شبانی، و باوری (اعتقادنامههای کلیسایی) وجود ندارد.

شوربختانه گاهی در حفظ تعادل بین پذیرش دنیا و یا رد آن، کلیسا دچار سردرگمی و اشتباه میشود، و مؤمنین در میان این دوقطب افراط و تفریط، خود را ساکن جزیرۀ سرگردانی مییابند. این امر چه در مسیحیت سنتی (در اشکال کاتولیک، اُرتودوکس و انگلیکان) و چه در مسیحیت معروف به اِوانجلیکال (protestant evangelical) به چشم میخورَد: یعنی یا تساهل و تسامحِ بیوجه (bland toleration) و یا طریق تقابل عصبی و خشونتمحور.
یگانگی کلیسا در شکل مرئی آن به این شکل جلوه می نماید که: مسیحیان راستدین به یک خدای تثلیثی واحد یعنی پدر و پسر و روحالقدس ایمان دارند و اینکه مسیح را بهعنوان یگانه راه نجات و خداوند و سر کلیسا پرستش می کنند و روحالقدس را خالق و مبدع و حافظ کلام و کلیسا می دانند که سر را (یعنی مسیح) را به بدن (یعنی کلیسا) متصل میکند و از طریق ثمرات و عطایا، پادشاهی خدا را در کلیسا و جهان به پیش میبرد. در بسیاری زمینههای اعتقادی از جمله آخرتشناسی، درک از گناه و انسان، و کیفیات اخلاق مسیحی این کلیسای جهانی که شاخهها و زبانها و شکلهای متفاوتی دارد در اصول توافق دارد هرچند در نحوۀ اجرا و یا در برخی زمینهها تفاوتهای الهیاتی جدی نیز دیده می شود اما هیچکدام اینها چیزی از موضوع اصلی یگانگی و یکبودن کلیسا نمیکاهد زیرا ریشۀ ادعای یگانهبودن کلیسا در فهمی است که مسیحیت راستدین یا درستباور از خدا دارد که همانا باورمندی به خدای ثتلیث است که پسرش را به جهان فرستاده است. اَشکال ادارۀ کلیسا و نحوه و شکل پرستش، و تأکیدات اعتقادی و منش و شیوۀ هر کلیسا برای انجام مأموریت الهیاش که در آنها تنوع و چندگونگی میبینیم، درست همان ساحتی است که ما از آن بهعنوان نقطۀ خلاقیت و تنوع یاد میکنیم که کلیسا را از آنچه متحدالشکلبودنِ بسته است نجات میدهد. مسیح نیز خود به چنین تنوعی اشاره کرد وقتی فرمود: «زمانی میرسد که خدا را نه در این معبد و نه در این کوه بلکه در روح و راستی عبادت کنید.» و این روح و راستی و متمرکزنشدن بر یک نقطه و معبد و کنیسه و مکان، بهدرستی میتواند نمادی از تنوع کلیسا در شکلهایش در این جهان و در اعصار مختلف باشد. اگر به این موضوع به این شیوه نگریسته شود آنگاه دیگر تنوع و تعدد شاخههای مسیحی بهعنوان یک نقطه ضعف دیده نمی شود بلکه عینیت کامل این یگانگی در عین کثرت را به ما میفهماند و در اینجاست که تعدد و تکثر شاخههای مسیحی را بهعنوان عمل خدا برای نجات و بالندگی و رشد خانوادۀ خدا در اقسام و اشکال و رنگها و فرمها و زمانها و مکانهای گوناگون برای فتح تمامی هستی می توان تفسیر کرد.
با تمام تأکیداتی که در نفی مفهوم متحدالشکلبودن کلیسا در بالا بهعمل آمد، باید در کمال صداقت این واقعیت تلخ را نیز پذیرفت که کلیسا با مفهوم اتحاد و یگانگی که در بالا بهعنوان اولین شاخص کلیسایی ذکر شد فاصله بسیار دارد. درست است که تکثر در اَشکال و نحوۀ پرستش کلیسایی و حتی در نوع و شیوۀ مدیریت و رهبری، فضیلتی گرانبهاست؛ اما آنچه امروز در کلیسا و شاخههای متعدد آن در جهان شاهد میباشیم در برخی موارد، بیشتر اختلافات جدی الهیاتی است که گاهی حتی به درک بس متفاوت کلیساها از ماهیت و روابط اشخاص تثلیث اقدس و نیز از موضوع کهانت و آیینهای مقدس میانجامد و ماحصل چنین شکافهای عقیدتی این است که مسیحیان نمیتوانند با یکدیگر در عشاء مقدس ربانی شرکت کرده بر سر سفرۀ الهی خدای پدرشان با هم بهشکلی فرافرقهای عبادت کنند. معروفترین مورد از این اختلافات الهیاتی، مربوط به ماهیت صدور روحالقدس از پدر بود که سبب شد کلیسای کاتولیک غرب عبارت “و از پسر” را به اعتقادنامۀ نیقیه اضافه کند. این امر در کنار سایر عوامل تاریخی و سیاسی، به شقاق بزرگ سال ۱۰۵۴ میلادی (The Great Schism 1054) انجامید که باعث گردید کلیسای شرق و غرب از مشارکت مسیحی در زمینۀ شریکشدن در آیینهای مقدس کلیسایی صرفنظر کنند و کلیسا دچار شقاقی گردید که در اثر آن، کلیسای شرق و غرب از هم جدا و کلیسای اُرتودوکس و کلیسای کاتولیک به دو کلیسا تبدیل شدند. جا دارد که به این نکته نیز اشاره شود که پس از جنبش اصلاحات مارتین لوتر و سایر اصلاحگران، در کلیسای کاتولیک غرب نیز شاخۀ جداشدهای بهنام کلیساهای پروتستان پدید آمد که متأسفانه کلیساهای پروتستان نیز در مشارکت آیینی با کلیسای اُرتودوکس و کاتولیک قرار ندارند. هرچند اختلافات در میان این کلیساها بر اثر جنبش همگرایی کلیساها موسوم به وحدتگرایی کلیسایی (ecumenical movement) که در قرن بیستم آغاز گردید بسیار کمتر شده است و همکاریها و خدمات مشترک و جلسات بینالکلیسایی بسیاری در حال شکلگیری است، اما این جدایی آیینی و عقیدتی هنوز زخمی است که در بدن مسیح نیاز به شفای الهی دارد، زیرا که مسیح در انجیل یوحنا برای یکیبودن و یگانگیِ شاگردان و شاگردان آنها شفاعت نمود تا جهان به یگانگی پرستش خدا در کلیسای یگانۀ مسیح پی ببرد.
در قسمت بعدی این مقاله به دومین شاخص کلیسای راستدین خواهیم پرداخت.