پیدایش گُندیشاپور
شمار قابلتوجهی از مورخان بر این باورند که شهر «گُندیشاپور» که بعدها عربها آن را «جُندی شاپور» نامیدند، توسط شاپور اول (۲۷۲-۲۴۲ م.)، امپراتور ساسانی، بنا شد؛ یعنی پس از پیروزی او بر رومیان که در سال ۲۶۰ میلادی محقق شد و انتقال شمار زیادی از مسیحیان نواحی سوریه و از جمله انطاکیه را به پارس به دنبال داشت (Ermatinger 2018, 168). حتی برخی از آنان ساخت گُندیشاپور را به همان اُسرای جنگی نسبت دادهاند (Waterfield 1973, 18). اما در عین حال، برخی نیز پیدایش شهر را به دورههای دورتر نسبت دادهاند. مورخان گروه متأخر بر این باورند که گُندیشاپور پیش از دورانِ شاپور اول وجود داشت و نام آن Genta Shapirt بود که در زبان سُریانی به مفهوم «باغ زیباست» (Elgood 2010, 47). گروه مزبور چنین استدلال میکنند که شاپور اول، شهر موجود را رونق بخشید و آن را آراست. شاپور آن شهر را به زبان پهلوی ‘Ven-az-Andev-i-Shapur’ نامید؛ یعنی شاپور بهتر از انطاکیه است(Campbell 2013, 46).
پس از آن، شاپور دوّم (۳۷۹-۳۰۹ م.)، امپراتور ساسانی، گُندیشاپور را پایتخت خود قرار داد و تا زمان انتقال پایتخت به تیسفون، شهر مورد بحث، مرکز سیاسی امپراتوریِ پهناور پارس نیز محسوب میشد (Soylemez 2005, 1-2). ساکنان شهر را در دوران ساسانیان به شکل عمده یونانیان، رومیان، پارسیان و مسیحیانِ سریانیزبان تشکیل میدادند (Morelon 1996, 908). اسناد بهجامانده حکایت از آن دارند که کلیسای شوشتر دارای حوزه اسقفی بود که تحت نظارت سراسقف کلیسای ایرانیِ گُندیشاپور قرار داشت. اسناد مرتبط، از شهادت کشیش شهر به نام هُرمز به دست سپاهیان شاپور دوم، جفاگر کلیسای پارس، به سال ۳۴۱ م. حکایت دارند. سند «اعمال شورای ۴۱۰ م.» برای نخستین بار از اسقفِ گُندیشاپور نام میبَرَد. فردی به نام سلیمان که در حدود ۹۰۰ م. میزیست، آخرین اسقف کلیسای شرق در گُندیشاپور محسوب میشود. با این وجود، شواهد نشان میدهند که حوزهٔ گُندیشاپور تا اویل سده یازدهم میلادی دوام داشته است (Apostle 2005, 73).
شکلگیری بستر و کانونهای اندیشه
روشن است که شکلگیری مدارس و کانونهای فکری تأثیرگذار، نمیتواند با فرمان صرف پادشاه، امیر یا حاکم و بدون وجود منابع انسانی، علمی و دیگر سازوکارهای لازم محقق شود. به واقع، مدتها پیش از ظهور اسلام، توجه کانونهای فکری و آموزشی سریانیزبانِ واقع در مرزهای امپراتوری ساسانی و متصرفات آسیایی امپراتوری بیزانس، به آثار علمی و فلسفی یونانی جلب شده بود. برای نمونه، سرگیس ریشآینا[۱]Sergius Reshaina (رأسالعین امروزی)، پزشک و محقق سریانیزبان یعقوبی (سده ۵ و ۶ میلادی)، یکی از پیشتازان این حرکت بود. نامبرده آثار قابلتوجهی به نگارش در آورده است. یکی از کارهای او مقدمهای بر ارسطو و مقولههای او خطاب به فیلوتئوس است. آثار این اندیشمند مسیحی، نخستین تحلیلهای فلسفهٔ ارسطویی در زبان سریانی است. نامبرده مفاهیمی را در آثار خود ارائه میکند که در مدرسهٔ نوافلاطونی آمونیوس هرمیو[۲]Ammonius Hermeiou اسکندریه تدریس میشد (Aydin 2016, 41-42). بعدها حنین بن اسحاق (۸۰۹-۸۷۳)، محقق و مترجم پرآوازه نستوری، از بیست و شش مورد از آثار ترجمهشدهٔ جالینوس[۳]Galen or Galenos پزشک و فیلسوف یونانی – ۱۲۹-۲۱۶ میلادی توسط سرگیس ریشآینا نام میبرد (Johnson 2017, 83). به واقع، سرگیس ریشآینا یکی از نخستین حلقههای زنجیرهای از اندیشمندان مسیحی سریانیزبان یعقوبی است که تا دوران پس از برپایی حکومت اسلامی در منطقه نیز دوام داشت؛ و از آن جمله میتوان به سرونوس سبوکت (درگذشت ۶۶۷)، آتاناسیوس بالاد (درگذشت ۶۹۶)، یعقوب ادسا (۶۳۳-۷۸۵)، جورج، اسقف اعراب (درگذشت ۷۲۴)، و تئوفیلوس ادسا (درگذشت ۷۸۵)، اشاره کرد. افزون بر اندیشمندان سریانیزبان یعقوبی، اندیشمندان نستوری ایرانیِ متمایل به ارسطو و علوم یونانی نیز در همین مسیر قدم برداشتند که از آن جمله میتوان به پولس پارسی (۵۳۱-۵۷۸)، اندیشمند جوان معاصرِ سرگیس ریشآینا، اشاره کرد که گرایش فراوانی به فلسفه ارسطویی داشت. به واقع، مطالعه و انتقال علوم یونانی توسط شبکههای منظم و گسترده از مدارس نستوری در این سوی فرات و داخل مرزهای امپراتوری ساسانی، صورت میگرفت، که از آن جمله میتوان به مدارس نصیبین، الحیره، صومعهٔ دیرکونا، و مدرسهٔ گُندیشاپور اشاره کرد (Griffith 2008, 112-113).
آکادمی گُندیشاپور
گمانهزنیهای مشابهی پیرامون شکلگیری زودهنگام مدرسه عالی گُندیشاپور در سده سوم یا چهارم میلادی نیز در پی پیروزی شاپور اول، پادشاه ساسانی (۲۴۱-۲۷۲ میلادی)، بر رومیان در سال ۲۶۰ میلادی وجود دارد (Ermatinger 2018, 168). اما بهسبب فقدان اسناد معتبرِ مرتبط با شکلگیری و فعالیت آن در دورههای مورد اشاره، بسیاری شکلگیری یا دستکم احیا و اوجگیری آن در حد مرکز علمی را به سده ششم نسبت میدهند و مدرسه عالی گُندیشاپور را متأثر از نمونه مدرسه انطاکیه دانسته و تمرکز آن را بهطور خاص بر دو رشته پزشکی و فلسفه تعیین کردهاند (Gillman 2016, 125). مدرسهٔ «پارسیان» ادسا بهسبب اختیارکردن گرایشهای مسیحشناسی نستوری، در سال ۴۸۹ میلادی به دستور زنون (۴۲۵-۴۹۱ م.)، امپراتور روم شرقی، بسته شد، و همین به مهاجرت گسترده استادان برجستۀ این مدرسه به سمت مرزهای ایران انجامید. اسناد موجود، نشانگر استقرار شمار قابلتوجهی از آنان در نصیبین و احیای ناگهانی مدرسه پیشین آن در سطحی بسیار والا است(Reed 2004, 183). با این حال، شماری از مورخان بر این باورند که صرفنظر از پیوستن تعدادی از متألهان و استادان ادسا به مدرسه علم الهی شهر مرزی نصیبین در امپراتوری ساسانی، گُندیشاپور مقصد شمار قابلتوجهی از استادان سکولار مدرسه «پارسیان» بود (Grande 2007, 7). برخی عملکرد خسرو انوشیروان (۵۰۱-۵۷۹)، پادشاه ساسانی، در زمینۀ جذب محققان و اندیشمندان و پشتیبانی از آنان را یکی از علل شکوفایی آکادمی گُندیشاپور و مطرحشدن آن در سطحی ممتاز دانستهاند. این گروه از مورخان بر این باورند که بهواسطه پشتیبانی پادشاه مزبور، آکادمی گُندیشاپور، افزون بر کادر موجود، به مرکزی برای جذب طبیبان و محققان یونانی و هندی نیز بدل شد. در نتیجه، افزون بر برگردان آثار علمی و فلسفی یونانی، ترجمهٔ آثار علمی هندی نیز از زبان سانسکریت به سریانی و فارسی در آن مرکز رونق گرفت (Contadini 2011, 47). در نهایت، گردآمدن فرهنگ پارسی، علوم هندی و یونانی، اندیشه سریانی-اسکندریهای، آموزش پزشکی، علم الهی و فلسفه درآکادمی گُندیشاپور، آن را در دورههای پایانی امپراتوری ساسانی به مرکز علمیِ کمنظیری در امپراتوری پارسیان بدل کرده بود.
سیریل الگود[۴]Cyril Elgood در اثر خود تحت عنوان «تاریخ پزشکی پارس» مینویسد: «بهواقع، گُندیشاپور اعتبار برخورداری از نظام بیمارستانی موجود در دوران خود را تا حد بسیار بالایی از آن خود کرده است.» (Elgood 1992, 201).
با این وجود، امروزه شماری از محققان بهسبب فقدان شواهد کافی و متأخربودن اسناد موجود، تردیدهایی را پیرامون وجود مدرسههای پزشکی در کنار بیمارستان گُندیشاپور مطرح میکنند. برخی این تردید را به شکل بسیار جدّیتری متوجه حیات و فعالیت مدرسه مورد بحث طی سدههای ششم و هفتم میدانند. با این حال، حتی منتقدی مانند دیوید لیندبرگ[۵]David Lindberg وجود مدرسه علم الهی و احتمالاً درمانگاهی وابسته به آن را در شهر گُندیشاپور تأیید میکند (MacDonald 2003, 163-164). با وجود تشکیکهای موجود، حضور، فعالیت و نقشآفرینیِ طولانیمدت پزشکان مسیحی نستوریِ گُندیشاپوری در دوران عباسیان، واقعیتی پذیرفتهشده از سوی تمامی محققان است.
اما پیرامون اسناد موجودِ مرتبط با مدرسه پزشکی گُندیشاپور برخی چنین استدلال میکنند که شهرت مدرسهٔ پزشکی گُندیشاپور از اسنادِ اواخر دوران بنیاُمیه (۶۶۱-۷۵۰ م.) ناشی میشود، بنابراین استناد به آنها بهطور طبیعی قدمت یا دستکم شکوفایی این مدرسه را به نیمه دوم سدهٔ هشتم برمیگرداند. یکی از قویترین شواهد تاریخی پیرامون مدرسهٔ مزبور، نامهٔ تیموتائوس اول (۷۴۰-۸۲۳ میلادی)، پاتریارک پرآوازۀ کلیسای شرق، خطاب به سرگیس، سراسقف ایلام است. پاتریارک در نامه مزبور خطاب به اسقف اعظم کلیسای خود در ایلام که گُندیشاپور را نیز تحت نظارت خود داشت، چنین مینویسد:
«من جوان دیگری را هم برای تحصیل به نزدت میفرستم. او همان گابریل ماست که علاقهٔ بسیار به فراگیری علم پزشکی دارد. بنابراین وی را جهت تحصیل به زیستک[۶]Zistq بسپار.»
افزون بر سند فوق، چند سال بعد، علی بن رَبَّنِ طبری، مورخ بهنام ایرانی، در اثری تحت عنوان «فردوس حکمت» (سال ۸۵۰ م.)، مینویسد:
«مدیر بیمارستان گُندیشاپور مرا گفت که در اهواز خانوادهای هست صاحب سنگی که چون بر گردن آویخته شود، جنینِ زن باردار را محافظت نماید.» (Prioreschi 1996, 365-366).
پزشکان بختیشوع از گُندیشاپور
بختیشوع(Bukhtishu)، خانواده پرآوازۀ گُندیشاپوری در دوران خُلفای عباسی (۷۵۰-۱۲۵۸ م.) بود. آوازهٔ خانواده مزبور به جهت آموزش، تربیت و ارائه شمار قابلتوجهی از پزشکان بهنام و مُجرب به جامعۀ دوران خلفای عباسی است. گفته میشود که دستِکم هشت نسل از پزشکان خانواده مورد بحث از اواسط سده نُهم تا پایان سده ده میلادی در خدمت خلفای عباسی بودند و روابط نزدیکی با آنان داشتند. با وجود اینکه اعضای این خانواده با بیمارستانهای بغداد در تماس بودند، به شکل اختصاصی پزشک دربار خلفای عباسی به شمار میآمدند (Singer 2012, 97-98).
خانواده بختیشوع از مسیحیان سریانیزبانِ کلیسای ایران بودند. برخی مفهوم نام آنان را «خادم عیسی» تعیین کردهاند. اما در عین حال، شماری نیز بر این باورند که قسمت نخست این نام’Bukhti’، از ریشه واژه ‘Bukhtag’ در زبان پهلوی اخذ شده و به دوران پیشااسلامی مرتبط است. آنان مفهوم قسمت نخست را در زبان پهلوی «آزادکننده و رهاییبخش» دانستهاند و بخش دوم نیز که شکل کوتاه ‘Yishu’ به معنی «عیسی» است. بدین ترتیب، مفهوم نام آنان را «آزاد یا رهاشده توسط عیسی» میدانند (Usaybi’ah 2020, 76-77).
نقش پزشکان گُندیشاپور در دوران اسلامی
الکیفتی (۱۱۷۲-۱۲۴۸ م.)، مورخ عرب، در مورد کیفیت کار بخش پزشکی آکادمی گُندیشاپور در آن دوران مینویسد: «دانشآموختگان رشته پزشکیِ آکادمی گُندیشاپور پیش از آغاز طبابت و دریافت اعتبار آکادمیک، موظف به گذراندن موفقیتآمیز برخی آزمونها بودند» (Soylemez 2005, 12).
به نظر میرسد که در دوران اسلامی، نخستین تماسِ سطح عالی و رودرروی پزشکان گُندیشاپور با خلفای عباسی، دستکم بر حسب اسناد بهجامانده از آن دوران، به ایام خلیفه منصور (۷۵۴-۷۷۵ م.) برمیگردد. گفته شده است که خلیفه منصور در سال ۷۶۵ م. بیمار شد و گورگیس[۷]جرجیس همان جورج است. جورج مقدس (به سُریانی گِوَرگیس)، یکی از قدیسان مشهور مسیحی سدهٔ چهارم است که شهرت فراوانی … Continue reading (در عربی جرجیس) را به درگاه خود احضار کرد و سپس با پرسشهای مختلف وی را آزمود و سپس به وی اجازه داد تا معاینه و داروی مناسب برایش تجویز کند. در نهایت، گورگیس موفق به مداوای منصور شد. خلیفه به رسم قدردانی ۳۰۰۰ دینار و سه کنیز جذاب رومی را به منزل پزشک خود فرستاد. اما گورگیس آنها را بازگرداند. وقتی خلیفه علت را از وی جویا شد، گورگیس پاسخ داد: «من از اینرو چنین کردم که ما مسیحیان همسری واحد اختیار میکنیم و تا زنده است، فرد دیگری را وارد زندگی خود نمیسازیم.» خلیفه منصور با شنیدن سخنان پزشک مسیحی وی در شگفت شد و در نهایت اجازه ورود گورگیس و معاینه همسران حرمسرای خود را در صورت نیاز صادر کرد. حکایت اعتماد منصور به صداقت و زبردستیِ گورگیس از خانوادهٔ بختیشوع طولانی است و خلیفه در عوض دریافت خدمات پزشکی، آن پزشک مسیحی را پاداش میداد. در نهایت به هنگام بیماری گورگیس، منصور وی را به اسلام دعوت کرد تا به باور وی پس از مرگ بهطور قطع وارد فردوس شود. اما گورگیس دعوت وی را نپذیرفت و در عوض از او رخصت طلبید تا به موطن خود، گُندیشاپور، برگشته در کنار پدرانش به خاک سپرده شود. او در پاسخ به دعوت خلیفه منصور به اسلام گفت: «نه، من در ایمان اجداد خود خواهم مُرد. من دوست دارم با آنها باشم، چه در فردوس باشند چه در دوزخ.» در نهایت منصور مبلغ ده هزار دینار به وی پرداخت کرد و به خادمانش فرمان داد تا درخواست پزشک مسیحیِ دربار اجابت شود و حتی در صورت مرگ وی در مسیر برگشت، جنازهاش جهت خاکسپاری در کنار اجدادش به گُندیشاپور انتقال یابد (Usaybi’ah 2020, 76).
در دوران اسلامی، خاندان ایرانیِ برمکیان نیز از محققان و اندیشمندان حمایت قابلتوجهی به عمل آوردند و در ترجمه و گسترش علوم هندی از راه ترجمه آن آثار در آکادمی گُندیشاپور، نقش مهمی ایفا کردند. از میان اندیشمندان مزبور میتوان به محققان و پزشکانی چون کبیر و جبرئیل (درگذشت ۸۲۸-۸۲۹ م.) بختیشوع اشاره کرد. از میان برمکیان، یحیی بن خالد برمکی (درگذشت ۸۰۵م.)، پشتیبانی زیادی از پزشکان و مترجمانِ علوم هندی و انتقال آن آثار به زبان عربی و فارسی انجام داد. برخی رویکرد و علاقه برمکیان را به ترجمۀ علوم هندی به زبان عربی و فارسی بسیار مهم ارزیابی کردهاند؛ این از نخستین گامهایی بود که در نهضت گسترده ترجمه در دوران عباسیان برداشته شد. به باور برخی از محققان، میتوان در پرتو برگردان آثار علمی و ستارهشناسی سیاسی هندیان به زبانهای عربی و فارسی، تغییرات ماهیت حکمرانی در منطقه و همچنین گرایشهای فکری نخبگان کلیسای شرق را نیز مورد مطالعه قرار داد (Godwin 2018, 128-129).
در دوران هاروانالرشید (۷۶۶-۸۰۹ م.)، خلیفهٔ قدرتمند عباسی، نخستین بیمارستان فرمانروایان اسلامی در شهر بغداد، مرکز خلافت عباسیان بنیان نهاده شد (Rassool 2021, 35). گفته شده است که هارون جبرئیل بختیشوع (درگذشت ۸۲۴م.) را جهت طراحی و راهاندازی بیمارستان فراخوانده بود (Contadini 2011, 47, Ragab 2015, 26). در تحولی بزرگ و تاثیرگذار، خلیفه مأمون (۸۱۳-۸۳۳ م.)، فرزند هارون، آکادمی «بیت الحکمت» را در سال ۸۳۲ در بغداد بنیان نهاد. این آکادمی قبلاً در دوران خلیفه هارونالرشید، در حد کتابخانهای جهت نگهداری منابع گردآوریشده دوران خلیفه منصور بود. با این حال، بهواسطه حمایت و سرمایهگذاری هنگفت مأمون، به نخستین مرکز علمی ممتاز دنیای اسلام بدل شد و محققان بسیاری را به خود جذب کرد (Frassetto 2019, 54-55). گفته شده است که مأمون نیز به منظور راهاندازی «بیت حکمت» بار دیگر از کادر آکادمی گُندیشاپور بهره برد (Grande 2007, 7). حنین بن اسحاق (۸۰۹-۸۷۳ م.) یکی از ستونهای اصلی «بیت حکمت» بهشمار میرفت. وی مترجم، فیلسوف و پزشک برجسته و پُرآوازهٔ مسیحی از تبار عربهای نستوری حیره بود که به زبانهای سریانی، فارسی، یونانی و عربی تسلط کامل داشت. (Pavord 2008, 94).
افزون بر بیمارستان دوران هارونالرشید، بیمارستانهای دیگری نیز در بغداد گشوده شد. آل بویه (۹۳۴-۱۰۶۲ م.)، فرمانروایان ایرانی، که چندین دهه خلفای بغداد را تحت نفوذ و تسلط خود داشتند در کار ساخت بیمارستان کوشا بودند. برای نمونه، عضدالدوله دیلمی (۹۴۹-۹۸۳ م.)، به سال ۹۷۸ میلادی بزرگترین بیمارستان بغداد را در ساحل غربی رود دجله بنا کرد (Singer 2012, 98). نزدیک به چهار سده پس از استیلای اسلام بر منطقه، یکی دیگر از اعضای خانواده پزشکی بختیشوعِ گُندیشاپوری، ریاست بیمارستان عضدالدوله را بر عهد داشت (Livingston 2017, 19). گفته شده است که رازی، پزشک پُرآوازه ایرانی، که متولد سال ۸۹۵ میلادی در شهر ری است، بعدها، هفت سال از عمر خود را در بغداد گذراند و ریاست یکی از بیمارستانهای شهر را بر عهده داشت. رازی به هنگام اقامت در بغداد، نخستین توضیحات موجود پیرامون بیماری آبله را در کتابی تحت عنوان «الجدری و الحصبه» به نگارش درآورد (Grande 2007, 7). شواهد موجود حکایت از این دارند که از سدۀ دهم، و به باور برخی از سدۀ یازدهم میلادی، بهتدریج مدارس و طبیبان مسیحی کاهش یافتند و از صحنه خارج شدند و به این ترتیب کار را به طبیبان مسلمان سپرده شد. (Livingston 2017, 9).
ناپیدایی بلندآواز
پیرامون چگونگیِ افول و در نهایت ویرانی گُندیشاپور اطلاعات قابلذکری وجود ندارد. اما بیتردید عوامل سیاسی، اجتماعی، و اقتصادی مهمی در رکود و محو آن دخیل بودهاند که شاید با فراهمشدن زمینه و سازوکار لازم، در آینده مورد بحث و ارزیابی قرار گیرند. اما با وجود محوشدن گُندیشاپور از صحنه روزگار و سایهافکندن قلم منتقدان بر آوازه باستانی مدرسه پزشکی و بیمارستانش، نام و ویرانههای خاموش آن، در کنارِ اسناد معتبر بهجامانده، همچنان واقعیتی را با صدای بلند ندا میکنند که کلیسای باستانی ایران، زنان و مردانی در دامن خود میپرورانْد که بهسبب چیرهدستی در کار خود، روی بزرگان را میدیدند (امثال ۲۲:۲۹). آنان چندان در ایمان و شخصیت مسیحی رشد میکردند که میتوانستند از وسوسه و آزمونِ ثروت و شهوت جسم سرافراز خارج شوند و از اقرار نام خداوند خود شرمنده نباشند (مرقس ۸:۳۸)، بر زخم همقطار، همسایه یا رهگذر بهیکسان مرهم نهند (لوقا ۱۰:۲۵-۳۷)، و همچون دانیال نبی، شگفتی بزرگان را برانگیزند.
Bibliography
- Apostle, Acts of Mar Mari the. 2005. Acts of Mar Mari the Apostle. Translated by Amir Harrak. Vol. 10. Netherlands: Brill.
- Aydin, Sami. 2016. Sergius of Reshaina: Introduction to Aristotle andHis Categories, Addressed to Philotheos. Netherlands: Brill.
- Campbell, Donald. 2013. Arabian Medicine and Its Influence on the Middle Ages. Vol. I. UK: Taylor & Francis.
- Contadini, Anna. 2011. A World of Beasts: A Thirteenth-Century Illustrated Arabic Book on Animals in Ibn Bakhtishu Tradition. Netherlands: Brill.
- Elgood, Cyril. 1992. History of Medicine in Iran and Eastern Caliphate. Tehran: Amir Kabir.
- Elgood, Cyril. 2010. A medical History of Persia and the Eastern Caliphate: From Earliest Times until the Year A.D. 1932. UK: Cambridge University Press.
- Ermatinger, James. 2018. The Roman Empire: A Historical Encyclopedia United States: ABC-CLIO.
- Frassetto, Michael. 2019. Christians and Muslims in the Middle Ages. United States: Lexington Books.
- Gillman, Ian & Klimkeit, Hans-Jachim. 2016. Christians in Asia before 1500. London & New York: Routledge.
- Godwin, R. Tood. 2018. Persian Christians at the Chinese Court: The Xi’an Stele and the Early Medieval Church of the East. UK: Bloomsbury Publishing.
- Grande, Christopher M. 2007. Trauma: Emergency Resuscitation, Perioperative Anesthesia, Surgical Management. Vol. I. UK: CRC Press.
- Griffith, Sidney H. 2008. The Church in the Shadow of the Mosque. United States of America: Press.Princeton.Edu.
- Johnson, Dale Albert. 2017. Syriac Pearls. N.p.: Lulu.com.
- Livingston, John W. 2017. The Rise of Science in Islam & the West: From Shared Heritage to Parting of the Ways, 8th to 19th centuries. Oxfordshire: Routledge.
- MacDonald, A. A., Twomey, Michael W. Reinink, G. J. 2003. Learned Antiquity: Scholarship and Society in the Near East, the Greco-Roman World, and the Early Medieval West. Belgium: Peeters.
- Morelon, Regis. 1996. Encyclopedia of the History of Arabic Science: Technology, alchemy and Life Sciences. edited by Rashid. Rushdi. UK: Routledge.
- Pavord, Anna. 2008. The Naming ofNames: The Search for Order in the World of Plants. United States: Bloomsbury Publishing.
- Prioreschi, Plinio. 1996. A History of Medicine: Byzantine and Islamic medicine: United States.
- Ragab, Ahmed. 2015. The Medieval Islamic Hospital: Medicine, Religion, and Charity. United States: Cambridge University Press.
- Rassool, G. Hussein. 2021. Islamic Psychology: Human Behaviour and Experince from an Islamic Perspective. UK: Taylor & Francis.
- Reed, Annette Yoshiko. 2004. Heavenly Realms and Earthly Realities inLate Antique Religions. UK: Cambridge University Press.
- Singer, Amy., Bonner, Michael., Ener, Mine. 2012. Poverty and Charity in Middle Eastern Contexts. United States: State University of New York Press.
- Soylemez, Mehmet Mahfuz., Weiss, Dieter. 2005. “Jundishapur School: Its History, Structure, and Functions.” American Journal of Islamic Social Science 22:2 (IIIT).
- Usaybi’ah, Ibn Abi. 2020. Anecdotes and Antidotes: A Medieval Arabic History of Physicians. Translated by Geert Jan. Van Gelder. UK: OxfordUniversity Press.
- Waterfield, Robin E. 1973. Christians in Persia. Great Britain: Clarke, Doble & Brendon Ltd.
پاورقی
↑۱ | Sergius Reshaina |
---|---|
↑۲ | Ammonius Hermeiou |
↑۳ | Galen or Galenos پزشک و فیلسوف یونانی – ۱۲۹-۲۱۶ میلادی |
↑۴ | Cyril Elgood |
↑۵ | David Lindberg |
↑۶ | Zistq |
↑۷ | جرجیس همان جورج است. جورج مقدس (به سُریانی گِوَرگیس)، یکی از قدیسان مشهور مسیحی سدهٔ چهارم است که شهرت فراوانی در بین مسیحیان اروپا و خاورمیانه داشت و بسیاری از مسیحیان فرزندان ذکور خود را بدین نام نامیدهاند. |
عالی بود , استاد گرامی کشیش سرگز بنیامین همیشه با استفاده از منابع خوب و ارزشمند مطالب را بیان میکند، از صفات بارز نوشته های ایشان استفاده از منابع گسترده و قابل استناد می باشد که برای خواننده حس خوبی به همراه می اورد.
موفق و پیروز باشید