Free ebook download

آشنایی با مدرسۀ الهیات مسیحی نصیبین در ایران باستان

شهر نصیبین در حال حاضر در جنوب ‫شرق کشور ترکیۀ امروزی و در مقابل شهر قمشلی سوریه و در پنجاه کیلومتری جنوب شرق ماردین واقع شده است

آزادی تعالی‌بخش

این فیلم بر اساس زندگی دهقانی اتریشی به نام «فرانس یگراشتتر» ساخته شده

نقدی بر مسیح کیهانی – قسمت هشتم

آیا اندیشه کیهانى به تجسم مسیح باور دارد؟ به واقع تجسم مسیح به چه معناست؟

آیه‌ای معروف با تفسیری غلط!

زمانی که هنوز اسقف کلیسا بودم، در مصاحبه با روحانیونی که برای مشاغل مختلف کلیسایی داوطلب می‌شدند، سؤال می‌کردم: «اگر قرار بود به جزیره‌ای دورافتاده بروید، کدام فصل از کتاب‌مقدس را همراه می‌بردید؟» برای اینکه سؤالم جالب‌تر شود اضافه می‌کردم: «حالا فرض کنید رومیان ۸ را...

من همراه شما هستم

تسلی‌بخش‌ترین کلام برادر یا خواهری مسیحی که شما را در زمان سختی یا آزمایش تسلی داده است چیست؟ اینکه «خدا خوب است؟» «این ارادۀ او برای شماست؟» «من برایت دعا می‌کنم؟» اگرچه این جملات، بسته به شرایط، مناسبند، اما ممکن است راه دیگری نیز وجود داشته باشد که ما می‌توانیم...

نقدی بر فیلم «دلم می‌خواد برقصم»

نام اثر: دلم می‌خواد
کارگردان: بهمن فرمان‌آرا
سال ساخت: ۱۳۹۲
نویسنده: امید سهرابی
بازیگران: رضا کیانیان، محمد رضا گلزار، مهناز افشار، سعید افشاری، صابر ابر

ناصرالدّین‭ ‬شاه‭ ‬علاقۀ‭ ‬خاصی‭ ‬به‭ ‬دلقکانی‭ ‬داشت‭ ‬که‭ ‬بخشی‭ ‬جدایی‌ناپذیر‭ ‬از‭ ‬دربار‭ ‬او‭ ‬بودند‭. ‬این‭ ‬دلقکان‭ ‬لودگانی‭ ‬بذله‌گو‭ ‬بودند‭ ‬که‭ ‬گاه‭ ‬رفتارهای‭ ‬خلاف‭ ‬عرف‭ ‬و‭ ‬ادبشان‭ ‬به‭ ‬دیوانگی‭ ‬پهلو‭ ‬می‌زد‭ ‬و‭ ‬در‭ ‬قالب‭ ‬لطیفه‭ ‬و‭ ‬کنایه‭ ‬و‭ ‬بذله‌گویی‭ ‬و‭ ‬نمایش،‭ ‬حقایقی‭ ‬را‭ ‬که‭ ‬کسی‭ ‬جرئت‭ ‬بیان‌شان‭ ‬را‭ ‬در‭ ‬حضور‭ ‬شاه‭ ‬نداشت،‭ ‬در‭ ‬حضور‭ ‬همه‭ ‬بیان‭ ‬می‌کردند‭ ‬و‭ ‬یا‭ ‬در‭ ‬قالب‭ ‬نمایش‭ ‬و‭ ‬شعرخوانی‭ ‬و‭ ‬هجو،‭ ‬به‭ ‬تمسخر‭ ‬‌اطرافیان‭ ‬شاه‭ ‬پرداخته‭ ‬و‭ ‬فساد‭ ‬درباریان‭ ‬را‭ ‬علنی‭ ‬می‌کردند‭. ‬شاه‭ ‬نیز‭ ‬از‭ ‬نیش‭ ‬و‭ ‬کنایات‭ ‬آنها‭ ‬در‭ ‬امان‭ ‬نبود‭ ‬و‭ ‬حقایقی‭ ‬که‭ ‬کسی‭ ‬جرئت‭ ‬بازگو‭ ‬کردن‌شان‭ ‬را‭ ‬نداشت،‭ ‬این‭ ‬دلقکان‭ ‬در‭ ‬قالب‭ ‬بذله‭ ‬و‭ ‬شوخی‭ ‬به‭ ‬شاه‭ ‬می‌فهماندند‭. ‬شاه‭ ‬نیز‭ ‬اگرچه‭ ‬متوجۀ‭ ‬نیش‭ ‬و‭ ‬کنایات‭ ‬آنها‭ ‬می‌شد،‭ ‬آنها‭ ‬به‌گونه‌ای‭ ‬در‭ ‬قالب‭ ‬طنز‭ ‬و‭ ‬شوخی‭ ‬حقایق‭ ‬را‭ ‬به‭ ‬شاه‭ ‬می‌نمایاندند‭ ‬که‭ ‬همزمان‭ ‬شأن‭ ‬ملوکانه‭ ‬نیز‭ ‬خدشه‌دار‭ ‬نمی‌شد‭. ‬زمانی‭ ‬نیز‭ ‬که‭ ‬اعتراضات‭ ‬درباریان‭ ‬و‭ ‬نزدیکان‭ ‬شاه،‭ ‬در‭ ‬واکنش‭ ‬به‭ ‬جسارت‭ ‬و‭ ‬گستاخی‭ ‬آنها،‭ ‬که‭ ‬گاه‭ ‬به‭ ‬مرزهای‭ ‬وقاحت‭ ‬نزدیک‭ ‬می‌شد‭ ‬به‭ ‬اوج‭ ‬می‌رسید،‭ ‬آنها‭ ‬خود‭ ‬را‭ ‬به‭ ‬دیوانگی‭ ‬می‌زدند‭ ‬و‭ ‬در‭ ‬قالب‭ ‬عقل‌باختگانی‭ ‬ترحم‌برانگیز‭ ‬ظاهر‭ ‬می‌شدند‭. ‬ظاهر‭ ‬نیمه‌دیوانۀ‭ ‬آنها‭ ‬حاشیۀ‭ ‬امنی‭ ‬برایشان‭ ‬به‌وجود‭ ‬می‌آورد‭ ‬تا‭ ‬حقایق‭ ‬ناخوشایندی‭ ‬را‭ ‬که‭ ‬همه‭ ‬از‭ ‬آنها‭ ‬آگاه‭ ‬بودند،‭ ‬اما‭ ‬کسی‭ ‬جرئت‭ ‬بیان‌شان‭ ‬را‭ ‬نداشت،‭ ‬بدون‭ ‬واهمه‭ ‬و‭ ‬بیم‭ ‬از‭ ‬مجازات‭ ‬به‭ ‬زبان‭ ‬آورند‭ ‬و‭ ‬شاه‭ ‬و‭ ‬درباریان‭ ‬را‭ ‬تا‭ ‬حدی‭ ‬متوجۀ‭ ‬وخامت‭ ‬اوضاع‭ ‬و‭ ‬شرایط‭ ‬نابه‌سامان‭ ‬کشور‭ ‬سازند‭. ‬از‭ ‬میان‭ ‬این‭ ‬دلقکان‭ ‬نام‭ ‬کریم‭ ‬شیره‌ای،‭ ‬حبیب‭ ‬دیوانه،‭ ‬حاجی‭ ‬کربلایی،‭ ‬اسماعیل‭ ‬بزاز‭ ‬و‭ ‬شیخ‭ ‬شیپور‭ ‬در‭ ‬تاریخ‭ ‬بر‭ ‬جای‭ ‬مانده‭ ‬است‭ ‬و‭ ‬از‭ ‬این‭ ‬میان‭ ‬از‭ ‬شوخی‌ها‭ ‬و‭ ‬بذله‌های‭ ‬کریم‭ ‬شیره‌ای‭ ‬تکه‌هایی‭ ‬در‭ ‬فرهنگ‭ ‬عامه‭ ‬و‭ ‬خاطرۀ‭ ‬مردم‭ ‬کوچه‭ ‬و‭ ‬بازار‭ ‬راه‭ ‬یافته‭ ‬است‭.‬

البته‭ ‬دلقکان‭ ‬تاریخچه‌ای‭ ‬طولانی‭ ‬در‭ ‬تاریخ‭ ‬ایران‌زمین‭ ‬داشته‌اند‭ ‬و‭ ‬روایاتی‭ ‬در‭ ‬مورد‭ ‬حضور‭ ‬آنها‭ ‬در‭ ‬دربار‭ ‬ساسانیان‭ ‬نیز‭ ‬وجود‭ ‬دارد‭. ‬اما‭ ‬در‭ ‬دورۀ‭ ‬غزنویان‭ ‬اشارات‭ ‬متعددی‭ ‬به‭ ‬حضور‭ ‬آنها‭ ‬در‭ ‬دربار‭ ‬پادشاهان‭ ‬غزنوی‭ ‬هست،‭ ‬خصوصاً‭ ‬دلقک‭ ‬مشهور‭ ‬سلطان‭ ‬محمود‭ ‬غزنوی‭ ‬که‭ ‬نامش‭ ‬«تلخک»‭ ‬بود‭ ‬بعدها‭ ‬شهرت‭ ‬بسیار‭ ‬یافت‭ ‬و‭  ‬برخی‭ ‬نام‭ ‬او‭ ‬را‭ ‬ریشۀ‭ ‬واژه‭ ‬دلقک‭ ‬در‭ ‬زبان‭ ‬فارسی‭ ‬می‌دانند‭. ‬

عملکرد‭ ‬دلقکان‭ ‬فقط‭ ‬به‭ ‬دربار‭ ‬محدود‭ ‬نمی‌شد‭ ‬و‭ ‬اشاراتی‭ ‬تاریخی‭ ‬از‭ ‬حضور‭ ‬دلقکان‭ ‬در‭ ‬شهرها‭ ‬و‭ ‬معابر‭ ‬عمومی‭ ‬وجود‭ ‬دارد‭ ‬و‭ ‬شاردن‭ ‬در‭ ‬سفرنامه‭ ‬مشهور‭ ‬خود‭ ‬که‭ ‬در‭ ‬قرن‭ ‬هفدهم‭ ‬و‭ ‬در‭ ‬دورۀ‭ ‬حاکمیت‭ ‬صفویان‭ ‬نوشته‭ ‬است،‭ ‬به‭ ‬وجود‭ ‬جمع‭ ‬دلقکان‭ ‬در‭ ‬شهر‭ ‬تبریز‭ ‬اشاره‭ ‬می‌کند‭ ‬که‭ ‬برای‭ ‬مردم‭ ‬نمایش‭ ‬اجرا‭ ‬می‌کردند‭. ‬این‭ ‬دلقکان‭ ‬گمنام‭ ‬نیز‭ ‬با‭ ‬توسل‭ ‬به‭  ‬طنز‭ ‬و‭ ‬شوخی‭ ‬و‭ ‬کنایه‭ ‬و‭ ‬لودگی،‭ ‬به‭ ‬زبان‭ ‬مردم‭ ‬محرومی‭ ‬تبدیل‭ ‬می‌شدند‭ ‬که‭ ‬ابزار‭ ‬دیگری‭ ‬برای‭ ‬بیان‭ ‬ظلم‭ ‬و‭ ‬ستم‌هایی‭ ‬که‭ ‬بر‭ ‬آنها‭ ‬می‌رفت،‭ ‬نداشتند‭. ‬هرگاه‭ ‬نیز‭ ‬که‭ ‬حاکمان‭ ‬بیان‭ ‬حقایق‭ ‬را‭ ‬از‭ ‬سوی‭ ‬آنها‭ ‬بر‭ ‬نمی‌تابیدند،‭ ‬آنها‭ ‬در‭ ‬نقش‭ ‬نیمه‌دیوانگان‭ ‬مجنون‭ ‬بیشتر‭ ‬فرو‭ ‬می‌رفتند‭ ‬تا‭ ‬از‭ ‬گزند‭ ‬مجازات‭ ‬صاحب‌منصبان‭ ‬محفوظ‭ ‬بمانند‭.‬

شخصیت‭ ‬نیمه‌دیوانه‭ ‬دیگری‭ ‬در‭ ‬فرهنگ‭ ‬و‭ ‬ادبیات‭ ‬ایران‭ ‬و‭ ‬خاورمیانه‭ ‬که‭ ‬حقیقت‌گویی‭ ‬و‭ ‬زبان‭ ‬تند‭  ‬او‭ ‬در‭ ‬انتقاد‭ ‬از‭ ‬نظم‭ ‬موجود‭ ‬و‭ ‬پدیده‌های‭ ‬مذموم‭ ‬عصرش‭ ‬در‭ ‬قالب‭ ‬طنز‭ ‬و‭ ‬کنایه‭ ‬و‭ ‬هجو،‭ ‬او‭ ‬را‭ ‬به‭ ‬شخصیت‭ ‬محبوب‭ ‬و‭ ‬ماندگاری‭ ‬تبدیل‭ ‬کرده‭ ‬است،‭ ‬ملانصرالدین‭ ‬است‭. ‬

روایات‭ ‬متعدد‭ ‬در‭ ‬مورد‭ ‬بذله‌گویی‌های‭ ‬او‭ ‬قرن‌ها‭ ‬قدمت‭ ‬دارند‭ ‬و‭ ‬نیش‭ ‬و‭ ‬کنایه‌های‭ ‬او‭ ‬حتی‭ ‬شامل‭ ‬مذمت‭ ‬تیمور‭ ‬لنگ‭ ‬و‭ ‬اعمال‭ ‬وحشیانه‭ ‬او‭ ‬می‌شود‭.‬

یکی‭ ‬دیگر‭ ‬از‭ ‬این‭ ‬شخصیت‌های‭ ‬نیمه‌مجنونِ‭ ‬مشهور‭ ‬در‭ ‬تاریخ‭ ‬و‭ ‬ادبیات‭ ‬ایران‭ ‬و‭ ‬خاورمیانه،‭ ‬بهلول‭ ‬دیوانه‭ ‬یا‭ ‬بهلول‭ ‬داناست‭. ‬او‭ ‬نیز‭ ‬فردی‭ ‬است‭ ‬که‭ ‬به‭ ‬دیوانگی‭ ‬شهره‭ ‬است،‭ ‬اما‭ ‬سخنانی‭ ‬به‭ ‬زبان‭ ‬می‌راند‭ ‬که‭ ‬فرزانگان‭ ‬و‭ ‬عاقلان‭ ‬را‭ ‬جرئت‭ ‬بیانشان‭ ‬نیست‭ ‬و‭ ‬با‭ ‬زبان‭ ‬تیز‭ ‬آمیخته‭ ‬به‭ ‬طنزش‭ ‬قدرتمداران‭ ‬زورگو‭ ‬را‭ ‬زیر‭ ‬سؤال‭ ‬می‌برد‭ ‬و‭ ‬یا‭ ‬بسیاری‭ ‬از‭ ‬عادات‭ ‬و‭ ‬سنن‭ ‬و‭ ‬قالب‌های‭ ‬فرهنگی‭ ‬عصر‭ ‬خویش‭ ‬را‭ ‬به‭ ‬سخره‭ ‬می‌گیرد‭. ‬روایات‭ ‬بسیاری‭ ‬در‭ ‬مورد‭ ‬کنایات‭ ‬او‭ ‬در‭ ‬مورد‭ ‬هارون‌الرشید‭ ‬و‭ ‬دستگاه‭ ‬حکومتی‌اش‭ ‬بر‭ ‬جای‭ ‬مانده‭ ‬است،‭ ‬اما‭ ‬نکتۀ‭ ‬جالب‭ ‬این‭ ‬است‭ ‬که‭ ‬او‭ ‬واقعیت‌هایی‭ ‬را‭ ‬به‭ ‬هارون‌الرشید‭ ‬می‌گوید‭ ‬که‭ ‬اگر‭ ‬بر‭ ‬زبان‭ ‬فرد‭ ‬دیگری‭ ‬جاری‭ ‬می‌شد،‭ ‬قطعاً‭ ‬جانش‭ ‬را‭ ‬از‭ ‬دست‭ ‬می‌داد‭. ‬وجود‭ ‬دو‭ ‬لقب‭  ‬متضاد‭ ‬بهلول‭ ‬دیوانه‭ ‬و‭ ‬بهلول‭ ‬دانا‭ ‬برای‭ ‬او،‭ ‬خود‭ ‬بیانگر‭ ‬وجود‭ ‬دو‭ ‬حقیقت‭ ‬متعارض‭ ‬در‭ ‬مورد‭ ‬اوست‭. ‬در‭ ‬اینجا‭ ‬سخن‭ ‬از‭ ‬دیوانه‌ای‭ ‬است‭ ‬که‭ ‬حقیقت‭ ‬را‭ ‬می‌گوید‭ ‬یا‭ ‬به‭ ‬عبارت‭ ‬دیگر،‭ ‬حقایق‭ ‬را‭ ‬از‭ ‬پس‭ ‬نقاب‭ ‬دیوانه‌ای‭ ‬شوریده‌حال‭ ‬می‌گوید؛‭ ‬او‭ ‬به‭ ‬هیئت‭ ‬مجنون‭ ‬عقل‌باخته‌ای‭ ‬ظاهر‭ ‬می‌شود‭ ‬که‭ ‬مردم‭ ‬به‌جدش‭ ‬نمی‌گیرند‭ ‬و‭ ‬گفتار‭ ‬پریشان‭ ‬و‭ ‬هذیان‌آلودش‭ ‬را‭ ‬تمسخر‭ ‬می‌کنند؛‭ ‬لیکن‭ ‬فرزانگان‭ ‬و‭ ‬سخن‌سنجان،‭ ‬در‭ ‬این‭ ‬گفتار‭ ‬پریشان‭ ‬و‭ ‬هذیان‌آلود‭ ‬نکته‌ها‭ ‬می‌بینند‭.‬


و‭ ‬گاه‭ ‬جنون‭ ‬خود‭ ‬نقابی‭ ‬است‭ ‬که‭ ‬دانشی‭ ‬مقدر‭ ‬و‭ ‬بیش‭ ‬از‭ ‬حد‭ ‬مسلم‭ ‬را‭ ‬می‌پوشاند‭.‬

  ‬نیچه،‭ ‬فراسوی‭ ‬نیک‭ ‬و‭ ‬بد

در‭ ‬تفکر‭ ‬نیچه‭ ‬دیوانه‭ ‬و‭ ‬دیوانگی‭ ‬مفهومی‭ ‬کلیدی‭ ‬و‭ ‬آشناست‭. ‬در‭ ‬کتاب‭ ‬«دانش‭ ‬شاد»‭ ‬با‭ ‬تمثیل‭ ‬معروف‭ ‬دیوانه‌ای‭ ‬که‭ ‬فانوس‭ ‬به‭ ‬دست‭ ‬در‭ ‬روز‭ ‬روشن‭ ‬مرگ‭ ‬خدا‭ ‬را‭ ‬اعلام‭ ‬‌‭ ‬می‌دارد‭ ‬روبه‌رو‭ ‬هستیم،‭ ‬دیوانه‌ای‭ ‬که‭ ‬ابتدا‭ ‬با‭ ‬فریاد‭ ‬خود،‭ ‬اینکه‭ ‬«من‭ ‬خدا‭ ‬را‭ ‬می‌جویم»،‭ ‬و‭ ‬با‭ ‬فانوسی‭ ‬که‭ ‬در‭ ‬روز‭ ‬روشن‭ ‬به‭ ‬دست‭ ‬دارد‭ ‬تمسخر‭ ‬و‭ ‬استهزای‭ ‬حاضران‭ ‬را‭ ‬بر‭ ‬می‌انگیزد،‭ ‬اما‭ ‬زمانی‭ ‬که‭ ‬خبر‭ ‬مرگ‭ ‬خدا‭ ‬را‭ ‬اعلام‭ ‬می‌کند‭ ‬و‭ ‬دلالت‌های‭ ‬هولناک‭ ‬آن‭ ‬را‭ ‬اعلام‭ ‬می‌‌‌دارد،‭ ‬که‭ ‬حکایت‭ ‬از‭ ‬آغاز‭ ‬عصری‭ ‬نو‭ ‬دارد،‭ ‬شنوندگانش‭ ‬سکوت‭ ‬می‌کنند‭ ‬و‭ ‬با‭ ‬شگفتی‭ ‬او‭ ‬را‭ ‬می‌نگرند‭. ‬او‭ ‬فریاد‭ ‬بر‭ ‬می‌آورد‭: ‬ «من‭ ‬زود‭ ‬آمده‌ام‭…‬زمان‭ ‬من‭ ‬هنوز‭ ‬فرا‭ ‬نرسیده‭ ‬است‭. ‬این‭ ‬واقعۀ‭ ‬عظیم‭ ‬هنوز‭ ‬در‭ ‬راه‭ ‬است‭.‬»‭ ‬هولناکی‭ ‬خبری‭ ‬که‭ ‬اعلام‭ ‬می‌دارد‭ ‬و‭ ‬تازگی‭ ‬و‭ ‬فهم‌ناپذیری‭ ‬پیغامش‭ ‬که‭ ‬پیشاپیش‭ ‬از‭ ‬ظهور‭ ‬نیهیلیسم‭ ‬خبر‭ ‬می‌دهد،‭ ‬شنوندگانش‭ ‬را‭ ‬می‌ترساند‭ ‬و‭ ‬دیوانه‭ ‬در‭ ‬نظرشان‭  ‬به‭ ‬مقام‭ ‬فرزانه‌ای‭ ‬ژرف‌بین‭ ‬تبدیل‭ ‬می‌شود‭. ‬

‭ ‬نیچه‭ ‬در‭ ‬کتاب‭ ‬«سپیده‭ ‬دم» ‬می‌گوید‭ ‬که‭ ‬هر‭ ‬جا‭ ‬جنون‭ ‬هست‭ ‬ذره‌ای‭ ‬هم‭ ‬نبوغ‭ ‬و‭ ‬فرزانگی‭ ‬و‭ ‬چیزی‭ ‬الهی‭ ‬هست‭ ‬و‭ ‬از‭ ‬افلاطون‭ ‬نقل‌قول‭ ‬می‌کند‭ ‬که‭ ‬بزرگ‌ترین‭ ‬نیکی‌ها‭ ‬در‭ ‬یونان‭ ‬به‭ ‬مدد‭ ‬جنون‭ ‬گسترش‭ ‬یافته‭ ‬است‭. ‬در‭ ‬آثار‭ ‬او‭ ‬همچنین‭ ‬به‭ ‬مفهوم‭  ‬نقاب‭ ‬و‭ ‬نقاب‌گذاشتن‭ ‬و‭ ‬نیز‭ ‬به‭ ‬ضرورت‭ ‬و‭ ‬منزلت‭ ‬و‭ ‬فضیلت‭ ‬نقاب‌ها‭ ‬اشارات‭ ‬بسیاری‭ ‬هست‭. ‬در‭ ‬جمله‌ای‭ ‬که‭ ‬در‭  ‬سطور‭ ‬بالا‭ ‬از‭ ‬نیچه‭ ‬نقل‭ ‬شده،‭ ‬جنون‭ ‬نقابی‭ ‬است‭ ‬که‭ ‬دانشی‭ ‬مقدر‭ ‬را‭ ‬می‌پوشاند‭ ‬و‭ ‬نه‭ ‬تمهید،‭ ‬بل‭ ‬ضرورتی‭ ‬است‭ ‬ناگزیر‭ ‬که‭ ‬بدون‭ ‬آن‭ ‬نمی‌توان‭ ‬دانشی‭ ‬را‭ ‬که‭ ‬دیگران‭ ‬تاب‭ ‬تحمل‌اش‭ ‬را‭ ‬ندارند‭ ‬پنهان‭ ‬کرد‭. ‬اما‭ ‬دیوانه‭ ‬و‭ ‬مجنون،‭ ‬فرزانۀ‭ ‬روشن‌بینی‭ ‬است‭ ‬که‭ ‬نقاب‭ ‬جنون‭ ‬می‌زند‭ ‬تا‭ ‬حقایقی‭ ‬را‭ ‬بازگوید‭ ‬که‭ ‬شنیدن‭ ‬آنها‭ ‬برای‭ ‬انسان‌ها‭ ‬دشوار‭ ‬است‭.‬


فیلم‭ ‬«دلم‭ ‬می‌خواد‭ ‬برقصم»‭ ‬آخرین‭ ‬ساختۀ‭ ‬کارگردان‭ ‬نام‌آشنای‭ ‬ایرانی‭ ‬بهمن‭ ‬فرمان‭ ‬آرا‭  ‬است‭ ‬که‭  ‬آثار‭ ‬موفقی‭ ‬چون‭ ‬«شازده‭ ‬احتجاب»،‭ ‬«سایه‌های‭ ‬بلند‭ ‬باد»،‭ ‬«بوی‭ ‬کافور،‭ ‬عطر‭ ‬یاس»‭ ‬و‭ ‬«خانه‌ای‭ ‬روی‭ ‬آب»‭ ‬را‭ ‬در‭ ‬کارنامه‭ ‬سینمایی‌اش‭ ‬دارد‭ ‬و‭ ‬کارگردانی‭ ‬صاحب‭ ‬سبک‭ ‬است‭ ‬که‭ ‬بسیاری‭ ‬او‭ ‬را‭ ‬سینماگر‭ ‬مؤلف‭ ‬می‌دانند‭. ‬در‭ ‬این‭ ‬فیلم‭ ‬او‭ ‬به‭ ‬زندگی‭ ‬نویسندۀ‭ ‬پا‭ ‬به‭ ‬سن‭ ‬گذاشته‌ای‭ ‬می‌پردازد‭ ‬که‭ ‬گویی‭ ‬چشمۀ‭ ‬خلاقیتش‭ ‬خشکیده‭ ‬و‭ ‬نمی‌تواند‭ ‬به‭ ‬آفرینش‭ ‬ادبی‌اش‭ ‬ادامه‭ ‬دهد‭. ‬او‭ ‬هر‭ ‬روز‭ ‬که‭ ‬به‭ ‬منزل‭ ‬بر‭ ‬می‌گردد‭ ‬پیغام‌گیر‭ ‬تلفن،‭ ‬خبر‭ ‬از‭ ‬مرگ‭ ‬دوستی‭ ‬می‌دهد‭ ‬و‭ ‬گویی‭ ‬اطرافیان‭ ‬و‭ ‬همسالانش‭ ‬یک‭ ‬به‭ ‬یک‭ ‬جهان‭ ‬را‭ ‬ترک‭ ‬می‌کنند‭ ‬و‭ ‬او‭ ‬تنهاتر‭ ‬می‌شود‭. ‬او‭ ‬همسرش‭ ‬را‭ ‬از‭ ‬دست‭ ‬داده‭ ‬و‭ ‬در‭ ‬طول‭ ‬فیلم‭ ‬متوجه‭ ‬می‌شویم‭ ‬پسری‭ ‬دارد‭ ‬که‭ ‬معتاد‭ ‬است‭ ‬و‭ ‬در‭ ‬آستانۀ‭ ‬جدایی‭ ‬از‭ ‬همسرش‭ ‬قرار‭ ‬دارد‭. ‬واقعیت‌های‭ ‬جامعۀ‭ ‬اطراف،‭ ‬او‭ ‬را‭ ‬نیز‭ ‬دچار‭ ‬افسردگی‭ ‬کرده‭ ‬و‭ ‬او‭ ‬در‭ ‬تلاش‭ ‬برای‭ ‬بیرون‌آمدن‭ ‬از‭ ‬افسردگی‭ ‬است‭. ‬در‭ ‬ابتدای‭ ‬فیلم‭ ‬اشخاصی‭ ‬را‭ ‬می‌بینیم‭ ‬که‭ ‬در‭ ‬مطب‭ ‬روانپزشک،‭ ‬درمانده‭ ‬و‭ ‬مستأصل‭ ‬مشکلاتشان‭ ‬را‭ ‬بیان‭ ‬می‌کنند‭ ‬و‭ ‬شاهد‭ ‬واکنش‌های‭ ‬خونسرد‭ ‬روانپزشکی‭ ‬هستیم‭ ‬که‭ ‬گویی‭ ‬با‭ ‬جملات‭ ‬کوتاهش‭ ‬به‭ ‬آنها‭ ‬می‌خواهد‭ ‬بفهماند‭ ‬چاره‌ای‭ ‬نیست‭ ‬و‭ ‬با‭ ‬وضعیت‭ ‬دشوارشان‭ ‬باید‭ ‬بسازند‭. ‬شخصیت‭ ‬اصلی‭ ‬فیلم‭ ‬که‭ ‬نویسنده‌ای‭ ‬به‌نام‭ ‬آقای‭ ‬بهرام‭ ‬فرزانه‭ ‬است‭ ‬(و‭ ‬نقش‭ ‬او‭ ‬را‭ ‬بازیگر‭ ‬توانای‭ ‬سینمای‭ ‬ایران‭ ‬رضا‭ ‬کیانیان‭ ‬بازی‭ ‬می‌کند) کلافه از ناتوانی در نوشتن، با بی‌تفاوتی توام با استیصال، گذران عمر می‌کند تا اینکه در صحنه‌ای از فیلم، دختری دستفروش در خیابان، یک سی‌دی موسیقی به او می‌دهد. در صحنه‌ای دیگر او با اتومبیلش در خیابان تصادف می‌کند و ظاهراً دچار ضربۀ شدیدی می‌شود، اما وقتی به خود می‌آید متوجه می‌شود که نه به خودش و نه به اتومبیلش آسیب جدی وارد نشده است. اما پس از این تصادف، او در سرش آوای مفرّح و طربناکی می‌شنود که قبلاً آن را در لوح فشردۀ دخترک دستفروش، شنیده بود. این موسیقی طربناک، مرتب در ذهن او تکرار می‌شود و حضور این موسیقی چنان برای او واقعی و ملموس است که فکر می‌کند دیگران نیز آن را می‌شنوند، اما ظاهراً چنین نیست. در واقع پس از صحنۀ تصادف آقای بهرام فرزانه، فیلم وارد فضایی سوررئال می‌شود که در آن فاصلۀ دنیای واقعی با تصورات آقای فرزانه مخدوش است و بینندۀ فیلم نمی‌تواند تشخیص دهد که آیا صحنه‌هایی که می‌بیند برساخته‌های ذهنی و تصورات و توهمات آقای فرزانه است یا واقعیت‌های جهان خارج. نکتۀ جالب در مورد این آوای موسیقی این است که آقای فرزانه پس از شنیدن این موسیقی طربناک و مفرح نمی‌تواند خود را کنترل کند و در موقعیت‌های مختلف شروع به رقصیدن می‌کند و این امر به‌تدریج باعث می‌شود دیگران به او به چشم دیوانه‌ای بنگرند که اگرچه بی آزار است، رفتار عجیبش قابل توضیح نیست. در ادامۀ داستان نگاه او به‌تدریج نسبت به زندگی تغییر می‌کند و او به‌شدت متعجب است که انسان‌ها چرا به‌شدت غمگین و افسرده‌اند و چرا شیوه‌ای از زندگی را در پیش گرفته‌اند که به بدبختی و مصیبت بیشتر می‌انجامد. در صحنه‌ای از فیلم که او بر پشت بام منزلش، فارغ از زمین و زمان، شورمندانه می‌رقصد و همه نگران افتادن او از لب بام هستند، پسر معتادش به او گوشزد می‌کند که دیوانه است و او به پسرش پاسخ می‌هد من دیوانه‌ام یا شما؟ پاسخ او به یک معنا منطقی است. پسرش غرق اعتیاد است و می‌خواهد از همسرش جدا شود، اما متوجۀ وضعیت هولناکش نیست، در حالی که او آزارش به کسی نمی‌رسد و خوشحال و سرخوش می‌رقصد و از زندگی لذت می‌برد. در نهایت هم آقای فرزانه را با آمبولانس به آسایشگاه روانی می‌برند و او در آنجا بستری می‌شود.

به‭ ‬یک‭ ‬معنا‭ ‬تمام‭ ‬داستان‭ ‬فیلم‭ ‬حول‭ ‬رقص‭ ‬آقای‭ ‬فرزانه‭ ‬می‌گردد‭. ‬اما‭ ‬رقص‭ ‬او‭ ‬چه‭ ‬معنایی‭ ‬دارد؟‭ ‬آیا‭ ‬او‭ ‬مجنونی‭ ‬عقل‌باخته‭ ‬است‭ ‬که‭ ‬از‭ ‬شدت‭ ‬استیصال‭ ‬و‭ ‬انباشته‌شدن‭ ‬بار‭ ‬مشکلات‭ ‬زندگی،‭ ‬به‭ ‬آستانۀ‭ ‬جنون‭ ‬رسیده‭ ‬است‭ ‬یا‭ ‬فرزانه‌ای‭ ‬وارسته‭ ‬است‭ ‬که‭ ‬رقص‭ ‬او‭ ‬چون‭ ‬سَماعی‭ ‬خودانگیخته،‭ ‬اشاره‭ ‬به‭ ‬افق‌های‭ ‬معنایی‭ ‬تازه‭ ‬دارد؟‭ ‬به‭ ‬این‭ ‬پرسش‭ ‬از‭ ‬زوایای‭ ‬گوناگون‭ ‬می‌توان‭ ‬نگریست‭ ‬و‭ ‬پاسخ‌های‭ ‬گوناگون،‭ ‬هرچند‭ ‬فاقد‭ ‬قطعیت،‭ ‬به‭ ‬آن‭ ‬می‌توان‭ ‬داد.‭ ‬(مگر‭ ‬جز‭ ‬این‭ ‬است‭ ‬که‭ ‬اثر‭ ‬هنری‭ ‬اصیل،‭ ‬چندلایه‭ ‬و‭ ‬قابل‭ ‬تأویل‭ ‬از‭ ‬چشم‌اندازهای‭ ‬مختلف‭ ‬است‭ ‬و‭ ‬با‭ ‬توجه‭ ‬به‭ ‬افق‭ ‬فکری‭ ‬و‭ ‬شرایط‭ ‬تاریخی‭ ‬و‭ ‬فرهنگی‭ ‬مخاطب،‭ ‬سطوح‭ ‬معنایی‭ ‬گوناگونی‭ ‬در‭ ‬آن‭ ‬می‌تواند‭ ‬به‌ظهور‭ ‬رسد؟)‭ ‬به‭ ‬یک‭ ‬معنا،‭ ‬رقص‭ ‬آقای‭ ‬فرزانه‭ ‬رقص‭ ‬زندگی‭ ‬است،‭ ‬رقص‭ ‬بزرگداشت‭ ‬زندگی‭ ‬است،‭ ‬کشف‭ ‬شور‭ ‬و‭ ‬نشاط‭ ‬و‭ ‬وجدی‭ ‬است‭ ‬که‭ ‬در‭ ‬هر‭ ‬انسان‭ ‬زنده‌ای‭ ‬وجود‭ ‬دارد‭ ‬و‭  ‬فقط‭ ‬باید‭ ‬آوایی‭ ‬ریتمیک‭ ‬و‭ ‬مفرّح،‭ ‬چون‭ ‬جرقه‌ای‭ ‬آن‭ ‬را‭ ‬شعله‭ ‬ور‭ ‬سازد‭. ‬رقص‭ ‬او‭ ‬اعتراضی‭ ‬نیرومند‭ ‬و‭ ‬غیر‭ ‬قابل‭ ‬چشم‭ ‬پوشی‭ ‬نسبت‭ ‬به‭ ‬زوال‭ ‬و‭ ‬خمودگی‭ ‬و‭ ‬غم‭ ‬و‭ ‬اندوه‭ ‬و‭ ‬سکونی‭ ‬است‭ ‬که‭ ‬اطراف‭ ‬آقای‭ ‬فرزانه‭ ‬جریان‭ ‬دارد‭. ‬فریاد‭ ‬اوست‭ ‬که‭ ‬می‌خواهد‭ ‬زنده‭ ‬بماند‭ ‬و‭ ‬زندگی‭ ‬کند‭ ‬و‭ ‬بنویسد‭ ‬و‭ ‬بیافریند‭ ‬و‭ ‬دعوت‭ ‬او‭ ‬از‭ ‬دیگران‭ ‬در‭ ‬جای‭ ‬جای‭ ‬فیلم‭ ‬که‭ ‬با‭ ‬او‭ ‬برقصند،‭ ‬دعوت‭ ‬به‭ ‬زندگی‌کردن‭ ‬شورمندانه‭ ‬و‭ ‬عاشقانه‭ ‬است‭.‬

در‭ ‬سکانس‌های‭ ‬بسیاری‭ ‬از‭ ‬فیلم‭ ‬اشارات‭ ‬متعددی‭ ‬به‭ ‬زنان‭ ‬باردار‭ ‬هست‭ ‬و‭ ‬دوربین‭ ‬فرمان‭ ‬آرا‭ ‬بر‭ ‬روی‭ ‬شکم‌های‭ ‬بر‭ ‬آمدۀ‭ ‬زنان‭ ‬باردار‭ ‬تاکید‭ ‬خاصی‭ ‬دارد‭. ‬در‭ ‬بطن‭ ‬مرگ‭ ‬و‭ ‬نیستی‭ ‬و‭ ‬افسردگی‭ ‬و‭ ‬نیروهای‭ ‬ضد‭ ‬زندگی‭ ‬که‭ ‬در‭ ‬اطراف‭ ‬آقای‭ ‬فرزانه‭ ‬موج‭ ‬می‌زنند،‭ ‬زندگی‭ ‬کماکان‭ ‬جاری‭ ‬است‭ ‬و‭ ‬رقص‭ ‬آقای‭ ‬فرزانه‭ ‬و‭ ‬شکم‭ ‬بر‭ ‬آمدۀ‭ ‬زنان‭ ‬باردار‭ ‬یک‭ ‬حقیقت‭ ‬واحد‭ ‬را‭ ‬خاطرنشان‭ ‬می‌سازند‭. ‬در‭ ‬صحنۀ‭ ‬دیگری‭ ‬از‭ ‬فیلم،‭ ‬آقای‭ ‬فرزانه‭ ‬با‭ ‬دیدن‭ ‬عروس‭ ‬باردارش‭ ‬به‌شدت‭ ‬هیجان‌زده‭ ‬می‌شود‭ ‬و‭  ‬با‭ ‬ترنم‭ ‬موسیقی‭ ‬طربناک‭ ‬تکرارشونده‭ ‬در‭ ‬فیلم،‭ ‬به‭ ‬اطرافیانش‭ ‬می‌گوید‭ ‬آیا‭ ‬متوجۀ‭ ‬رقص‭ ‬جنین‭  ‬در‭ ‬شکم‭ ‬مادر‭  ‬نیستید؟‭  ‬

نوزادانی‭ ‬نیز‭ ‬که‭ ‬قدم‭ ‬به‭ ‬این‭ ‬جهان‭ ‬می‌گذارند‭ ‬نماد‭ ‬زندگی‭ ‬محسوب‭ ‬می‌شوند‭ ‬که‭ ‬اشتیاق‭ ‬رقصیدن‭ ‬در‭ ‬آنها‭ ‬از‭ ‬بدو‭ ‬تولد‭ ‬می‌شکفد‭. ‬در‭ ‬سکانس‭ ‬پایانی‭ ‬فیلم،‭ ‬اطاق‭ ‬نوزادان‭ ‬را‭ ‬در‭ ‬بیمارستان‭ ‬می‌بینیم‭ ‬که‭ ‬نوزادان‭ ‬بسیاری‭ ‬در‭ ‬آن‭ ‬خوابیده‌اند‭. ‬این‭ ‬نوزادان‭  ‬به‭ ‬آرامی،‭ ‬یک‭ ‬دست‭ ‬خود‭ ‬را‭ ‬بلند‭ ‬می‌کنند‭ ‬تا‭ ‬رقص‭ ‬زندگی‭ ‬را‭ ‬شروع‭ ‬کنند‭. ‬اما‭ ‬این‭ ‬نماد‭ ‬زندگی‭ ‬و‭ ‬نیز‭ ‬نماد‭ ‬معصومیت‭ ‬و‭ ‬لطافت‭ ‬در‭ ‬فیلم،‭ ‬به‌عنوان‭ ‬ابزاری‭ ‬برای‭ ‬ایجاد‭ ‬حاشیۀ‭ ‬امن‭ ‬برای‭ ‬زنی‭ ‬تبدیل‭ ‬می‌شود‭ ‬که‭ ‬در‭ ‬حال‭ ‬تن‌فروشی‭ ‬است‭. ‬در‭ ‬صحنه‌ای‭ ‬دیگر‭ ‬از‭ ‬فیلم‭ ‬با‭ ‬زن‭ ‬تن‌فروشی‭ ‬روبه‌رو‭ ‬می‌شویم‭ ‬که‭ ‬در‭ ‬خیابان‭ ‬به‭ ‬دنبال‭ ‬مشتری‭ ‬می‌گردد‭ ‬و‭ ‬ظاهراً‭ ‬نوزادی‭ ‬قنداقی‭ ‬را‭ ‬در‭ ‬بغل‭ ‬دارد‭ ‬که‭ ‬برای‭ ‬او‭ ‬حاشیۀ‭ ‬امنی‭ ‬به‌وجود‭ ‬می‌آورد‭ ‬تا‭ ‬به‭ ‬فعالیت‭ ‬مجرمانه‌اش‭ ‬بپردازد‭. ‬اما‭ ‬بعد‭ ‬متوجه‭ ‬می‌شویم‭ ‬نوزادی‭ ‬در‭ ‬کار‭ ‬نیست‭ ‬و‭ ‬نوزادی‭ ‬در‭ ‬قنداق‭ ‬نیست‭. ‬این‭ ‬زن‭ ‬قاعدتاً‭ ‬باید‭ ‬حامل‭ ‬زندگی‭ ‬باشد‭ ‬که‭ ‬قنداقِ‭ ‬نوزاد‭ ‬نمادی‭ ‬از‭ ‬آن‭ ‬است،‭ ‬اما‭ ‬در‭ ‬واقع‭ ‬تظاهر‭ ‬به‭ ‬حمل‭ ‬نوزاد،‭ ‬فریبی‭ ‬مزورانه‭ ‬برای‭ ‬انجام‭ ‬عملی‭ ‬غیر‭ ‬اخلاقی‭ ‬است‭.‬

‭ ‬لااقل‭ ‬در‭ ‬دو‭ ‬فیلم‭ ‬بهمن‭ ‬فرمان‭ ‬آرا‭ ‬یعنی‭ ‬فیلم‌های‭ ‬خانه‌ای‭ ‬روی‭ ‬آب‭ ‬وبوی‭ ‬کافور،‭ ‬عطر‭ ‬یاس‭ ‬موضوع‭ ‬مرگ‭ ‬و‭ ‬مرگ‌اندیشی‭ ‬و‭ ‬گریزناپذیربودن‭ ‬آن،‭ ‬درون‌مایه‭ ‬و‭ ‬موضوع‭ ‬اصلی‭ ‬است‭ ‬و‭ ‬دغدغۀ‭ ‬اصلی‭ ‬این‭ ‬فیلمساز‭ ‬محسوب‭ ‬می‌شود،‭ ‬اما‭ ‬در‭ ‬آخرین‭ ‬اثر‭ ‬او،‭ ‬این‭ ‬زندگی‭ ‬است‭ ‬که‭ ‬به‭ ‬درون‌مایۀ‭ ‬اصلی‭ ‬و‭ ‬دغدغۀ‭ ‬محوری‭ ‬فیلمساز‭ ‬تبدیل‭ ‬می‌شود‭ ‬و‭ ‬فرمان‭ ‬آرا‭ ‬رقص‭ ‬را‭ ‬به‭ ‬نمادی‭ ‬برای‭ ‬تجسم‭ ‬و‭ ‬تجلی‭ ‬زندگی‭ ‬در‭ ‬محیطی‭ ‬که‭ ‬در‭ ‬حال‭ ‬از‭ ‬یاد‭ ‬بردن‭ ‬آن‭ ‬است،‭ ‬تبدیل‭ ‬می‌کند‭. ‬اما‭ ‬شور‭ ‬رقص‭ ‬و‭ ‬خودانگیختگی‌اش‭ ‬در‭ ‬آقای‭ ‬فرزانه،‭ ‬برای‭ ‬جامعۀ‭ ‬اسیرِ‭ ‬حرمان‭ ‬و‭ ‬یاس‭ ‬و‭ ‬خمودگی‭ ‬که‭ ‬گویی‭ ‬گرد‭ ‬مرگ‭ ‬را‭ ‬بر‭ ‬آن‭ ‬پاشیده‌اند،‭ ‬چنان‭ ‬عجیب‭ ‬است‭ ‬که‭ ‬همه‭ ‬به‭ ‬او‭ ‬چون‭ ‬دیوانه‭ ‬می‌نگرند‭. ‬اما‭ ‬مشکل‭ ‬اصلی‭ ‬رقصیدن‭ ‬آقای‭ ‬فرزانه،‭ ‬نه‭ ‬در‭ ‬رقصیدنش،‭ ‬بلکه‭ ‬در‭ ‬کنترل‌ناپذیری‭ ‬و‭ ‬خودانگیختگی‭ ‬آن‭ ‬و‭ ‬اصرار‭ ‬او‭ ‬به‭ ‬اینکه‭ ‬دیگران‭ ‬نیز‭ ‬در‭ ‬این‭ ‬رقص‭ ‬به‭ ‬او‭ ‬ملحق‭ ‬شوند،‭ ‬نهفته‭ ‬است‭. ‬در‭ ‬صحنه‌ای‭ ‬از‭ ‬فیلم‭ ‬که‭ ‬اشخاص‭ ‬بسیاری‭ ‬ظاهراً‭ ‬ترنم‭ ‬این‭ ‬موسیقی‭ ‬طرب‌انگیز‭ ‬را‭ ‬که‭ ‬آقای‭ ‬فرزانه‭ ‬می‌شنود،‭ ‬می‌شنوند‭ ‬و‭ ‬همه‭ ‬با‭ ‬هم‭ ‬در‭ ‬رقصی‭ ‬گروهی‭ ‬می‌رقصند،‭ ‬شکوه‭ ‬این‭ ‬رقص‭ ‬زندگی‭ ‬صد‭ ‬چندان‭ ‬می‌شود‭ ‬و‭ ‬آقای‭ ‬فرزانه‭ ‬با‭ ‬دیدن‭ ‬شریک‌شدن‭ ‬دیگران‭ ‬در‭ ‬این‭ ‬رقص‭ ‬پرشور،‭ ‬سر‭ ‬از‭ ‬پا‭ ‬نمی‌شناسد‭) ‬که‭ ‬البته‭ ‬کمی‭ ‬بعد‭ ‬متوجه‭ ‬می‌شویم‭ ‬این‭ ‬رقص‭ ‬جمعی‭ ‬صرفاً‭ ‬در‭ ‬تخیل‭ ‬آقای‭ ‬فرزانه‭ ‬رخ‭ ‬داده‭ ‬است‭.(

در‭ ‬نهایت‭ ‬شاهد‭ ‬این‭ ‬هستیم‭ ‬که‭ ‬اطرافیان‭ ‬آقای‭ ‬فرزانه‭ ‬به‭ ‬او‭ ‬چون‭ ‬دیوانه‌ای‭ ‬بی‭ ‬آزار‭ ‬می‌نگرند،‭ ‬اما‭ ‬آقای‭ ‬فرزانه‭ ‬به‭ ‬درکی‭ ‬در‭ ‬مورد‭ ‬خود‭ ‬و‭ ‬معنای‭ ‬زندگی‭ ‬دست‭ ‬یافته‭ ‬است‭ ‬که‭ ‬برای‭ ‬دیگران‭ ‬غیر‭ ‬قابل‭ ‬درک‭ ‬است‭ ‬و‭ ‬او‭ ‬پس‭ ‬از‭ ‬پشت‭ ‬سر‭ ‬گذاشتن‭ ‬همۀ‭ ‬این‭ ‬تجارب‭ ‬است‭ ‬که‭ ‬چشمۀ‭ ‬خلاقیت‭ ‬ادبی‌اش‭ ‬می‌شکفد‭ ‬و‭ ‬به‌سرعت‭ ‬شروع‭ ‬به‭ ‬نوشتن‭ ‬می‌کند‭. ‬نام‭ ‬او‭ ‬نیز‭ ‬افرزانهب‭ ‬است‭ ‬و‭ ‬او‭ ‬فرزانه‌ای‭ ‬است‭ ‬که‭ ‬موسیقی‭ ‬زندگی‭ ‬و‭ ‬حیات‭ ‬را‭ ‬می‌شنود‭ ‬و‭ ‬در‭ ‬انطباق‭ ‬با‭ ‬ضرباهنگ‭ ‬پرشور‭ ‬آن‭ ‬می‌رقصد‭. ‬در‭ ‬واقع‭ ‬با‭ ‬شنیدن‭ ‬موسیقی‭ ‬حیات‭ ‬و‭ ‬زندگی‭ ‬او‭ ‬نمی‌تواند‭ ‬که‭ ‬نرقصد‭ ‬و‭ ‬همین‭ ‬موضوع‭ ‬مشکل‭ ‬اصلی‭ ‬او‭ ‬با‭ ‬محیط‭ ‬اطرافش‭ ‬است‭. ‬او‭ ‬فرزانه‌ای‭ ‬است‭ ‬که‭ ‬قادر‭ ‬به‭ ‬شنیدن‭ ‬موسیقی‭ ‬کیهانی‭ ‬حیات‭ ‬است‭. ‬اما‭ ‬این‭ ‬فرزانه‭ ‬در‭ ‬چشم‭ ‬دیگران‭ ‬دیوانه‭ ‬می‌نماید‭. (‬حتی‭ ‬اسم‭ ‬کوچک‭ ‬او،‭ ‬یعنی‭ ‬بهرام‭ ‬نیز،‭ ‬ما‭ ‬را‭ ‬به‭ ‬یاد‭ ‬بهرام‭ ‬گور‭ ‬می‌اندازد‭ ‬که‭ ‬کسی‭ ‬است‭ ‬که‭ ‬در‭  ‬ادبیات‭ ‬فارسی‭ ‬ااگرچه‭  ‬همه‭ ‬عمر‭ ‬گور‭ ‬می‌گرفتب،‭ ‬سرانجام،‭ ‬گور‭ ‬یا‭ ‬مرگ‭ ‬سراغ‭ ‬او‭ ‬نیز‭ ‬آمد‭ ‬و‭ ‬او‭ ‬را‭ ‬نیز‭ ‬از‭ ‬مرگ‭ ‬گریز‭ ‬و‭ ‬گزیری‭ ‬نبود‭. ‬اما‭ ‬آقای‭ ‬بهرام‭ ‬فرزانه‭ ‬موسیقی‭ ‬حیات‭ ‬و‭ ‬زندگی‭ ‬را‭ ‬می‌شنود‭ ‬و‭ ‬با‭ ‬آن‭ ‬می‌رقصد‭ ‬پس‭ ‬از‭ ‬گور‭ ‬هراسی‭ ‬ندارد‭.) ‬فرض‭ ‬دیگری‭ ‬که‭ ‬با‭ ‬دیدن‭ ‬رفتارهای‭ ‬آقای‭ ‬فرزانه‭ ‬در‭ ‬ذهنمان‭ ‬شکل‭ ‬می‌گیرد‭ ‬این‭ ‬است‭ ‬که‭ ‬نکند‭ ‬او‭ ‬خود‭ ‬را‭ ‬به‭ ‬دیوانگی‭ ‬زده‭ ‬است‭ ‬تا‭ ‬اعتراض‭ ‬خود‭ ‬را‭ ‬بدین‭ ‬شکل‭ ‬به‭ ‬گوش‭ ‬جامعه‌ای‭ ‬برساند‭ ‬که‭ ‬در‭ ‬حال‭ ‬از‭ ‬دست‭ ‬دادن‭ ‬شور‭ ‬زندگی‭ ‬و‭ ‬در‭ ‬حال‭ ‬خودکشی‭ ‬تدریجی‭ ‬است؟‭ ‬آقای‭ ‬فرزانه‭ ‬جزو‭ ‬کدام‭ ‬گروه‭ ‬از‭ ‬فرزانگان‭ ‬است؟‭ ‬فرزانگانی‭ ‬که‭ ‬به‭ ‬چنان‭ ‬اوجی‭ ‬رسید‌ه‌اند‭ ‬و‭ ‬چنان‭ ‬از‭ ‬بادۀ‭ ‬شراب‭ ‬حقیقت‭ ‬مست‌اند‭ ‬که‭ ‬رفتارشان‭ ‬برای‭ ‬اطرافیان‭ ‬چون‭ ‬دیوانگان‭ ‬است‭ ‬یا‭ ‬فرزانگانی‭ ‬که‭ ‬برای‭ ‬گفتن‭ ‬آنچه‭ ‬در‭ ‬دل‭ ‬دارند‭ ‬دیوانگی‭ ‬پیشه‭ ‬می‌کنند‭ ‬و‭ ‬نقاب‭ ‬دیوانگی‭ ‬بر‭ ‬خود‭ ‬می‌زنند؟‭ ‬

گویی‭ ‬این‭ ‬ابیات‭ ‬مولانا‭ ‬شرح‭ ‬احوال‭ ‬آقای‭ ‬بهرام‭ ‬فرزانه‭ ‬هستند‭:‬

هرگز‭ ‬کسی‭ ‬نرقصد،‭ ‬تا‭ ‬لطف‭ ‬تو‭ ‬نبیند
کاندر‭ ‬شکم‭ ‬زلطفت،‭ ‬رقص‭ ‬است‭ ‬کودکان‭ ‬را
اندر‭ ‬شکم‭ ‬چه‭ ‬باید،‭ ‬وندر‭ ‬عدم‭ ‬چه‭ ‬باشد
کاندر‭ ‬لحد‭ ‬زنورت،‭ ‬رقص‭ ‬است‭ ‬استخوان‭ ‬را
بر‭ ‬پرده‌های‭ ‬دنیا،‭ ‬بسیار‭ ‬رقص‭ ‬کردیم
چابک‭ ‬شوید‭ ‬یاران،‭ ‬مر‭ ‬رقص‭ ‬آن‭ ‬جهان‭ ‬را