نقد و بررسی فیلم «درخت زندگی»
نام اثر: درخت زندگی
کارگردان: ترنس مالیک
سال ساخت: ۲۰۱۱
نویسنده: ترنس مالیک
بازیگران: براد پیت، شون پن، جسیکا چستین
ترنس مالیک کارگردانی است که در فیلمهایش جنبههای رازآلود هستی و زندگی را با زبانی شاعرانه و زیبایی شناسی منحصربفردش، به تصویر میکشد. عشق، مرگ، معنای زندگی، ایمان، کنکاش هویت، و زیبایی مضامین اصلی آثار او هستند، اما شاید بتوان فیلم درخت زندگی را شاعرانهترین و شخصیترین اثر او دانست. فیلم به زندگی فردی به نام جک اوبرین، که نقش او را شون پن ایفا میکند، میپردازد که در میانۀ عمر با بحران معنا دست و پنجه نرم میکند. او با همسرش، محیطش، کارش و مهمتر از همه با هویتش مشکل دارد و به دنبال تعریف مجدد هویت خویش است. برای تعریف هویت خود ناگزیر از سفر به گذشته و بررسی مراحل شکلگیری شخصیت خویش است. سفر او به گذشته با بررسی زندگی خانوادگی و تجارب محیطیاش همراه است اما دوربین ترنس مالیک نه فقط خاطرات و تجربۀ درونی این فرد را از گذشته بازآفرینی میکند، بلکه از چشمانداز ناظری که گویی دانای کل است، به بازآفرینی رخدادها و صحنههایی میپردازد که نقش مهمی در شکلگیری شخصیت او داشتهاند و آنها را در برابر چشمان بیننده به تصویر میکشد. اما برای درک اینکه زندگی جک چه معنایی دارد، بررسی زندگی خانوادگی و آنچه از بدو تولد جک بر او گذشته، کافی نیست و دوربین ترنس مالیک حوادثی را به تصویر میکشد که از ابتدای آفرینش آغاز میشوند. بخشی طولانی از فیلم مالیک روایت آفرینش جهان و سیر و تطور حیات با ابعاد شگفتانگیزش است. مالیک کنکاش خود را در مورد تاریخ هستی با این آیه از کتاب ایوب میآغازد: «آنگاه که زمین را بنیان نهادم کجا بودی؟» (ایوب ۳۸: ۴)؛ به عبارت دیگر در عین حال که ما با کنکاش جک برای درک معنای زندگی خود و تلاش او برای تعریف هویتش روبرو هستیم، گویی معنای زندگی او بدون پیوندیافتن با آن معنایی که در کنه هستی نهفته است و در همۀ ابعاد آن ساری و جاری است، و از ابتدای آفرینش شاهد تطور و تجلی این معنا هستیم، ممکن نیست. پس از این مقدمۀ طولانیِ مالیک در مورد آفرینش و تاریخ کیهان و فرآیند تطور حیات، دوربین او پیوسته و تا پایان فیلم در حال تأمل بر ابعاد مختلف طبیعت و هستی است، که گویی معنایی متعالی را منعکس میکنند؛ معنایی از فرط بداعت دستنیافتنی.
بخش مهمی از فیلم به بازنمایی جهان کودکی جک و به این اختصاص دارد که او جهان را چگونه تجربه میکند. خانواده جک خانوادهای آمریکایی هستند که در دهۀ پنجاه قرن بیستم در واکوی تگزاس زندگی میکنند. تولد فرزندان و روند تدریجی رشد و بزرگ شدنشان، با ظرافت خاصی نمایش داده میشود. سپس در صحنههای متعددی شاهد این هستیم که جک و برادرانش شادمانه در حال بازی کردن و لذت بردن از محیط طبیعی خود هستند. مادر آنها نیز معمولاً در بازی فرزندانش با آنها همراه است و پر از شور و نشاط و سرزندگی بازیگوشانه است. مادری که گاهی از طبیعت جداییناپذیر است و مهربانی و بزرگواریاش بیپایان و او را میتوان تجسم مفهوم فیض دانست. مادری که به قول سهراب سپهری «بهتر از برگ درخت» است. این مادر که نقش او را جسیکا چستین به استادی ایفا میکند، چنان حضور اثیری و سبکباری دارد که در صحنهای از فیلم که یادآور یکی از تابلوهای رنه ماگریت است، در بیوزنی از زمین بلند میشود و بین زمین و آسمان معلق میماند. در جهان شاعرانۀ ترنس مالیک رخدادهای سورئال بخشی از زندگی هستند که باورپذیربودنشان در شاعرانگیشان نهفته است. بازیگوشی کودکان در همه جا امتداد دارد و انگار کل هستی عرصهای برای بازیگوشی است. کودکان در گورستان هم بازی میکنند و برایشان مهم نیست در اطرافشان چه میگذرد. آنها در کلیسا هم بازی میکنند (به یاد صحنهای از مستندی میافتم که در مورد وضعیت پناهندگان سوری در یکی از اردوگاههای نزدیک مرز ترکیه بود. در حالی که دوربین فقر و فلاکت و بیماری و مشکلات وحشتناک اردوگاه را به تصویر میکشد، گروهی از کودکان سوری، بدون توجه به آنچه در اطرافشان میگذرد، لاستیکی پاره را به حرکت در آوردهاند و شادمانه به دنبال آن میدوند. چشمهایشان از شادی میدرخشد و چنان در بازی غرق شدهاند که انگار حقیقت دیگری جز لذت بازی وجود ندارد) .
دوربین ترنس مالیک از کنار هیچیک از اشیاء و عناصر طبیعت بی تفاوت نمیگذرد و بر هریک از این اشیاء و عناصر تأمل میکند. بادی که در بیابان میوزد، حرکت آرام یک شاخه، گیاهان دریایی که در آب با طمأنینه حرکت میکنند، پردههای توری سفیدی که باد آنها را به رقص میآورد، سگی که از چالهای آب میخورد. این ایماژهای شاعرانه وحدتی ارگانیک با هم دارند و گویی ترجمان راز هستیاند. کودکان و مادر آنها در این راز غوطهورند و با هماهنگی با آن زندگی میکنند. اما پدر خانواده داستان جداگانهای دارد. او نماد نظم و انضباط و جدیت و خشونت است. دغدغۀ او آمادهکردن فرزندانش برای زندگی است. او نمایندۀ سویههای ناخوشایند زندگی است که البته گریزی از آنها نیست. ما همچنین شاهد درگیریها و تنشهای خانوادگی هستیم و سختگیری بیش از حد پدر در تربیت فرزندان محیط سنگین و سردی بر خانه حاکم میسازد که خود به یکی از عوامل درگیری مادر با پدر تبدیل میشود. البته پدر خانواده خشونتش بیدلیل نیست و در پی آن است تا پسرانش را برای زندگی در دنیایی بیرحم و خشن آماده سازد، اما این خشونت گاه چنان اوج میگیرد که تحمل آن دشوار میشود.
سکانسهای مربوط به سالهای نخستین زندگی جک گویی بهشتی گمشده را به تصویر میکشند که در آن همهچیز در نظمی جادویی و زیبایی مسحورکنندهای غوطهور است، ولی با گذشت زمان، جک و برادرانش با ابعاد ناخوشایند زندگی آشنا میشوند و خود نیز در فرآیند تماس با سویههای تاریک و خشن زندگی، بهتدریج معصومیت خود را از دست میدهند. در صحنهای جک مجرمانی را میبیند که پلیس آنها را دستگیر کرده است و چهرههای خشن و تاریک و درماندۀ آنها، در خود چیزی دارد که برای جک کاملاً ناشناخته است؛ همچنین دیدن مردی معلول یا پسری که در آتشسوزی، پوست سرش سوخته است و دوربین بر آنها تمرکز میکند، جک را با دنیایی متفاوت با آنچه تا به حال تجربه کرده، آشنا میکند. گویی او به بودای کوچکی میماند که قصر بهشتیِ خود را ترک کرده و خارهای تیز واقعیتِ هستی، بیرحمانه در روح او میخلند.
در ادامۀ فیلم متوجه میشویم که برادر جک در ۱۹ سالگی خودکشی میکند و جک زمانهایی را به یاد میآورد که روح حساس برادرش توان تحمل سختگیری پدر را ندارد و بارها در هم میشکند، اما دلیل خودکشی برادر جک بهروشنی در فیلم بیان نمیشود. (ترنس مالیک خود برادری داشته است که در سال ۱۹۶۸ و در جوانی خودکشی کرد). مرگ برادر اثرات عمیقی بر جک گذاشته است. حتی خود را در مرگ برادر مقصر میداند، که چرا از او در برابر خشونت پدر دفاع نکرد؛ یا در صحنههایی میبینیم که او برادرش را آزار میدهد اگرچه در نهایت از او عذرخواهی میکند.
در بخشهایی از فیلم که به بلوغ جک میپردازد، شاهد شکلگیری رفتارهای خشن و ضد اجتماعی در او هستیم و او با تعجب تجربۀ لذتبردن از ارتکاب بدی و شرارت را در خود کشف میکند. با توجه به معصومیتی که در طول فیلم، ترنس مالیک در جک و کودکان دیگر به تصویر میکشد، ظهور شرارت توضیحناپذیر جک و خشم ظاهراً بیدلیل و غیر قابل کنترلش در برخی شرایط، ذهن ما را معطوف گناه اولیه میکند.
به یک معنا تلاش جک برای کشف معنای زندگی و تعریف هویت خود در گذشته، یادآور تلاش مارسل پروست دراثر سترگش « در جستجوی زمان از دست رفته» است، که نویسنده با تلاش برای بهیادآوری زندگی گذشته و تجزیه و تحلیل دقایق و جزئیات آن، سعی دارد آنچه را که «زمان از دست رفته» بهنظر میرسد احیاء کند و بدان معنا بخشد. در اثر پروست، این گذشته در قالب اثری ادبی تبلور مییابد و شامل تأمل در زوایای حافظهای است که رخدادها و شخصیتها در آن بهگونهای بازنمایی میشوند که گویی واقعیت عینی استعلا مییابد؛ این، نوشداروی پروست برای مواجهه با واقعیت میرایی خودش و انسان و امیدی برای یافتن معنا در زندگی بر اساس بازآفرینی رخدادهای آن در آینۀ هنر است. اما در تفکر مالیک، جک نه فقط به گذشتۀ خود و روابطش باید توجه داشته باشد، بلکه هستی و طبیعت و اشیای پیرامونش و جریان سیال حیات و زندگی، کلیدهایی هستند که معنای زندگی را بر او میگشایند؛ زمزمههای جهانی دیگر که در گوش او نجوا میکنند.
در پایان فیلم، ما شاهد سکانسهایی آخرالزمانی هستیم. جک در برزخ بیابانی بی آب و علف گویی گم شده است و سپس او را در کنار ساحل دریا میبینیم که در کنار اشخاصی قدم میزند. این اشخاص اگرچه در کنار هماند اما فاصلۀ مشخص آنها از همدیگر و نگاه ماتشان که گویی همدیگر را نمیبینند، بیانگر تنهایی آنها در عین بودن با یکدیگر است. در این سکانسها مادر و برادران جک و نیز پدرش را میبینیم که همه جواناند. برادر متوفای او را میبینیم که پدرش او را در آغوش میکشد. همه چیز در این صحنهها زیبا و کامل است و غروبی دلانگیز و پرندگانی که پرواز و اوج گرفتنشان رهایی را به تصویر میکشد، زیبایی این صحنهها را تکمیل میکنند. گویی در بهشت هستیم و جک مجدداً سرخوشی و معصومیت کودکانه را تجربه میکند.
فیلم «درخت زندگی» فیلمی است که باید بارها و بارها به تماشای آن نشست. نمیشود از هیچ نمای این فیلم ۱۳۹ دقیقهای بیتفاوت گذشت و کارگردان آن، با وسواس و دقتی شگفتانگیز، سعی کرده است در هر نمای فیلم، تأثیر و معنایی خاص بگنجاند. بنابراین باید این فیلم را با دقت و تمرکز بالا نگریست. گفته میشود که فقط تدوین این فیلم سه سال طول کشیده است. براد پیت، که به زیبایی نقش پدر جک را ایفا میکند میگوید که در هر روز، آنها فقط موفق به برداشت دو نما میشدند. فیلمبرداری این فیلم نیز که امانوئل لوبزکی آن را انجام داده، فیلمبرداری منحصربهفرد وخیرهکنندهای است.
بهجاست که به موسیقی این فیلم نیز اشاره کنیم. این فیلم اگرچه موسیقی اوریجینال نیز دارد اما در بخش اعظم فیلم، ترنس مالیک از آثار آهنگسازان بزرگ تاریخ موسیقی استفاده کرده است. از موسیقی باخ، برامس، مالر، اسمتانا و بسیاری آهنگسازان دیگر، بهشکلی در این فیلم استفاده شده است که با تصاویر و نماهای مختلف هماهنگی عمیقی دارد و تأثیرات خاصی در بیننده میآفریند. یکی از نمونههای جالبِ استفاده از آثار موسیقی بزرگان در این فیلم، مربوط به صحنۀ بازی کودکان است که در پس زمینه آن، قطعۀ توکاتا و فوگ باخ شنیده میشود. این قطعۀ معروف که برای ارگ نوشته شده است و از آثار سنگین و پرابهت دوران باروک است، ظاهراً تضادی جدی با بازی فارغبالانه و شورمندانۀ کودکان دارد. اما نکتۀ اصلی که مالیک میخواهد بر آن تأکید کند همین نکته است که فعل بازی و جدیت آن برای کودک و معنای بازی در حیات انسان، پدیدهای چنان جدی است که قطعۀ توکاتا و فوگ باخ قادر به بیان معنای نهفته در آن است. این شیوۀ استفاده ترنس مالیک از موسیقی کلاسیک، یادآور فیلم «اودیسه ۲۰۰۱» استانلی کوبریک است، که در آن آثار آهنگسازان مختلف تاریخ موسیقی با تصاویر و نماهای کوبریک تناسب و همخوانی عمیقی دارند و به نماهای رازآلودی که کوبریک از فضاهای نامتناهی ارائه میدهد، عمق و معنایی ویژه میبخشند.
دیدن فیلم درخت زندگی برای طرفداران جدی هنر سینما میتواند تجربۀ زیباییشناسانۀ جدیدی باشد و آنها را با ظرفیتهای کمترشناختهشدۀ هنر سینما آشناتر سازد.