Free ebook download

آشنایی با مدرسۀ الهیات مسیحی نصیبین در ایران باستان

شهر نصیبین در حال حاضر در جنوب ‫شرق کشور ترکیۀ امروزی و در مقابل شهر قمشلی سوریه و در پنجاه کیلومتری جنوب شرق ماردین واقع شده است

آزادی تعالی‌بخش

این فیلم بر اساس زندگی دهقانی اتریشی به نام «فرانس یگراشتتر» ساخته شده

نقدی بر مسیح کیهانی – قسمت هشتم

آیا اندیشه کیهانى به تجسم مسیح باور دارد؟ به واقع تجسم مسیح به چه معناست؟

آیه‌ای معروف با تفسیری غلط!

زمانی که هنوز اسقف کلیسا بودم، در مصاحبه با روحانیونی که برای مشاغل مختلف کلیسایی داوطلب می‌شدند، سؤال می‌کردم: «اگر قرار بود به جزیره‌ای دورافتاده بروید، کدام فصل از کتاب‌مقدس را همراه می‌بردید؟» برای اینکه سؤالم جالب‌تر شود اضافه می‌کردم: «حالا فرض کنید رومیان ۸ را...

من همراه شما هستم

تسلی‌بخش‌ترین کلام برادر یا خواهری مسیحی که شما را در زمان سختی یا آزمایش تسلی داده است چیست؟ اینکه «خدا خوب است؟» «این ارادۀ او برای شماست؟» «من برایت دعا می‌کنم؟» اگرچه این جملات، بسته به شرایط، مناسبند، اما ممکن است راه دیگری نیز وجود داشته باشد که ما می‌توانیم...

تأملی در راه عِمائوس لوقا ۲۴: ۱۳-۳۵ 

”در همان روز، دو تن از آنان به دهکده‌ای می‌رفتند، عِمائوس نام، واقع در دو فرسنگی اورشلیم. ایشان دربارۀ همۀ وقایعی که رخ داده بود، با یکدیگر گفتگو می‌کردند. همچنان که سرگرم بحث و گفتگو بودند، عیسی، خود نزد آنها آمد و با ایشان همراه شد. اما او را نشناختند زیرا چشمان ایشان بسته شده بود. از آنها پرسید: ’در راه، دربارۀ چه گفتگو می‌کنید؟‘ آنها با چهره‌هایی اندوهگین، خاموش ایستادند. آنگاه یکی از ایشان که کْلِئوپاس نام داشت، در پاسخ گفت: ’آیا تو تنها شخص غریب در اورشلیمی که از آنچه در این روزها واقع شده، بی‌خبری؟‘ پرسید: ’چه چیزی؟‘ گفتند: ’آنچه بر عیسای ناصری گذشت. او پیامبری بود که در پیشگاه خدا و نزد همۀ مردم، کلام و اعمال پرقدرتی داشت. سران کاهنان و بزرگانِ ما او را سپردند تا به مرگ محکوم شود و بر صلیبش کشیدند. اما ما امید داشتیم او همان باشد که می‌بایست اسرائیل را رهایی بخشد. افزون بر این، به‌واقع اکنون سه روز از این وقایع گذشته است. برخی از زنان نیز که در میان ما هستند، ما را به حیرت افکنده‌اند. آنان امروز صبحِ زود به مقبره رفتند، اما پیکر او را نیافتند. آنگاه آمده به ما گفتند فرشتگانی را در رؤیا دیده‌اند که به ایشان گفته‌اند او زنده است. برخی از دوستان ما به مقبره رفتند و اوضاع را همان‌گونه که زنان نقل کرده بودند، یافتند، اما او را ندیدند.‘ آنگاه به ایشان گفت: ’ای بی‌خردان که دلی دیرفهم برای باور کردن گفته‌های انبیا دارید! آیا نمی‌بایست مسیح این رنجها را ببیند و سپس به جلال خود درآید؟‘ سپس از موسی و همۀ انبیا آغاز کرد و آنچه را که در تمامی کتب مقدّس دربارۀ او گفته شده بود، برایشان توضیح داد.
”چون به دهکده‌ای که مقصدشان بود نزدیک شدند، عیسی وانمود کرد که می‌خواهد دورتر برود. آنها اصرار کردند و گفتند: ’با ما بمان، زیرا چیزی به پایان روز نمانده و شب نزدیک است.‘ پس داخل شد تا با ایشان بماند. چون با آنان بر سفره نشسته بود، نان را برگرفت و شکر نموده، پاره کرد و به ایشان داد. در همان هنگام، چشمان ایشان گشوده شد و او را شناختند، اما در دم از نظرشان ناپدید گشت. آنها از یکدیگر پرسیدند: ’آیا هنگامیکه در راه با ما سخن می‌گفت و کتب مقدّس را برایمان تفسیر می‌کرد، دل در درون ما نمی‌تپید؟‘ پس بی‌درنگ برخاستند و به اورشلیم بازگشتند. آنجا آن یازده رسول را یافتند که با دوستان خود گرد آمده، می‌گفتند: ’این حقیقت دارد که خداوند قیام کرده است، زیرا بر شمعون ظاهر شده است.‘ سپس، آن دو نیز بازگفتند که در راه چه روی داده و چگونه عیسی را هنگام پاره کردن نان شناخته‌اند.“

لوقا ۲۴: ۱۳-۳۵ 

در این روزها فکر من عمیقاً درگیر آیات فوق از باب ۲۴ انجیل لوقاست. این متن، در مورد دو شاگرد است که غمگین، مضطرب و سردرگم بودند. آنها پس از دو رخدادِ مهم، در حال ترک اورشلیم و رفتن به مکانی بودند که عِمائوس نام داشت. یکی از این دو رخداد، واقعه جمعه نیک بود یعنی روزی که آنها شاهد مصلوب شدن دوست خود بودند – دوستی که  تمام امیدهایشان در او خلاصه می‌شد.  فکر آنها همچنین درگیر رخداد رستاخیز بود. آنها شنیده بودند که سنگ قبر مسیح به کناری غلطانیده شده و قبر او خالی است. اما نمی‌دانستند در برابر چنین خبر عجیبی چه واکنشی نشان دهند؟ 

هنگام خواندن این متن به نظرم رسید که این دو شاگرد به نوعی در یک تناقض گام برمی‌داشتند. آنها از یکسو در تجربه غیبت خدا گام می‌زدند. آنها مصلوب شدن دوستشان را دیده بودند، رخدادِ غم‌انگیزِ مرگ عزیزی را که با شکنجه جان سپرده بود. این رخداد همچنین به این معنا بود که تمام امیدهای فردی و جمعی‌ آنها مانند بدن دوستشان متلاشی شده بود. آنها امیدوار بودند بزودی رهایی سیاسی قوم خود را تجربه کنند، اما در نقطه مقابل، می‌بایست به عنوان یهودیانی تحت سلطهٔ حکومت روم به زندگی در سرزمینی اشغالی ادامه دهند. ظلم و ستم اخلاقی و مذهبی، واقعیتی دائمی در زندگی آنها بود. آری، آنها در تجربه غیبت خدا گام برمی‌داشتند.

از سوی دیگر، در عین حال که این دو شاگرد در حال تجربه غیبت خدا بودند، ولی در حضور خدا گام بر می‌داشتند. مطابق روایت انجیل، در حالی که آنها با هم قدم می‌زدند و غمگین، مضطرب و سردرگم بودند، عیسی با آنها همراه شد. اما آنها تشخیص نمی‌دادند و نمی‌دانستند که آن که همراه آنهاست، همان عیسی است. عیسی در غم، اضطراب و سردرگمی آنها، با ایشان همراه شد، یعنی همان کاری که اغلب می‌کرد. این عادت عیسی بود و هست. در روایات اناجیل می‌بینیم که عیسی در موقعیتهایی چون مراسم تشییع جنازه مادری که تنها پسرش را از دست داده بود حاضر است، یا او را در کنار مردی می‌بینیم که قادر به راه رفتن نیست و کسی را هم ندارد که به یاری‌اش بشتابد، یا اینکه در کنار زنی‌ است که او را به بی‌عفتی متهم کرده‌اند. این عادت عیسی بود و هست که در کنار کسانی باشد که غمگین، مضطرب و سردرگمند و خود را در معضلی جدی گرفتار می‌بینند. پس این دو شاگرد در وضعیتی متناقض قرار داشتند: آنها در تجربه غیبت خدا گام برمی‌داشتند، اما در عین حال در حضور عیسی بودند.

به نظر من این تناقض بیانگر احساسی است که بسیاری از ما در این روزها داریم. از یک سو، بیماری کووید-۱۹ چنان زندگی ما را به هم ریخته است که ما خود را اشخاصی غمگین، مضطرب و سردرگم می‌بینیم که در تجربه غیبت خدا گام برمی‌دارند. ما شاهد بیماری و مرگ انسانها هستیم. شاهد این هستیم که آنها چگونه با مشکلات بزرگ اقتصادی دست و پنجه نرم می‌کنند. نیز شاهد آنیم که اگرچه رنج و مرگ، بدون تبعیض سراغ همه می‌‌آید، اما گویی نوک تیز پیکان آن بیشتر معطوف به فقیران و اشخاص آسیب‌پذیر است. این واقعیتها ما را به سوی تجربه غیبت خدا رهنمون می‌شود. 

از سوی دیگر، ما نیز مانند آن شاگردان در تناقض گام برمی‌داریم. ما نیز در عین تجربه غیبت خدا، همچون آنها در حضور خدا گام برمی‌زنیم. در واقع، نجات‌دهنده ما، حتی اگر او را به جا نیاوریم، در کنار ماست. حتی اگر ایمان مسیحی فقط یک حقیقت برای آموختن به ما داشته باشد، آن حقیقت این است که عیسی در کنار کسانی است که غمگین، مضطرب و سردرگمند، یعنی کسانی که احساس می‌کنند هیچ آرامشی ندارند. شبان نیکوی ما هنگامی که در چراگاههای سرسبز به سر می‌بریم در کنار ما گام می‌زند، اما او همچنین زمانی که در وادی سایه مرگ هستیم، در کنار ما است.

یکی از واقعیتهای این زندگی آن است که احساس و تجربه غیبت خدا در آن بس آسانتر است. اغلب جستجوی حضور خدا در زندگی‌مان جرأت و جسارت بیشتری می‌طلبد. آسانتر است که با بی‌تفاوتی حضور او را انکار کنیم. اما حتی زمانهایی که بدین سو کشیده می‌شویم، که البته همه ما چنین هستیم، از این قسمت از انجیل درمی‌یابیم که عیسی با کسانی هم هست که او را نمی‌بینند.

پس در بحران کنونی که غیبت خدا آسانتر حس می‌شود، چگونه می‌توانیم حضور او را ببینیم؟

هنگامی که به این آیات می‌نگریم، می‌بینیم آن دو شاگرد تا پایان روایت لوقا و حتی  زمانی که عیسی بر سر سفره با آنها نشسته بود و «نان را برگرفت و شکر نموده، پاره کرد (در اصل یونانی: شکست) و به ایشان داد»، تشخیص ندادند که عیسی همراه آنهاست. خیلی جالب است که متن لوقا به ما می‌گوید که دقیقاً در لحظه شکستن نان است که چشمان آنها گشوده، و عیسی بر آنها آشکار می‌شود. بله، عیسی در شکستن نان بر آنها آشکار شد. ما نیز در تجربهٔ غیبت خدا، به همین شکل حضور او را تشخیص می‌دهیم؛ ما نیز در شکستن نان است که او را می‌شناسیم. الهیدانان قرنها در مورد معنای شناختن عیسی در زمان شکستن نان اندیشیده‌اند. برخی از پاسخهای رایج از این قرار است که ما نیز هنگام خوردن از نان و شراب در شام خداوند، و به عبارت دیگر در شکستن نان به هنگام پرستش، حضور خدا را تجربه می‌کنیم. و یا اینکه وقتی  برای مشارکت و صرف غذا گرد هم می‌آییم و از با هم بودن لذت می‌بریم، شناخت او و حضورش برایمان میسر می‌شود. اما مشکل اینجاست که در زمان حاضر و هنگام عبور از بحران کورونا انجام این هر دو برایمان بس دشوار، و حتی ناممکن است.

اما در همین وضع کنونی آنچه کم نداریم شکستگی است! وعیسی را، به معنایی خاص، در قلبها و بدنهای شکسته نیز می‌توان بازشناخت. خدا در اشخاص شکسته خود را می‌شناساند؛ او توسط اشخاص شکسته و به اشخاص شکسته خود را آشکار می‌کند. بدن شکسته عیسی بر صلیب عالی‌ترین محل حضور خداست.

پس اگر امروز احساس می‌کنیم شکسته‌ایم، بیایید حضور عیسی را در شکستگی خود و نیز شکستگی کسانی که پیرامون ما هستند، ببینیم. نیکولاس ولترستورف، فیلسوف نامی مسیحی، این حقیقت را در کتابی که پس از مرگ پسرش نوشت، با این واژگان بیان می‌کند:

«تبریک به ماتمیان، هورا بر کسانی که گریانند، درود بر چشمان اشک‌آلود، تحسین بر رنجدیدگان، بر پا در برابر داغداران! چقدر عجیب و شگفت‌انگیز که اینهاست خصال ویژهٔ حیات پادشاهی خدا. چرا عیسی به ماتمیان جهان تبریک می‌گوید یا بر کسانی که گریانند هورا می‌فرستد؟ قطعاً از این رو که سوگواری از خصال ویژه مردمان قلمرو اوست.»پس ماتمیان کیانند؟ ماتمیان آنانند که ولو برای لحظه‌ای، در عالم رؤیا، بر روزِ نوِ خدا نظر افکنده‌اند، که با تمام وجود برای فرارسیدن آن روز آه می‌کشند، و با شکستگی، در تجربه غیبتِ آن روز اشک می‌ریزند  … ماتمیان رؤیابینندگان دردمندهستند.