Free ebook download

آزادی تعالی‌بخش

این فیلم بر اساس زندگی دهقانی اتریشی به نام «فرانس یگراشتتر» ساخته شده

نقدی بر مسیح کیهانی – قسمت هشتم

آیا اندیشه کیهانى به تجسم مسیح باور دارد؟ به واقع تجسم مسیح به چه معناست؟

آیه‌ای معروف با تفسیری غلط!

زمانی که هنوز اسقف کلیسا بودم، در مصاحبه با روحانیونی که برای مشاغل مختلف کلیسایی داوطلب می‌شدند، سؤال می‌کردم: «اگر قرار بود به جزیره‌ای دورافتاده بروید، کدام فصل از کتاب‌مقدس را همراه می‌بردید؟» برای اینکه سؤالم جالب‌تر شود اضافه می‌کردم: «حالا فرض کنید رومیان ۸ را...

من همراه شما هستم

تسلی‌بخش‌ترین کلام برادر یا خواهری مسیحی که شما را در زمان سختی یا آزمایش تسلی داده است چیست؟ اینکه «خدا خوب است؟» «این ارادۀ او برای شماست؟» «من برایت دعا می‌کنم؟» اگرچه این جملات، بسته به شرایط، مناسبند، اما ممکن است راه دیگری نیز وجود داشته باشد که ما می‌توانیم...

نقدی بر مسیح کیهانی – قسمت هفتم

آیا اندیشه کیهانى به تجسم مسیح باور دارد؟ به واقع تجسم مسیح به چه معناست؟

بارها با این پرسش و اظهار شگفتی از سوی دوستان مسیحی و نیک‌خواه روبه‌رو شده‌ام که «یک مسیحی را با فعالیت حقوق بشری چه کار؟!» در این نوشتار خواهیم کوشید تا با استناد به آموزه‌های مسیحی، از فعالیت یا کنشگری در دفاع از حقوق بشر به عنوان رسالت و مسئولیتی مسیحی دفاع کنیم. 

علی‌رغم قدمت موضوع حقوق بشر، این مفهوم برای مسیحیان امروز در گوشه و کنار جهان، هم به لحاظ مفهوم و هم محتوی، محل بحث و اختلاف نظر است. پرداختن به همۀ جوانب این بحث مقصود این نوشتار نیست. اما نگرشی الهیاتی به حقوق بشر برای در نظر گرفتن جایگاه آن در مسئولیت مسیحی ما نسبت به جامعه، از اهمیت زیادی برخوردار است. 

ابتدا باید تعریفی کاربردی از حقوق بشر داشته باشیم: حقوق بشر در این نوشتار «به آن دسته معیارهایی اطلاق می‌شود که بدون آن مردم قادر نخواهند بود با حرمت یا کرامت ذاتی خود زندگی کنند. نقض این حقوق یا تعرض به آن در مورد هر انسانی به معنی آن است که با شخص مورد نظر همچون انسان رفتار نکرده‌ایم. بالاطبع، دفاع از حقوق بشر به این معناست که خواستار احترام به حرمت ذاتی همۀ انسانها باشیم.» پس دفاع از حقوق بشر به معنی دفاع از حق انسانهای ضعیف‌تر است که حرمت ذاتی آنها به خطر افتاده و یا پایمال شده است.

آموزه‌هایی که به درک مسیحی از حقوق بشر و مبانی آن کمک می‌کنند، چندگانه‌اند. در ادامۀ این مقاله به چند مورد از آنها خواهیم پرداخت:

آموزۀ خدا

در سرتاسر کتاب‌مقدس، خدا به عنوان دوستدار همۀ انسانها معرفی شده که توجه ویژه‌ای به محرومان و ضعیفان دارد. توجه او به فقرا و مظلومان و اشتیاقش به برقراری عدالت، بخشی از ویژگی‌های شخصیتی اوست (مزمور۹:‏۱۶؛ ۱۱:‏۷و۳۳:‏۵) و عدالت و انصاف اساس تخت و حاکمیت او را تشکیل می‌دهد (مزمور۸۹:‏۱۴و۹۷:‏۲). این خصوصیت شخصیتی خدا در سرتاسر کتاب‌مقدس در اعمال او نیز آشکار می‌شود: او عدل و انصاف را برای همۀ مظلومان به جا می‌آورد (مزمور۱۰۳:‏۶)؛ او پناهگاه مظلومان و مددکار یتیمان و بیوه‌زنان است (مزمور۹:‏۹و۱۰:‏۱۴)؛ او غریبان را دوست دارد و خوراک و پوشاک به آنها می‌دهد (تثنیه۱۰:‏۱۸). این خصوصیت در شریعت و فرمانهای خدا نیز انعکاس می‌یابد: او به قوم خود می‌گوید: «نیکوکاری بیاموزید، و انصاف را بجویید؛ ستمگران را ارشاد کنید، دادِ یتیمان را بستانید، و به دفاع از حق بیوه‌زنان برخیزید» (اشعیا۱:‏۱۷). و یا «بینوایان و یتیمان را دادرسی کنید. و حقِ ستمدیدگان و فقیران را بستانید! بینوایان و نیازمندان را خلاصی دهید، و آنان را از دست شریران برهانید» (مزمور۸۲:‏۳و۴).

بنابراین خدا می‌خواهد که قوم او (یعنی قوم اسرائیل در عهدعتیق و کلیسا در عهدجدید) نیز در دغدغه‌ای که او خود برای برقراری عدالت و ‌حفاظت از ضعیفان دارد، شریک باشند. در تمامی نوشته‌های انبیای کتاب‌مقدس، قوم اسرائیل و رهبران آنها برای سرپیچی از این فرمان خدا به دفعات مورد توبیخ و سرزنش قرار گرفته‌اند (عاموس؛ میکا۳:‏۹-۱۱؛ اشعیا۵۸:‏۶).

آموزۀ نجات و رستگاری

در قرن بیستم شاهد پدیدآمدن جنبشی به نام “انجیل اجتماعی” بودیم، که شهرتی جهانی یافت. در این برداشت، نجات و رستگاری با رهایی از فقر اقتصادی و آزادی سیاسی یکی ‌انگاشته می‌شد. این جنبش با مخالفت عدۀ زیادی که آن را با آموزۀ کتاب‌مقدسی نجات در تضاد می‌دیدند، مواجه شد، زیرا این جنبش نجات را تنها به بُعد افقی آن و ارتباط انسان با دیگر انسانها تقلیل می‌داد. به اعتقاد مخالفان، در این نگرش نقش مسیح مثل انقلابیون دیگر بود که فقط تغییرات سیاسی را مد نظر داشت و در آن موضوع گناه و پیامدهای روحانی ناشی از آن نادیده گرفته می‌شوند. در واکنش به این وضعیت، مسیحیان محافظه‌کار نیز به‌تدریج نجات را به جنبۀ رهایی از گناهان فردی خلاصه کردند.  خلاصۀ نکته این است که تنها خداست که می‌تواند انسان را از وضعیت سقوط‌کرده‌اش نجات بخشد و خودِ انسان در این مورد کار چشمگیری نمی‌تواند انجام دهد.

در همان نوشتار توضیح دادیم که جنبۀ فردی و معنوی نجات و رستگاری، درکی است درست و اجتناب‌ناپذیر؛ اما این تنها جنبۀ نجات خدا نیست، بلکه وعدۀ نجات تمامیت خلقت خدا را نیز شامل می‌شود. خدا می‌خواهد نه تنها انسان‌ بلکه تمام خلقت خود را نجات بخشد و از قید فساد خلاصی دهد (رومیان۸:‏۲۰-۲۲؛ افسسیان۱:‏۱۰؛ کولسیان ۱). تأثیر گناه و سقوط انسان منحصر به رابطۀ انسان با خدا نبود، بلکه تأثیری مخرب بر رابطۀ انسانها با یکدیگر و بر طبیعت نیز داشت. نجاتی که مسیح پیام‌آور و مهیاکنندۀ آن بود، همۀ این ابعاد را شامل می‌شد. بنابراین نگرش کلیسا نیز به عنوان مبشر نجات و رستگاری خدا، باید نگرشی کل‌نگر باشد.

آموزۀ  انسان

مفهوم حقوق بشر یک پیش‌فرض اساسی دارد و آن اینکه انسان واجد خصوصیتی است که او را ارزشمند و لایق محافظت می‌کند. انسان از بقیۀ مخلوقات به طرزی ویژه قابل تمایز است. حقوقی که در مورد انسان در نظر گرفته می‌شود، از جمله حق آزادی بیان، مذهب، اجتماع، و …، برای حیوانات و دیگر موجودات در نظر گرفته نمی‌شود. در زبان حقوق بشری، آنچه که انسان را از دیگر مخلوقات متمایز می‌کند، “حرمت ذاتی” یا “کرامت ذاتی انسان” (humandignity) می‌خوانند.

در مقدمۀ اعلامیۀ جهانی حقوق بشر که در ۱۰ دسامبر ۱۹۴۸ به تصویب مجمع عمومی سازمان ملل متحد رسید، بهصراحت تأکید شده که بازشناسی حرمت ذاتی انسان، بنیان آزادی، عدالت و صلح جهانی است:

«بازشناسی حرمت ذاتی آدمی و حقوق برابر و سلب‌ناپذیر تمامی اعضای خانوادهٔ بشری، بنیان آزادی، عدالت و صلح در جهان است. از آنجا که بی‌اعتنایی و تحقیر حقوق انسان به انجام کارهای وحشیانه انجامیده به طوری که وجدان آدمی را در رنج افکنده است، و پدید آمدن جهانی که در آن تمامی ابناء بشر از آزادی بیان و عقیده برخوردار باشند و به رهایی از هراس و نیازمندی رسند، به مثابه عالیترین آرزوی همگی انسانها اعلام شده است.»

آیت‌الله صادق آملی لاریجانی، رئیس قوۀ قضائیۀ جمهوری اسلامی ایران، در فوریۀ ۲۰۱۵ (بهمن‌ ۱۳۹۳)، طی یک سخنرانی با اشاره به همین مقدمۀ اعلامیۀ جهانی حقوق بشر گفت:

«این مصوبه که در مجمع عمومی سازمان ملل به تصویب رسیده، مصوبه‌ای عجیب و غریب است که ساختار و شکل نامناسبی دارد. در این اعلامیه ابهامات بسیاری وجود دارد؛ به طور نمونه می‌توان به مقدمه و مادۀ اول آن، که در مورد کرامت ذاتی انسان صحبت کرده، اشاره کرد. حال آنکه بدون شناخت انسان نمی‌توان مفهوم کرامت ذاتی را فهمید.»

نکته‌ای که آیت‌الله لاریجانی به‌درستی روی آن انگشت گذاشته، ضرورت درک درست از نسبت آموزۀ انسان با مفهوم حرمت یا کرامت ذاتی انسان است. از دیدگاه کتاب‌مقدس، آنچه انسان را از دیگر مخلوقات متمایز می‌سازد، «آفریده شدن انسان به شباهت خدا» imago Dei است. بر اساس پیدایش۱:‏۲۶و۲۷‌، انسان‌ به شباهت خدا آفریده شده و از این رو، از ارزش و کرامت برخوردار است (پیدایش۹:‏۶ و یعقوب۳:‏۹). هر انسانی از موهبت شعور و قابلیت اندیشیدن برخوردار است و بر اساس آن اراده می‌کند و تصمیم می‌گیرد. آفریده شدن به شباهت و صورت خدا، انسان را موجودی معنوی می‌سازد که آمادۀ دریافت و شناخت حقیقت، نیکی و زیبایی است. بنابراین، یک انسان را نمی‌توان وسیله‌ای برای سودجویی انسان دیگری ساخت. حق استفادۀ آزادانه از موهبتی چون فکر و اندیشه، و زندگی کردن بر اساس آن را هیچ‌کس اجازه ندارد از انسانی دیگر سلب کند.

یکی از مفاهیم مهم در ارتباط با حقوق بشر مفهوم برابری است. از دیدگاه حقوق بشری همۀ انسانها از حقوقی برابر برخوردارند. آموزهٔ کتاب‌مقدسی که انسان را آفریده شده به شباهت خدا می‌داند، مؤید مفهوم برابری است. انسان به خاطر خصوصیاتی مثل جنسیت، نژاد، دین، موقعیت اقتصادی یا اجتماعی، از دیگران متمایز نیست. آنچه به انسان حرمت و کرامت ذاتی می‌بخشد، در همه به یک میزان موجود است. 

آموزۀ تجسم مسیح

«خدا انسان شد و در میان آدمیان مسکن گزید». این حقیقتِ بنیادی در باور مسیحی، نقشی محوری در مباحث مربوط به ایمان مسیحی و حقوق بشری دارد. هر آنچه حرمتِ بخشی از جهانی را که خدا آن را آنقدر محبت نمود که فرزند خود را برای آن داد (یوحنا۳:‏۱۶)، پاس نمی‌دارد، باید از طرف کلیسا محکوم شود. حفظ حرمت انسان به مثابه حفظ حرمت خداست. از این رو، کلیسا برده‌داری، تجارت جنسی، نقض عضو، حبس خودسرانه، شکنجه، شرایط غیرمنصفانۀ کارگری،‌ و امثال آن را مصداق بی‌حرمت انگاشتن آفرینندۀ انسان می‌داند.

آموزۀ آخرتشناسی (پادشاهی خدا)

یکی از وجوه تأثیرگذار در رویکرد ما به مقولۀ حقوق بشر، نگرش آخرت شناسانه‌ای است که اتخاذ می‌کنیم. مسیح در طول خدمت خود از آغازِ عصری یاد کرد که “پادشاهی خدا” نامیده می‌شود (متی۳:‏۸ و اعمال۱:‏۳). در واقع، مسیحی شدن وارد شدن در این پادشاهی از طریق تولد تازه است (یوحنا ۳:‏۳و۵). در تعالیم عهدجدید‏‏‏‏‏‏‏‏، پادشاهی خدا حقیقتی است که “اکنون” بین ما حاضر است، و همزمان کمال آن را در “آینده” با بازگشت خداوندمان عیسای مسیح انتظار می‌کشیم. در آن روز، خداوند پادشاهی خود را «چنان که در آسمان است، بر زمین نیز» برقرار خواهد ساخت، یعنی بر زمینی که با همکاری کلیسای خود و با هدایت روح‌القدس در تقدیس آن کوشیده است. اما حاصل تلاش کلیسا برای تاثیرگذاری بر دنیا و ارزشهای آن، در عالیترین شکل خود نیز نمی‌تواند از هر نظر از کمال برخوردار باشد. تنها در آسمان و زمین تازه (مکاشفه۲۱:‌۱) است که سعادت ابدی و صلح و آرامی جاودانی را تجربه خواهیم کرد. 

اما انتظار کشیدن برای آن روز، عذری موجه برای کوتاهی در انجام مسئولیت خطیر کلیسا نیست. انتظار آن روزِ بزرگ باید کلیسا را انگیزه‌ای دوچندان ببخشد تا امانت مسیح را به گونه‌ای به وی بازسپارد که به او بفرماید: «آفرین، ای خادم نیکو و امین! در چیزهای کم امین بودی، پس تو را بر چیزهای بسیار خواهم گماشت. بیا و در شادی ارباب خود شریک شو» (متی۲۵:‏۱۴-۳۰).

در متی ۲۵:‏۳۱-‏۴۶ از زمانی سخن به میان آمده که مسیح با شکوه و جلال خود به همراه فرشتگان بازمی‌آید و تخت داوری برقرار شده است. در این قسمت متی بعد از ذکر یک مثال، به کسانی اشاره می‌کند که «برکت یافتگان از پدر هستند و پادشاهی را به میراث می‌یابند». اما خصوصیاتی که برای آنها برشمرده چنین است: «گرسنه و تشنه بودم، خوراک و آبم دادید؛ غریب بودم، جایم دادید؛ عریان بودم، مرا پوشانیدید؛ مریض بودم، عیادتم کردید؛ در زندان بودم، به دیدارم آمدید؛ … آنچه برای یکی از کوچکترین برادران من کردید، در واقع برای من کردید».

آموز‏ۀ اخلاق مسیحیمحبت به خدا و همسایه

مسیح خلاصۀ تورات و نوشته‌های انبیا را در این دو اصل خلاصه کرد: محبت کردن به خدا و همسایه (لوقا۱۰:‏۲۵-‏۳۷؛ متی۲۲:‏۳۸و۳۹؛ مرقس۱۲:‏۲۹-‏۳۱). این دو اصل را “فرمان بزرگ” یا “حکم اعظم” می‌گویند. محبت به خدا (حکم اول) و محبت به همسایه (حکم دوم) به موازات هم پیش می‌روند. مسیح فرمود اصل دوم هم مثل اولی است. یوحنای رسول در اولین نامۀ خود به دفعات این دو حکم را به هم وصل می‌کند و می‌گوید:

«ای عزیزان، یکدیگر را محبت کنیم، زیرا محبت از خداست و هر که محبت می‌کند، از خدا مولود شده است و خدا را می‌شناسد. آن که محبت نمی‌کند، خدا را نشناخته است، زیرا خدا محبت است».

اوّل یوحنا۴:‏۷و۸

«اگر کسی ادعا کند که خدا را محبت می‌نماید اما از برادر خود نفرت داشته باشد، دروغگوست. زیرا کسی که برادر خود را، که می‌بیند، محبت نکند، نمی‌تواند خدایی را که ندیده است، محبت نماید. و ما این حکم را از او یافته‌ایم که  هرکه خدا را محبت می‌کند، باید برادر خود را نیز محبت کند». 

اوّل یوحنا۴:‏۲۰و۲۱

در آیات بالا هنگامی که یوحنا می‌گوید: «این حکم را از او یافته‌ایم»، به حکم اعظم اشاره می‌کند. محبت به همسایه، یعنی رفتاری که شأن، حرمت و حقوق او را به رسمیت می‌شناسد. مسیح برای شرح معنای همسایه مثالی زد و در آن از اقلیتی سخن گفت که به دلایل نژادی و عقیدتی مطرود بودند، و چون گرفتار دزدان شده بودند، سلامتی و اموالشان به تاراج رفته بود. پس محبت به همسایه فقط شامل حال دوستان و همفکران و همکیشان ما نمی‌شود، بلکه دشمنان ما را هم در بر می‌گیرد (لوقا۶:‏۲۷-‏۳۶).

آموزۀ مسیحی دربارۀ حکومت

از آیاتی چون رومیان ۱۳:‏۱-‏۷ و اوّل پطرس۲:‏۱۳-‏۱۷ درمی‌یابیم که خدا حاکمان را به انجام سه عملکرد اساسی مقرر فرموده است. تا: 

  • نیکوکاری را تحسین کنند (روم۱۳:‏۳؛ ۱پطر۲:‏۱۴)
  • بدکاران را مجازات کنند (روم۱۳:‏۳و۴؛ ۱پطر۲: ۱۴)
  • در حفظ امنیت و برقراری نظم بکوشند (رومیان۱۳:‏۴)

در عهدعتیق هنگامی که عملکرد اجتماعی قوم اسرائیل و یا استفاده از قدرت توسط پادشاهان آنان شکلی مغایر با فرامین الهی می‌یافت، خدا به واسطهٔ انبیای خود، قوم اسرائیل و پادشاهان ایشان را توبیخ می‌کرد. در عهدجدید عیسی نیز به همین منوال عمل می‌کرد (برای مثال نگاه کنید به مرقس۱۱:‏۱۵-‏۱۷؛ لوقا۱۱:‏۳۷-‏۵۳؛ ۹:‏۹-‏۱۳؛ ۱۲:‏۱-‏۱۴).

در دوران ما کلیسا همان نقش نبوتی را داراست و موظف است تا به حکومتها در مورد وظایف آنها و یا سوءاستفاده از قدرت هشدار دهد و آنها را به انجام وظایف سه‌گانۀ فوق ترغیب کند. زبان اغلب حکومتهای امروز دنیا، زبان دینی یا حداقل کتاب‌مقدسی نیست. در شرایط امروزی، استفاده از زبان و مفاهیمی مثل حقوق بشر، عدالت، آزادی و برابری برای این کار مؤثرتر است.

آموزۀ گناه و شر

همانگونه که پیشتر اشاره شد، آثار منفی سقوط انسان تنها منحصر به رابطۀ انسان با خدا نمی‌شد، بلکه همۀ خلقت در این سقوط شریک شد و زیر سلطۀ شریر آمد (۱یوحنا۵:‏۱۹ و یوحنا۱۴:‏۳۰). بنابراین، نه تنها انسان‌ (افسسیان۲:‏۲) بلکه ساختارها و نظامهای این جهان هم از ثمرات گناه و سقوط بی‌تأثیر نمانده‌‌اند (غلاطیان۴:‏۸و۹؛ کولسیان۲:‏۸، ۱۵، ۲۰؛ افسسیان۶:‏۱۲). بنابراین در جهانی زندگی می‌کنیم که خودخواهی باعث سوءاستفادۀ انسانها از یکدیگر شده و عده‌ای برای رسیدن به مطامع و امیال خود از حقوق و آزادیهای دیگران خرج می‌کنند. بی‌عدالتی و استثمار و بهره‌کشی از ضعیفان اجتماع، حقیقی بسیار شایع است. 

جامعه به قوانینی نیاز دارد که ضعیفان را از سودجویی قدرتمندان در امان دارد، و در عین حال، به تمهیداتی نیاز است که قانون‌گذاران و مجریان آن را پاسخگو نگاه دارد. علی‌رغم این، هیچ ساختار و نظامی (خواه دموکراسی، خواه تئوکراسی، و خواه هر چه مابین آنهاست) بی‌عیب و نقص نیست و از اثرات گناه در امان نمانده است. بر مسیحیان است که به جای جانبداریِ بی چون و چرا از احزاب، ایدئولوژی‌ها و نظام‌های سیاسی گوناگون، واقعیت فسادپذیری، کژاندیشی و گناه را در آنها از یاد نبرند و با بینشی مسیحی آنها را نقد کنند.

آموزۀ مأموریت کلیسا

یک مسیحی‌ عضوی از جامعه است‌، عضوی با مسئولیتهای خطیر اجتماعی. مسیح در موعظۀ بالای کوه (متی۵-۷‌)، تصویری از معیارها و استانداردهای پادشاهی خدا ترسیم کرد. از نگاه مسیح، شاگرد او کسی است که «گرسنه و تشنۀ عدالت» است (متی۵:‏۶) و در جهت برقراری صلح (متی۵:‏۹) و عدالت و راستی تلاش می‌کند. انجیل یا “خبر خوش”،فقط بُعد روحانی زندگی بشر را در بر نمی‌گیرد، بلکه همۀ ابعاد آن را شامل می‌شود. خبر خوش عیسی این بود که، «روح خداوند بر من است، زیرا مرا مسح کرده تا فقیران را بشارت دهم، و مرا فرستاده تا رهایی را به اسیران، و بینایی را به نابینایان اعلام کنم، و ستمدیدگان را رهایی بخشم، و سال لطف خداوند را اعلام نمایم» (لوقا۴:‏۱۸و۱۹).

عیسی نه فقط به نجات روح انسان‌، بلکه به نجات کلیت زندگی او علاقمند است. وضعیت اجتماع انسان، و وضعیت اقتصاد، سیاست، آموزش، و فرهنگ او هم برای عیسی از اهمیت به‌سزایی برخوردار است. 

کلیسای مسیح باید تداوم ندای نبوتی بنیانگذارش باشد و در رهایی فقیران، مظلومان و مطرودان جامعه کوشا باشد. امروزه موانع ساختاری بسیاری وجود دارند که مانع از دستیابی بخش قابل توجهی از مردم اجتماع به مواهب مادی و معنوی می‌شوند. این موانع، “حرمت ذاتی انسان” را پایمال می‌کنند. کلیسا باید با اقتدا به مسیح، کار او را تداوم بخشد و برای احیای حرمت خدادادی انسان تلاش کند. اگر کلیسا جایگاه نبوتی خود را محترم نشمارد و نسبت به تداوم بی‌عدالتی، چه در شکل فردی و چه در شکل اجتماعی آن سکوت اختیار کند، در مسئولیت خود کوتاهی ورزیده، و نتوانسته رسالت رهایی‌بخش مسیح را تداوم بخشد. 

بنابراین کلیسا این حق و این وظیفه را دارد، که نداکنندۀ عدالت باشد، و باید این وظیفۀ خود را در سطح اجتماع محلی، و در سطح ملی و جهانی به‌خوبی انجام دهد. اصالت این صدای نبوتی از آنجا قابل تشخیص خواهد بود که کلیسا حاضر به پرداخت بها باشد، از آزار و جفا گرفته تا مرگی چون مرگ مسیح. کسی که بیش از همه الهام‌بخش کلیسا برای دفاع از حقوق بشر است، همانا خودِ عیسای مسیح قیام کرده است.