Free ebook download

آزادی تعالی‌بخش

این فیلم بر اساس زندگی دهقانی اتریشی به نام «فرانس یگراشتتر» ساخته شده

نقدی بر مسیح کیهانی – قسمت هشتم

آیا اندیشه کیهانى به تجسم مسیح باور دارد؟ به واقع تجسم مسیح به چه معناست؟

آیه‌ای معروف با تفسیری غلط!

زمانی که هنوز اسقف کلیسا بودم، در مصاحبه با روحانیونی که برای مشاغل مختلف کلیسایی داوطلب می‌شدند، سؤال می‌کردم: «اگر قرار بود به جزیره‌ای دورافتاده بروید، کدام فصل از کتاب‌مقدس را همراه می‌بردید؟» برای اینکه سؤالم جالب‌تر شود اضافه می‌کردم: «حالا فرض کنید رومیان ۸ را...

من همراه شما هستم

تسلی‌بخش‌ترین کلام برادر یا خواهری مسیحی که شما را در زمان سختی یا آزمایش تسلی داده است چیست؟ اینکه «خدا خوب است؟» «این ارادۀ او برای شماست؟» «من برایت دعا می‌کنم؟» اگرچه این جملات، بسته به شرایط، مناسبند، اما ممکن است راه دیگری نیز وجود داشته باشد که ما می‌توانیم...

نقدی بر مسیح کیهانی – قسمت هفتم

آیا اندیشه کیهانى به تجسم مسیح باور دارد؟ به واقع تجسم مسیح به چه معناست؟

مقدمه

چندی پیش این فیض را یافتم که زمانی کوتاه برای دعا و تامل در یک صومعۀ مسیحی وقت بگذرانم که درجهت اتحاد شاخه‌های اصلی مسیحیانecumenical  عمل می‌کند. آنجا در گفتگویی با یک اسقف کلیسا سوال بسیار خوبی مطرح شد که مرا به فکر نگارش این مقاله انداخت که بنظرم در چهارچوب بحث کلیسا و مسیحیت فارسی‌زبان لازم است. اسقف از من پرسید که بنظر من بزرگترین و جدی‌ترین بدعت عصر ما که مسیحیت را تهدید می‌کند چیست؟ من نیز شروع به ذکر برخی از بدعت‌های جدی کهن و تبلور آنها در اَشکال جدید و امروزی‌شان کردم و از آریانیسم و مُدالیسم نام بردم که به‌نحوی در برخی فرقه‌های درون و برون‌مسیحی جلوه‌گر می‌شوند. همچنین از برخی گرایشها و ایدئولوژیهای جهان امروز نام بردم که آنها را خطر برای مسیحیت و اساساً تفکر دینی می‌دانم، از جمله سکولاریزم لامذهب (عُرفی‌گرایی بی‌دینانه) و یا اِلحاد از نوع افراطی آن یا به اصطلاح Militant Atheism؛ اما پاسخ این اسقف، که برای من بسیار جالب بود و انگیزۀ نگارش سلسله مقالات حاضر شد، به هیچ‌یک از اینها اشاره نداشت. ایشان پس از شنیدن سخنان من و تا حدی تأیید همۀ آنها، پاسخ داد که «بزرگترین تهدید وبدعت عصر ما این است که مسیحیان از یاد برده‌اند، نمی‌دانند، یا دیگر باور ندارند که ذات کلیسا الهی است و ریشه در الوهیت خدا دارد و از این جهان نیست.»

این جملات حاوی ادعاها و گزاره‌هایی است که برای درک آنها باید ابتدا ماهیت اعتقادمان به کلیسا و ذات کلیساشناسی را بررسی کنیم و این حقیر به‌خوبی آگاه است که لازمۀ این تفحص، گذراندن یک دورۀ کامل در زمینۀ تفسیر کتاب‌مقدس و نیز کلیساشناسی است که آموزش آن چیزی در حد کارشناسی الهیات است؛ اما تلاش می کنم در حد حوصلۀ یک مقاله برای سطح خوانندۀ علاقه‌مند ولی غیرمتخصص در الهیات مسیحی، در چند قسمت به بررسی این موضوع پرداخته راز زیبای کلیسا و اهمیت آن را، خصوصاً در چارچوب مسیحیت نوپای فارسی‌زبان، تشریح کنم: 

عهدجدید، اعتراف مسیحی و کلیسا

عهدجدید به‌وضوح تعلیم می‌دهد که کلیسا بدن مسیح، معبد روح‌القدس و قوم خداست و این الگوی تثلیثی در نوشته‌های پولس به‌کرات دیده می‌شود. این رویکرد به مقولۀ کلیسا را در جای‌جای عهدجدید می‌توان دید. البته، استعارات و تصاویری که عهدجدید از کلیسا ارائه می‌کند بسی بیشتر از این تصاویرِ به اصطلاح تثلیثی است. برخی از این استعارات عبارتند از: درخت مو (درخت تاک – به‌عنوان مثال انجیل یوحنا ۵:۱۵) و یا گلۀ گوسفندان خدا (اعمال رسولان باب ۲۰ آیات ۲۸ تا ۲۹ و اول پطرس ۵:‏۱-‏۴ و انجیل یوحنا ۲۱:‏۱۵-‏۱۷)، کشتی نجات و عروس باکرۀ مسیح (افسسیان باب ۵: ۲۵-۳۲).

کلیسا در متون عهدجدید بازتاب و تکمیل‌کنندۀ موضوع عهد خدا با قوم اسراییل و ادامۀ آن است و در این دوره یا به اصطلاح dispensationجدید، خدا ارتباط خود را با قوم برگزیده‌اش، بنی اسرائیل، به تمامی جهان تسری داده است و این تداوم عهد خدا با اسرائیل و همان رابطه‌ای است که روایت عهدجدید آن را در قالب تعهد تازۀ خدا بیان می‌دارد، یعنی آنچه عیسی مسیح “عهدجدید در خون خود” نامیده است و به‌طور خاص در هفتۀ مصائب مسیح و در شام آخر حکایت می گردد. این رویکرد عهدی خدا بازنمود کامل و یادآور دوبارۀ آن عهدی است که خدا در کوه سینا با قوم اسرائیل منعقد کرد و موسی در خروج ۲۴، از آن به‌عنوان عهد خدا با قوم خود نام می‌بَرَد.  پدران رسولی کلیسا (apostolic fathers)، یعنی شاگردان رسولان مسیح، و شاگردان آنها که به آنها «پدران کلیسا» می‌گوییم و در فاصلۀ قرن سوم تا هشتم می‌زیسته‌اند، در نوشته‌ها و موعظه‌های خویش بر جایگاه کلیسا تاکید مبرم داشته‌اند و در تعلیمات آنان، کلیسای یگانۀ مقدس و جامعِ رسولی از اهمیتی کلیدی برخورداربوده و بدین‌گونه در اصول عقاید ایمانی مسیحیان درست‌باور نمودی بارز یافته است. مصداق این را می‌توان در مفاد شورای نیقیه-قسطنطنیه دید که در سال ۳۸۱ میلادی تشکیل شد و به اعتقادنامۀ نیقیه(قسطنطنیه) مشهور است. لازم به ذکر است که مسیحیان صرف‌نظر از گرایش و فرقۀ کلیسایی خود در مذهب کاتولیک، ارتدوکس وشاخه‌های اصلی پروتستان، به این اعتقادنامه باور دارند و در بسیاری از این شاخه‌ها، از جمله در کلیسای سنتی، قسمت مهمی از عبادت کلیسایی به  اقرار زبانی و اعتراف جمعی این اعتقادنامۀ مسیحی اختصاص دارد. این نکته حائز اهمیت است که اَشکال مختلف این اعتقادنامۀ بس مهم، از همان اواخر قرن چهارم همواره در نیایش و عبادات کلیسایی مسیحیان با صدای بلند توسط همگان اقرار و اعتراف می‌شده است و این رویکردِ نیایشی همواره جایگاهی کلیدی هم در فهم و هم در اجرای اصول ایمانی مسیحی داشته است. در ضمن باید به‌خاطر داشت که بر اساس مفاد این اعتقادنامه، تعلیم نوایمانان (Catechumen)، شاگردسازی (Catechesis)، و آماده‌سازی ایشان برای تعمید صورت می‌گرفته است که پس از آن اجازۀ شرکت در مراسم عشای ربانی را می‌یافتند (و نیز اَشکال مختلف اعتقادنامه در جلسۀ تعمید آب توسط تعمیدگیرنده به‌عنوان اصول عقاید ایمان اعتراف می‌شده است.) متأسفانه در بسیاری از فرقه‌های جدید کلیساهای پروتستان نه تنها دیگر اعتقادنامۀ ایمان جایگاهی در پرستش عام و اعتراف جمعی کلیسایی ندارد، بلکه خوانده‌نشدن آن کم کم منجر به ازیادرفتن مفاد این سند درست‌باوری مسیحی شده است، به‌طوری‌که مسیحیانِ این‌گونه کلیساها حتی اصول دین و ایمان مسیحی خویش را کمتر می‌دانند. در برخی موارد نیز شبانان و مسیحیان خود دست به نوآوری یا جمع‌آوری داده‌های باب میل خویش زده و بیانیه‌های ایمانی و فردی و اعتقادنامه‌های شخصی و یا حتی جماعتی تنظیم می‌کنند که در برخی موارد حتی شامل تفسیر درست آیات مورد علاقه‌شان هم نیست و فراتر از آن، در رابطه با آموزه‌های کلیدی همچون تثلیث و الوهیت و انسانیت مسیح و یا نجات‌شناسی و روح‌القدس‌شناسی دچار نقیصه‌های بنیادی است. اگر کمی دربارۀ تبعات چنین فرایندی تحقیق کنیم متوجه می‌شویم که یکی از علل (ولی یکی از علل مهم) به‌‌وجود‌آمدن فرقه‌های گمراه‌کننده و خارج از درست‌باوری تاریخی مسیحی، پایین‌بودن سطح آگاهی مؤمنین کلیسا از اصول درست‌باوری مسیحی است.

هرچند باور به اینکه جمع‌شدن مؤمنین در نام مسیح برای پرستش پدر در قوت و مشارکت روح القدس لازمۀ اصلی تشکیل کلیسا و متکی است بر این گفتار مسیح که هرگاه دو یا سه نفر به اسم من جمع شوند من در میان ایشان خواهم بود، اما چنین رویکردی فی‌نفسه تعریف ماهیت، نهاد و ساختار کلیسا نیست، بلکه معرف حضور همیشگی مسیح با ایمانداران است که البته از لوازم حیاتی نهاد کلیساست. با این حال، نوع دیگری از تفسیر مبتنی بر متون عهدجدید وجود دارد که معرف ماهیت وجودی (ontological) و درون‌بودی و ساختاری (constitutional & constitutive) کلیساست که در آن بر این حقیقت تاکید می شود که شرط لازم برای تشکیل کلیسا در درجۀ اول وجود این جمع ایماندار نیست، بلکه ما به‌طور اُرگانیک به کلیسایی می‌پیوندیم که مسیح به‌عنوان سنگ اصلی بنا، آن را بنیاد نهاده است و آن‌هم تنها بر شالوده و بنیاد رسولان (نگاه کنید به افسسیان باب ۲ آیات ۱۹-۲۲). به‌عبارت دیگر، کلیسا قدیم الایام است (یعنی همانند خود خداست چون رابطه‌ای وجودی با تثلیث دارد) و مبتنی بر ماهیت تاریخی واقعۀ مسیح (به‌عنوان سنگ زاویه) در خداست و در وهلۀ بعدی، بناشده بر بنیان و شالودۀ رسولان است (که ضابطان وحی و پاتریارکهای اسرائیل نوین) در تاریخ نجات هستند و این ماییم که افتخار عضویت در این بدن و ارگانیزم زندۀ الهی را می‌یابیم، عضویتی که با باور قلبی به نجات‌دهنده و اجرای آیین تعمید محقق می‌شود. حال شاید بپرسید که ارتباط این رویکرد تفسیری دوم به موضوع بحث چه می‌تواند باشد؟ در اینجا به چند نتیجۀ منطقی این رویکرد اشاره می شود: در درجۀ نخست، در این رویکرد، ابتکار عمل در دستان خداست؛ به‌عبارت دیگر، بر مشیت (Providence) و حاکمیت (Sovereignty) و نقشۀ ازلیِ نجاتبخش (Salvation narrative) خود خدا در برپایی چنین بنیادی تاکید شده است و نه بر انسان‌محوری(Anthropocentric focus) که مطابق آن، مجموع افرادِ پیرو آیین، شکل‌دهندۀ اصلی این نهاد (کلیسا) هستند. به‌عبارت دیگر، فرد ایماندار و یا افراد ایماندار به‌عنوان واحدهای کوچک، به ارگانیزم زنده‌ای متصل می‌شوند که قبل از آنها بوده و بعد از آنها نیز خواهد بود. در این مدل، فرد و یا حتی افراد، تشکیل‌دهندۀ نهاد نیستند بلکه بهره‌بران (Beneficiaries) از این وجود قدسیِ از‌پیش‌ساخته‌شده هستند.

نتیجۀ عملی چنین نگاهی، کلیسا را متعال‌تر از آن می‌داند که فرد و یا افراد خود را به‌تنهایی صاحب اقتدار و ضابط تشکیل و تدوین باورمندی کلیسا بدانند، بلکه این رویکرد اقتضا می‌کند که آنها خود را جزئی کوچک از اقیانوسی بس ژرف و فرازمانی و فرامکانی بدانند. بدون این رویکرد قدسی، کلیسا ماهیت متغیری خواهد یافت که افراد و گروهها در زمانها و مکانهای مختلف معرف ماهیت و ساختار آن و تدوینگرِ باور و آیین‌های آن خواهند بود و در این نوع عملکرد، میان کلیسای دورۀ عهدجدید و کلیسای دورۀ پدران، قرون وسطی، اصلاحات، روشنگری، مدرنیته و پسامدرنیته، تداومی وجود نخواهد داشت و مفهوم کلیسا تبدیل به متغیری گسیخته و متکی بر فردگرایی یا گروه‌گرایی خواهد شد که در نهایت هر دو، صورتی از انسانگرایی هستند. در این نوع نگاه چیزی به نام حقیقت ثابت و تغییرناپذیر و یا جهانی وجود ندارد. یا اگر بخواهیم این را به کمک اصطلاحات افلاطونی بیان کنیم، دیگر مفهومی تحت عنوان «صورت کُلی» (universal and form) نداریم و دیگر لزومی به اعتقاد به اصل ارتدوکسی یا درست‌باوری مسیحی وجود ندارد، زیرا اساساً متنی که درست‌باوری دینی را تعریف کند، دارای اعتبار فرازمانی و مکانی نیست و کاملاً متکی بر مفهومی زمینه‌مند یا سیاقی (contextual) است، خواه از نوع اجتماعی، سیاسی، فردی، و غیرۀ آن. این در حالی است که آنچه مسیحیت درست‌باور طی قرون اولیۀ کلیسا به آن رسیده عبارتست از مفهومی ثابت از اصل و بنیان آنچه کلیسا می تواند باشد، و این نوع نگرش در مهمترین آیین‌نامه و اعتراف‌نامۀ ایمان که همان اعتقادنامۀ نیقیه است مورد تایید کلیسا در شرق و غرب عالم قرار گرفته و اساس فهم مفهوم کلیسا در شاخه‌های اصلی مسیحیت گشته است. پس اگر بر این باور باشیم که نهاد کلیسا بزرگتر و عمیق‌تر از آن است که ما خود را دایرمدار آن بدانیم، یعنی به‌عبارت دیگر، کلیسا را امری قدسی و داده‌شده از درون رابطۀ تثلیث بدانیم که ورود به آن برای ما افتخار و فیض است، در این‌صورت نگاه درست‌باورانه و مبتنی بر اعتقادنامه به مقولۀ کلیسا، بهترین سنجه‌ای است که به ما در تشخیص اینکه یک نهاد کلیسا هست یا نه کمک می‌کند و بدین‌گونه می توانیم آنچه را که به آن متعلق هستیم، بر اساس میزان همخوانی‌اش با درک درست‌باورانه از مفهوم کلیسا، تنظیم و تصحیح و هماهنگ کنیم. 

حال باید پرسید در این سند بس مهم در کنار سایر سندهای مکتوبِ مقدس مسیحیان، ما به چه حقایقی دربارۀ کلیسا اعتراف می‌کنیم؟ باید به یاد داشت که در اعتقادنامۀ مسیحی (نیقیه – قسطنطنیه) پس از بیانات ایمانیِ من ایمان دارم به خدا و ایمان دارم  به راز تجسم و مرگ و رستاخیز و صعود و بازگشت مسیح و به روح‌القدس و الوهیتش (به‌عبارت دیگر رازهای مسیح‌شناسانه و تثلیثی) این‌گونه اعتراف ایمان می‌کنیم:

ما ایمان داریم به یک خدا، پدر قادر مطلق، خالق آسمان و زمین و همۀ چیزهای دیدنی و نادیدنی.

ما ایمان داریم به یک خداوند. عیسی مسیح، پسر یگانۀ خدا، مولود از پدر پیش از خلقت جهان، نور از نور، خدای حقیقی از خدای حقیقی، که مولود است و مخلوق نی، همذات با پدر. توسط اوهمۀ موجودات خلق شده‌اند، به خاطر ما انسانها و برای نجات ما، وی از آسمان نزول کرد و از روح‌القدس و مریم باکره جسم گردید و انسان شد. در دوران حکمرانی پنتیوس پیلاتس به خاطر ما مصلوب شد، رنج کشید و دفن شد. در روز سوم، بر حسب کتب مقدس، از مردگان قیام کرد و به آسمانها صعود نمود. وی بر دست راست پدر نشسته است و دگربار با جلال ظهور خواهد کرد تا زندگان و مردگان را داوری کند. پادشاهی او را انتهایی نیست.

ما ایمان داریم به روح القدس، خداوند و حیاتبخش صادرشده از پدر (و از پسر). در کنار پدر و پسر، او باید پرستیده و تجلیل شود. او توسط انبیا سخن گفته است.

ما ایمان داریم به یک کلیسای مقدس جامع و رسولی.

برای آمرزش گناهان به یک تعمید معترفیم. ما منتظررستاخیز مردگان و حیاتی که در جهان آینده خواهد آمد هستیم. آمین

همان‌طور که در بالا ذکر شد در کنار عبارات “ما ایمان داریم”، که به خدا و مسیح و روح‌القدس اشاره می‌کنند، در هریک از این پاراگرافهای ایمانی تثلیثیٍ، به‌طرزی بسیار رازگونه باور خود به کلیسا را نیز در قالب گزاره‌ای ایمانی بیان می کنیم؛ درست به همان شیوه‌ای که باورمان را به خدای پدر و مسیح و روح‌القدس (تثلیث) بیان می‌داریم. این یکی از آن نکات برجسته و متفاوت نگاه مسیحیان در اصول عقایدشان در قیاس با پیروان ادیان دیگر است. به‌عنوان مثال شخص مسلمان در اصول دین اسلام بر یکتایی خدا و نبوت پیامبر اسلام و روز جزا اقرار می کند. در واقع درشرح اصول ایمانی خود، شخص به توحید، نبوت و معاد باور دارد.                                    

 دراسلام و یهودیت همچون اغلب ادیان هرچند که به اماکن عبادی و مقدسه حرمت گذاشته می‌شود و باور معنوی وجود دارد باز شخص به مسجد، کعبه، کنیسه، معبد و یا هر محل عبادت دیگری همچون اصل اقراری-اعترافی دین، باور ندارد و اعترف زبانی نمی‌کند. البته، اعتراف به باورمندی به کلیسا در اعتقادنامۀ نیقیه، به ساختمان و یا محل انجام فریضۀ دینی اشاره ندارد بلکه معطوف به مفهوم کلیساست. حتی با توجه به اینکه هم در یهودیت و هم در اسلام بر مفهوم امت (در اسلام) و یا قوم خدا (در یهودیت) تأکید خاص وجود دارد و باورمندی و رشد و حتی فرایض و برکات در چهارچوب این عضویت تعریف می‌شود، در هیچیک از آن دو شخص مؤمن موظف و باورمند به اعتراف لسانی و قلبی حتی به مفهوم امت و یا قوم خدا حداقل در اصول دین نیست، آن‌گونه که به الله و پیامبرش یا به خدای اسراییل (و حتی شریعت ده فرمان) اقرار و اعتراف ایمانی می‌کند؛ اما مطابق با ایمان درست‌باوری مسیحی، شخص مسیحی در کنار اظهار ایمان به آموزۀ تثلیث، به اعتقاد خود به آموزۀ کلیسا نیز اقرارِ ایمان کرده می‌گوید «ما ایمان داریم به یک کلیسای مقدس جامع و رسولی.»

از آنجایی که کلیسا ادامۀ مسیح و مسیح‌شناسی است و یک ارگانیزم زنده یعنی بدن مسیح در عهدجدید معرفی شده که مسیح سر این بدن است، این اعتراف ایمانی به آموزۀ کلیسا در واقع تداوم مسیح‌شناسی و مسیح‌باوری مسیحیان را تشکیل می‌دهد؛ و به این دلیل است که اقرار به “ما ایمان داریم به کلیسا…”  ریشه در عمیق‌ترین اعلام زبانی و عقیدتی باور مسیحیان دارد.

باور به کلیسا که  آن را در عبارت “ما ایمان داریم به کلیسا…” معترف می شویم، کلیسا را در قالب ۴ شاخص (Marks) در اعتقادنامۀ نیقیه جلوه‌گر می‌نماید. این چهار شاخص عبارتند از: یگانه (One)، مقدس (Holy)، جامع (Catholic) و رسولی (Apostolic).

در قسمت بعدی این مقاله به این چهار شاخص مهم ایمان خود به کلیسا می‌پردازیم که نشان می‌دهد کلیسا چیست و خود را با چه چیزی باید منطبق کند.