“عهدعتیق” نزدیک به سهچهارم کتابمقدس را تشکیل میدهد. حتی با در نظر گرفتن فقط حجم آن، بررسی آن برای درک پیغام کتابمقدس به عنوان یک کلیت واحد، باید بسیار مهم باشد. در واقع تا هنگامی که ما درک درستی از عهدعتیق نداشته باشیم، نمیتوانیم عهدجدید را بهدرستی درک کنیم. برای مثال، بیایید نگاهی به اولین آیۀ عهدجدید بیندازیم: «کتاب تاریخچۀ عیسی مسیح، پسر داوود، پسر ابراهیم» (متی۱:۱). متی در این آیه از نخستین فصل انجیل خود، در واقع شجرهنامۀ عیسی را به داوود و نیز به ابراهیم مرتبط میسازد. داوود دقیقاً که بود و چرا متی تأکید میکند عیسی از نسل داوود است؟ چه رابطهای بین عیسی و ابراهیم وجود دارد؟ اینها سؤالاتی هستند که در کنار سؤالات بسیار دیگر، پاسخشان را میتوان در عهدعتیق یافت.
همچنین باید این موضوع را به یاد داشته باشیم که وقتی عهدجدید اصطلاح «کتبمقدس» را به کار میبرد، این اصطلاح به کتب عهدعتیق اشاره دارد، زیرا در آن برهۀ زمانی، کتب عهدجدید هنوز در حال نگارش بودند. برای مثال، نگاه کنید به متی۲۱:۴۲ ، اعمال۱۸:۲۴ و رومیان۴:۳. مسیحیان اولیه برای قرائت، تعلیم و موعظه فقط کتب عهدعتیق را در دسترس داشتند، اما کاملاً مشخص است که از این کتب برکات روحانی بسیاری میگرفتند و ایمانشان تغذیه میشد. (همچنین رجوع کنید به رومیان۱۵:۴ و دوم تیموتائوس۳:۱۴-۱۷). بعدها بود که نگارشات عهدجدید به این کتب اضافه شدند و کلیسا بعدها از برکت وجود اناجیل و رسالات برخوردار گشت، اما کلیسا پیوسته ارزش کتب قدیمی عهدعتیق را دانسته و آنها را مطالعه میکرد. در این مقاله ما بشکلی خلاصه برخی از دلایل مهمی را ذکر خواهیم کرد که نشان میدهند چرا برای ما مسیحیان، دانستن حقایقی که عهد عتیق تعلیم میدهد اهمیت دارد.
(۱) پیدایش
دو فصل نخست کتاب پیدایش به ما میگویند که چگونه جهان مادی و حیات موجود در آن آغاز شد. این دو فصل خدایی را به ما معرفی میکنند که قادر مطلق و قدرتمند است. این خدا قادر است تا صرفاً با کلام دهان خود به موجودات هستی ببخشد. این فصلها به ما تعلیم میدهند که کائنات آفریده یک خدای واحد است. این دیدگاه در تضاد با مذاهب دیگر، خواه مذاهب کهن و خواه امروزی قرار دارد که قائل به وجود چندین خدا هستند (یا مذاهب چند خدایی). روایت کتابمقدس از آفرینش، همچنین بیانگر این است که خدا از خلقت متمایز است بنابراین این دیدگاه را نیزکه برخی به آن باور دارند رد میکند که خدا و جهان از هم جدایی ناپذیر و یکی هستند (این دیدگاه وحدت وجود هم خوانده میشود). روایت کتاب پیدایش در بابهای بعدی به ما نشان میدهد که هر آنچه در جهان و کائنات وجود دارد آفریده خداست و این دیدگاه در تضاد با باور برخی فرهنگها قرار میگیرد که برخی عناصر در خلقت، خدایان محسوب میشوند. بسیاری از انسانها در اعصار دور و حتی در عصر حاضر هنوز بر این باورند که موجوداتی چون ماه و خورشید یا حیواناتی چون تمساح و فیل، خدایان هستند. این انسانها چون چنین باوری دارند این موجودات را میپرستند و یا از آنها بتهایی درست میکنند. بنابراین از نخستین باب کتاب پیدایش ما این حقیقت را فرا میگیریم که هیچ موجودی را در خلقت نباید بپرستیم.
(۲) سقوط
موضوع دیگری نیزدر عهدعتیق ثبت شده است که دانستن آن برای ما اهمیت بسیاری دارد. باب سوم کتاب پیدایش به این موضوع میپردازد که چه اتفاق ناگواری برای نژاد بشری افتاد. ما گاهی به این رخداد تحت عنوان «سقوط» اشاره میکنیم. خدا اولین زن و مرد را به شکلهای مختلفی برکت داد. خدا آنها را در باغی زیبا قرار داد که خوردنی و نوشیدنی فراوان در آن وجود داشت. اما همانگونه که میخوانیم آنها به ضد او عصیان کرده و از فرمان او سرپیچی میکنند، یعنی عملی را انجام میدهند که آن را «گناه» مینامیم. نتایج این عمل لااقل در سه زمینه دیده میشود. نخست آنکه آنها از حضور خدا رانده میشوند، یعنی شرایطی که تا امروز نیز باقیست و انسانها بشکلی طبیعی بیگانگی و دوری از خدا را تجربه میکنند. دوم آنکه آنها از باغی زیبا اخراج شدند. آنها حق طبیعی خود را در مورد برخورداری از برکاتی که در باغ بود از دست دادند. از آن زمان به بعد نژاد بشری خود را در دنیایی دید که اغلب با او خصومت میورزید، جهانی که انسان برای زیستن در آن باید به سختی تلاش میکرد و بلایا و فجایع طبیعی در آن به بوقوع میپیوست. همانگونه که کتاب پیدایش میگوید زمین زیر «لعنت» قرار گرفت ( ۳ : ۱۷ ). نکته سوم آنکه خدا اجازه داد بخاطر گناهی که آدم و حوا مرتکب شده بودند، رنج و بیماری گریبانگیر انسان شود. همه این اتفاقات در نتیجه بیتوجهی و بیاحترامی انسان نسبت به خدا اتفاق افتاد و امروزه نیز این مصیبتها کماکان گریبانگیر انسانهاست. کل مشکلات نژاد بشری را میتوان به این موضوعات مربوط دانست. در عهدجدید است که ما راه حل را مییابیم. اما پیش از آنکه اهمیت و معنای راه حل را درک کنیم باید مشکلی را که باید حل شود بشناسیم. بنابراین باب سوم پیدایش اطلاعات مهمی در مورد شرایطمان در اختیارمان میگذارد.
(۳) ناتوانی انسان
کتبی از عهدعتیق که در ذیل به آنها اشاره میکنیم، روایتی در مورد تاریخچه اولیه قوم خدا در اختیار ما میگذارند. در نهایت خدا در کل جهان قومی خاص را برگزید تا خود را به آنان بشناساند و توسط آنها جهان را احیا نماید. این قوم، قوم اسراییل بودند و خدا رابطهای خاص با این قوم بوجود آورد. این رابطه در قالب عهد و پیمان کهن شکل گرفت که در کوه سینا منعقد شد ( باب ۲۴ پیدایش ). بعنوان بخشی از این عهد، خدا شریعت خود را به قوم اسراییل داد. این شریعت شامل قوانین و احکامی با جزییات دقیق در مورد شیوه زندگی و نیز نحوه پرستش خدا بود. شاید کسی چنین بیندیشد که چون اولین مرد و زن در خلقت بخاطر نافرمانی از خدا از حضور او رانده شدند، پاسخ مشکلات انسانی اطاعت از خداست و در چنین حالتی روند وقایع برعکس میشود. به یک معنی حقایقی در این گفته وجود دارد اما این اتفاق هیچگاه به تحقق نپیوست. اگرچه به قوم اسراییل شریعت خدا داده شد و آنها فرصت عمل به آن را داشتند، اما آنان از انجام شریعت کاملاً ناکام ماندند. درک این موضوع بسیار اهمیت دارد که شریعت بعنوان پاسخی به مشکل عرضه نشد، بلکه هدف داده شدن آن نشان دادن وسعت و دامنه مشکل بود. در عهد جدید پولس رسول در این راستا میگوید: «شریعت گناه را به ما میشناساند» (رومیان ۳ : ۲۰ ). در واقع هدف شریعت نه ارائه طریقی برای نجات و رستگاری بلکه نشان دادن نیاز روحانی انسان بود. ما با مشاهده تاریخ نااطاعتی قوم اسراییل از شریعت خدا، میتوانیم ناتوانی طبیعت انسانی را در حل مشکل گناه از طریق اطاعت از شریعت ببینیم. طبیعت ما چنان فاسد شده است، که یک انسان هرچقدر هم تلاش کند باز اطاعت کامل ناممکن است. در خلال تاریخ قوم اسراییل وقتی رخدادهای متعدد و زندگی اشخاص را بررسی میکنیم این موضوع بوضوح برایمان آشکار میشود. حتی اشخاص خداترسی چون ابراهیم و داوود که خدا بر روی آنها حساب ویژهای باز میکند باز هم مرتکب گناه میشوند. تاریخ روایت شده در عهدعتیق این موضوع را آشکار میسازد که نژاد بشری چنان منحط شده است که اگر قرار باشد نجاتی در کار باشد، این نجات نه از طریق انسانها بلکه بواسطه عمل و دخالت الهی میتواند میسر شود، و بتدریج که عهدعتیق به پیش میرود هر چه بیشتر در مورد ظهور عهدی جدید و عمل رهایی بخش خدا در آینده تاکید میشود.
(۴) نمونهها
یکی دیگر از ابعاد بسیار مهم کتب عهدعتیق این است که آنها پر از مثالهایی از رفتار انسانها هستند که چه به منزله هشدار و چه به منزله تشویق، درسهایی بسیار میتوانیم از آنها بیاموزیم. برای مثال نمونههایی از شرارت و مجازات آن (برای مثال شهر سدوم و سرنوشت آن)، یا نمونههایی از ارتکاب گناه و آمرزش آن در نتیجه توبه ( برای مثال مورد زنای داوود ) را میتوان در این کتب مشاهده کرد. اگرچه شخصیتهای اصلی قوم خدا در عهدعتیق کامل نیستند، اما ما با دیدن اعمال و رفتارهای دیندارانه آنها و مشاهده ایمان مثال زدنیاشان، بسیار تشویق میشویم. ما در مورد یوسف میخوانیم که اگرچه او دائماً و بشکلی جدی در معرض وسوسه بود، اما از همبستر شدن با زنی شوهر دار امتناع میکند (پیدایش ۳۹). در عصر ما که بیبند و باری در آن بسیار شایع است یوسف نمونه خوبی برای ما میتواند باشد. یا در مورد یهودیانی میخوانیم که در عصر دانیال میزیستند که حاضر بودند بمیرند، اما بتهای بابلی را نپرستند (دانیال ۳ ). عهدجدید بارها به ایمان مثال زدنی اشخاصی از قوم خدا در عهدعتیق اشاره میکند. برای مثال شاهد این هستیم که چگونه پولس رسول در مورد ایمان ابراهیم در باب چهارم رساله رومیان به نیکویی شهادت میدهد و یا چگونه به اشخاص بسیاری در باب یازدهم رساله عبرانیان بخاطر ایمانشان اشاره میشود. خواندن عهدعتیق با این چشم انداز شاید یکی از روشنترین نمونههایست که چگونه خواندن کتب عهدعتیق میتواند باعث برکت مسیحیان شود.
(۵) نجاتدهنده
از آنجایی که خدا رحیم و بخشنده است، از ابتدا قصد آن داشت تا انسانها را از گناهشان نجات دهد. بخش اعظم محتوای عهدعتیق شامل مطالبی میشود که به این نجات بزرگ پرداختهاند. از آنجایی که انسانها قادر به نجات خود نیستند، خدا تصمیم گرفت تا نجات دهندهای به جهان بفرستد. این نجات دهنده باید «عمانوییل» یا خدا با ما خوانده میشد(اشعیا ۷ : ۱۴ ). در واقع خود خدا در هیئت انسان باید به میان ما میآمد تا آنچه را که برای نجات ما از گناه و مرگ ضرورت داشت، به انجام رساند. این نجات دهنده را ما تحت عنوان «عیسی» میشناسیم. عیسی وقتی در مورد نوشتههای عهدعتیق سخن میگوید آنها را شامل مطالبی میداند که در مورد او سخن میگویند. او به یهودیان میگوید که موسی «درباره من نوشته است» و به شاگردانش میگوید «تمام آنچه در تورات و موسی و کتب انبیا و مزامیر درباره من نوشته شده است، باید به حقیقت پیوندد» (لوقا ۲۴ : ۴۴ ). پس بخشی بسیارمهم از عهدعتیق «درباره من» یعنی عیساست، یعنی کسی که باید نجات را برای انسانها به ارمغان میآورد.
عهدعتیق درباره نجاتدهندهای که باید بیاید به شکلهای مختلف سخن میگوید. خدا در مورد او وعدههایی میدهد. در زمان ابراهیم خدا وعده میدهد که بواسطه نسل او «همه قومهای زمین برکت خواهند یافت»(پیدایش ۲۲ : ۱۸ ). بجای لعنتی که بخاطر گناه انسان بر جهان آمد، بواسطه نسل ابراهیم برکت الهی مجدد بر زمین جاری خواهد شد.(به همین دلیل نام ابراهیم در باب اول انجیل متی چنین جایگاه ویژهای دارد). در عهدجدید این وعدهها به روشنی به عیسی مسیح نسبت داده میشود (برای مثال به اعمال ۳ : ۲۵ و غلاطیان ۳ : ۸ مراجعه کنید) که باید برکات وعده داده شده را نصیب هم یهودیان و هم امتها سازد. در عهدعتیق همچنین نبوتهای بسیاری در مورد آمدن عیسی وجود دارد. نبوت مکاشفهایست که خدا به یک نبی میبخشد که مدتها پیش از تولد منجی، جزییاتی را در مورد ظهور او ذکر میکنند. برای مثال قرنها پیش از تولد عیسی، میکای نبی پیشگویی میکند که او در شهر بیتلحم بدنیا خواهد آمد ( ۵ : ۲ ). به همین شکل این موضوع که بدن وی پاره خواهد شد توسط زکریا پیشگویی میشود (زکریا ۱۲ : ۱۰) و نیز اشعیا پیشگویی میکند که او همراه جنایتکاران محکوم خواهد شد ( ۵۳ : ۱۲). در مجموع برخی تخمین میزنند که بیش از دویست نبوت یا پیشگویی در عهد عتیق وجود دارد که در تولد، زندگی، مرگ و رستاخیز عیسی به تحقق پیوستند. علاوه بر وعدهها و نبوتها که در قالب کلمات روشن و واضح بیان میشوند، شکلی دیگر از پیشگویی در مورد عیسی نیز در عهدعتیق یافت میشود. کتب عهدعتیق همچنین شامل مجموعهای متنوع از اشخاص و رویدادها است که از آنچه عیسی بعدها باید انجام دهد تصویری به ما میدهند. این اشخاص و رویدادها «نمونهها» یا «تصاویر»ی از مسیح یا آنچه قرار است برای وی اتفاق بیفتد، هستند. آنها همچنین گاهی «سایه» خوانده میشوند(کولسیان ۲ : ۱۷ )، به عبارت دیگر آنها سایه آن حقیقتی هستند که عیسی و انجیل اصل آن محسوب میشوند. نمونهای روشن از این نوع بره فصح است که به هنگام رخدادهای خروج ذبح شد. هنگامی که این بره قربانی شد و خون آن بر سر در منازل اسراییلیها پاشیده شد، آنها از داوری قریبالوقوع نجات یافته و از بردگی فرعون رهایی یافتند. بنابراین وقتی عیسی جانش را برای ما قربانی کرد ما از داوری نجات یافته و از اسارت گناه رها گشتیم. به همین دلیل یحیای تعمید دهنده به عیسی با عنوان «بره خدا» اشاره میکند(یوحنا ۱ : ۲۹ و نیز به اول پطرس ۱ : ۱۹ و مکاشفه ۵ : ۶ مراجعه کنید). شخصیت دیگری که چندان شناخته شده نیست ولی میخواهیم به او اشاره کنیم اخیتوفل است. این شخص از همراهان و مشاوران داوود بود اما وقتی شورشی به ضد داوود بر پا شد اخیتوفل داوود را ترک کرده و به صف دشمنان او پیوست. داوود در یکی از مزامیر خود در مورد او چنین میگوید:«حتی دوست خالص من که بر او اعتماد میداشتم، آن که نان مرا میخورد، با من به دشمنی برخاسته است» (مزمور ۴۱ : ۹ ). بعدها او خود را حلق آویز کرد (دوم سموییل ۱۷ : ۲۳ ). این شخص که به داوود خیانت کرد به یک معنا یاد آور شخصیت شاگردیست که بعدها به کسی که شاخصترین فرد از نسل داوود بود، یعنی عیسی خیانت کرد. ما در اینجا در مورد یهودای اسخریوطی سخن میگوییم. همانگونه که میدانید او پس از خیانت به عیسی مانند اخیتوفل خودش را حلق آویز کرد (متی ۲۷ : ۵ ). با توجه به این توضیحات میتوانیم بفهمیم که چرا عیسی در شب شام آخر در بالاخانه، در مورد کسی که با عیسی نان میخورد یعنی یهودای اسخریوطی، آیه ۹ مزمور ۴۱ را نقل میکند (یوحنا ۱۳ : ۱۸ ).
پیشگوییهای مربوط به عیسی هدف مهمی را دنبال میکنند. به یک معنا میتوان گفت که یکی از ویژگیهای ماشیح موعود این است که در مورد او پیشگوییهای بسیاری وجود دارد. انسانها چگونه میتوانستند بدانند عیسی همان کسیست که ادعا میکند؟ چون او بسیاری از پیشگوییهای مربوط به ماشیح را که چند صد سال پیش از تولدش انجام شده بود، تحقق بخشید. بنابراین نبوتهای عهدعتیق به اندازه معجزاتی که عیسی انجام داد در نشان دادن ماشیح بودن او اهمیت دارند. هر دو در مورد طبیعت ماورای طبیعی او شهادت میدهند. بنابراین ما شاهد آنیم که چگونه مسیحیان اولیه با استفاده از عهدعتیق ثابت میکردند که عیسی همان مسیح است ( اعمال ۱۷ : ۲ و ۱۸ : ۲۸ ).
نبوتهای مربوط به مسیح و شخصیتهایی که بشکلی یاد آور وقایع مربوط به مسیح هستند در عهدعتیق بسیارند. توجه به این نکته اهمیت دارد که تمام این نبوتها و شخصیتها در عهدجدید تشریح نشدهاند. برای مثال در اشعیا ۹ : ۶- ۷ پیشگوییای عالی در مورد تولد کودکی میشود که «مشاور شگفت آنگیز، خدای قدیرو پدر سرمدی و سرور صلح» خوانده میشود. اگرچه به این بخش در عهدجدید اشاره نشده اما این آیات به روشنی در مورد عیسی سخن میگویند. به همین شکل اتفاقاتی که در فصلهای آخر کتاب پیدایش برای یوسف میافتد تصویری از رخدادهاییست که بعدها برای عیسی میافتد و اینکه او چگونه از سوی برادرانش رد شده و موجبات کشته شدنش فراهم میشود، اما بعدها به مقام شامخی میرسد که کسانی را که به نزدش میآیند با نانی که حیات میبخشد، تغذیه میکند. در عهدعتیق قسمتهای مشابه بسیاری در مورد عیسی وجود دارد که ما مسیحیان باید آنها را کشف کنیم. همچنین نبوتهای عهدعتیق نه فقط در مورد رخدادهای مربوط به نخستین ظهور مسیح هستند بلکه در مورد اتفاقات مربوط به ظهور ثانوی او نیز پیشگوییهای بسیاری وجود دارند. در عهدعتیق نبوتهای خارقالعادهای در مورد استقرار پادشاهی مسیح در آینده و ظهور عصر آینده وجود دارد که در این مورد برای مثال میتوان به مزمور ۷۲ ، اشعیا ۱۱ : ۱-۹ و اشعیا ۶۵ : ۱۷-۲۵ اشاره کرد. این موضوع نیز باعث تشویق ماست که چون نبوتهای مربوط به ظهور نخستین مسیح در گذشته دقیقاً به تحقق پیوستهاند، نبوتهایی که درمورد بازگشت او هستند نیز به همین شکل عیناً به تحقق خواهند پیوست. یکی از بزرگترین لذتهای مطالعه عهدعتیق بعنوان مسیحی این است که ما میتوانیم حقایق جدیدی در مورد عیسی و پادشاهی او که در عهدعتیق ذکر شده بیاموزیم و بدین شکل ایمان و امید ما به او بیشتر میشود.
باشد که این مقاله شما را تشویق کند که به خواندن عهدعتیق ادامه دهید. در صفحات عهدجدید تعالیم بسیاری هست که درک آنها برای مسیحیان ضروریست و نیز عهدعتیق متضمن حقایقیست که در مسیر سلوک با نجات دهندهامان عیسی، میتوانند باعث برکات بسیاری برای ما شوند.
با درود به خادمین گرامی در وب سایت شاگرد، ممنون برای این مقاله عالی در زمینه اهمیت مطالعه عهد عتیق
با سپاس از شما عزیزان.مقاله بسیار عالی ،جامع و سودمندی بود.